زندگينامه پيامبران الهي/ حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)/ قسمت پانزدهم
ولادت امام حسن مجتبى (عليه السلام)
از حوادث سال سوم هجرى، ولادت سبط اکبر رسول خدا (صلي الله عليه و آله)
حضرت امام حسن مجتبى است، که به گفتهي مشهور در شب نیمهي ماه مبارک رمضان در
مدینه به دنیا آمد و خداى تعالى از دختر پیغمبر (صلي الله عليه و آله) حضرت
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) پسرى به على (عليهالسلام) عنایت فرمود، که
نامش را حسن گذاردند و طبق روایت کلینى (رحمة الله عليه) و مفید و دیگران
چون روز هفتم ولادت این نوزاد گرامى رسید، جبرئیل امین براى تهنیت و تبریک
به رسول خدا نازل شد و دستور داد سر نوزاد را بتراشند و براى او گوسفندى
عقیقه کنند.
غزوهي بنینضیر
غزوه در اصطلاح به جنگی گفته میشود که پیامبر (صلي الله عليه و آله) خود فرماندهی آنرا به عهده داشت.
غزوهي بنینضیر، دومین جنگ پیامبر (صلي الله عليه و آله) با یهودیان مدینه است که در ربیعالاول سال چهارم هجرت اتفاق افتاد.1 جنگ اول با بنیقینقاع در بیستمین ماه هجرت 2 و جنگ دوم با بنینضیر در سی و ششمین ماه هجرت صورت پذیرفت.3
بنینضیر به همراه بنیقینقاع و بنیقریظه، قبایل یهودی ساکن مدینه از همپیمانان پیامبر (صلي الله عليه و آله) به شمار میرفتند که هر سه پیمانشکن شدند.
پیمانشکنی بنینضیر
در بیان توضیح پیمانشکنی بنینضیر و جنگ پیامبر (صلي الله عليه و آله) با ایشان باید گفت که در سی و هفتمین ماه هجرت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به مدینه 4 یکی از مسلمانان، به نام "عمرو بن امیه بن ضُمری"5 در اتفاقی بر اثر جهل دو نفر از قبیلهي بنیعامر را کشت. این قبیله که از همپیمانان پیامبر (صلي الله عليه و آله) به شمار میرفتند، بر اساس معاهده و پیمان امضا شده با پیامبر (صلي الله عليه و آله)6 درخواست دیهي کشته شدهها را کردند.7 طبق مفاد همان معاهدهنامه که بین همهي قبایل ساکن در مدینه بسته شده بود، همپیمانان باید در مقدار دیه مشارکت میکردند. پیامبر (صلي الله عليه و آله) به همراه برخی از اصحاب برای اخذ سهم قبیلهي بنینضیر عازم قلعهي آنها شدند. ضمن اینکه بنینضیر خود از همپیمانان بنیعامر نیز به شمار میرفتند.8
جلسه در بیرون قلعه و نزدیک دیوارههای آن تشکیل شد. یهودیان بنینضیر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و درخواست ایشان استقبال کردند. در همین بین، آنان در مقام توطئه برآمدند و طرح قتل پیامبر (صلي الله عليه و آله) را علیرغم مخالفت گروهی از آنان9 مانند "سلام بن مشکم"10 برنامهریزی کرده و تعهد خود نسبت به پیامبر (صلي الله عليه و آله) و مسلمانان را نقض کردند.11 آنان تصمیم گرفته بودند با پرتاب سنگ از بالای قلعه، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را از بین ببرند.12 از این رو قرار شد، "عمرو بن جحاش بن کعب بن بسیل نضری" از یهودیان داخل قلعه این کار را انجام دهد.13 پیامبر (صلي الله عليه و آله) از طریق وحی از توطئهي بنینضیر آگاه شد و بدون خبر، اصحاب خود را ترک کرد.14
پیامبر (صلي الله عليه و آله) به مدینه بازگشت و بعد از بیان حادثه برای اصحاب، "محمد بن مسلمه" را به سوی آنان فرستاد و فرصت ده روزهای را برای خروج از مدینه برای آنان تعیین کرد. یهودیان بنینضیر پیمانهای خود با اوس و خزرج را به فرستادهي پیامبر (صلي الله عليه و آله) یادآوري کردند، مبنی بر اینکه آنها یاور ما هستند و پیامبر (صلي الله عليه و آله) هیچ کاری نمیتواند بکند. محمد بن مسلمه در پاسخ گفت: «دلها برگشته و اسلام عهد و پیمانهای جاهلی را از میان برده است.»15
تصمیم اولیهي بنینضیر و فتنهانگیزی منافقان
یهودیان بنینضیر که بر اشتباه خود آگاه بودند، حکم پیامبر (صلي الله عليه و آله) را قبول کردند. آنان چند روزی به تجهیز و تدارک سفر مشغول بودند. حتی شتران خود را که در «ذیالجَدر» بود آوردند و از «بنی اشجع» نیز شترانی کرایه کردند.16 بعد از چند روز که آنان آمادهي کوچ از مدینه شدند، "عبدالله بن ابی بن ابی سلول"، از منافقان مشهور و صحابهي رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، پیش بزرگان بنینضیر رفت. او قول یاری دو هزار نفری قبیلهي خود و برخی قبایل دیگر را داد. همچنین متعهد شده بود تا با همهي قوا تا آخرین نفس از آنان حمایت کند.17 عبدالله بن ابی همچنین متعهد شد، رضایت دیگر قبائل یهودی ساکن در مدینه، مانند یهودیان بنیقریظه و همپیمانان غطفانی بنینضیر را برای کمک به آنان فراهم کند.18
برنامهي عبدالله بن ابی برای مقابله با رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مؤثر واقع شد؛ چرا که گروهی از یهودیان بنینضیر بر ماندن مصمم شده بودند، این گروه شعار مقاومت سر میدادند. در مقابل نیز با مخالفت برخی دیگر که بر رفتن تأکید میکردند، روبرو شدند. مخالفان ماندن بر این نظر بودند که سرپیچی از دستور محمد (صلي الله عليه و آْله) باعث بدتر شدن وضع میشود و خسارت بیشتری را باید متحمل شوند.19 به هر حال با تمام اختلاف نظرها آنها برای پیامبر (صلي الله عليه و آله) خبر فرستادند که: «ما از سرزمین خود نمیرویم، هرچه می خواهی بکن.»20
شروع جنگ
پیامبر
(صلي الله عليه و آله) از تصمیم آنان مبنی بر عدم ترک مدینه آگاه شد. از
این رو، همراه سپاهیان اسلام بعد از نماز ظهر، تکبیرگویان به سمت قلعههای
بنینضیر حرکت کردند.21 قبل از حرکت پیامبر (صلي الله عليه و آله) "ابن ام مکتوم" را به عنوان جانشین خود در مدینه انتخاب کرد22 و پرچم سپاه را به دست "علی بن ابی طالب (عليهالسلام)" داد.23 سپاهیان اسلام قلعهها را محاصره کردند. محاصرهای که 15 شب به طول انجامید.24 در
این مدت درگیریهای پراکندهای نیز صورت میپذیرفت.
در یکی از شبها علی
بن ابی طالب (عليهالسلام) در کمینی، "غروک" از شجاعان و قدرتمندان بنینضیر
را که قصد شبیخون داشت، از بین برد. او که به همراه ده نفر دیگر در پی
ضربه زدن به مسلمانان بودند، توسط سپاهیان اسلام از بین رفتند. به دستور
پیامبر (صلي الله عليه و آله) سرهای آنان به درون قلعههای بنینضیر پرتاب
شد.25 این حرکت رعب شدیدی در دلهای یهودیان ایجاد کرد. بنیقریضه که هنوز بر ماندن اصرار میکرد، با راه کاری دیگر از سوی پیامبر (صلي
الله عليه و آله) روبرو شد و آن قطع تعدادی از نخلهایشان توسط مسلمانان
بود که با ناراحتی و اعتراض شدید بنینضیر مواجه شد. پیامبر (صلي الله عليه
و آله) هم یادآور شد که این کار به دستور خداوند صورت پذیرفته است.26
نتیجهي جنگ
یهودیان بنینضیر که از یک سو هیچ نرمشی از طرف پیامبر (صلي الله عليه و آله) مشاهده نکردند، از سوی دیگر، انتظار هیچ نیروی کمکی را هم نداشتند؛ چرا که بنیقریظه ضمن رد هرگونه کمک به بنینضیر، بر دوری از آنها 27 و عهد و پیمان خود با پیامبر تأکید کردند.28 ضمن اینکه بر خلاف قول و تعهدات عبدالله بن ابی، نه تنها از لشگر دو هزار نفری قبیلهي او و دیگر قبایل خبری نشد، حتی قبایل غطفانی همپیمان نیز، آنان را یاری نکردند.29
باید این نکته را هم اضافه کرد که رعب و وحشت عجیبی توسط خداوند در وجودشان ایجاد شده بود که آنان را در راه ادامهي جنگ متزلزل ساخته بود.30
همهي این عوامل دست به دست هم داد تا سر انجام به این نتیجه برسند که راه صلح و تسلیم در برابر دستور رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بهترین راه است. آنان برای رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پیام فرستادند که حاضر به قبول حکم اولیه هستند؛ ولی رفتار خصمانهي آنان باعث رد این پیشنهاد از طرف پیامبر (صلي الله عليه و آله) شد. پیامبر (صلي الله عليه و آله) در حکمی جدید بیان داشت که یهودیان بنینضیر از مدینه بروند؛ اما تنها اجازه خواهند داشت، یک بار شتر با خود همراه برده و سلاحهایی را که برای جنگ با مسلمانان فراهم نمودهاند، باقی گذراند. یهودیان بنینضیر نیز پذیرفتند.31
آنان از پیامبر (صلي الله عليه و آله) مهلتی پانزده روزه طلب کردند که مورد قبول پیامبر (صلي الله عليه و آله) واقع شد. سپاه اسلام در طول این مدت کنار قلعههای بنینضیر توقف کردند.32 یهودیان در این پانزده روز خانهها و وسایل خود را با دست خود ویران میساختند و به آتش میکشیدند. همچنین وسایل مفید آنرا برمیداشتند تا مسلمانان از آنها استفاده نکنند.33
سرانجام زمان آنان به پایان رسید و با ششصد شتر به همراه زنان و بچهها از مدینه بیرون رفتند.34 گروهی از آنان به «اذرعات» واقع در شام 35 و گروهی نیز با قلعههای خیبر رفتند 36 و تعدادی مسلمان شدند که اموالشان بازگردانده شد.37
تقسیم غنایم
در این غزوه 50 زره، 50 کلاه خود و 340 شمشیر به غنیمت مسلمانان در آمد. گفتنی است، از آنجا که این غزوه از غزوات بدون جنگ و خونریزی مسلمانان به شمار میرفت، همهي اموال غنیمتی به عنوان «فئ» به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) رسید، تا آنگونه که خود صلاح بداند در جامعهي اسلامی هزینه کند.38
پیامبر (صلي الله عليه و آله) در پایان این غزوه که منافقان مدینه بسیار از آن ناراحت و خشمناک بودند، 39 قسمتی از غنائم را با هماهنگی انصار، بین مهاجرین تقسیم کرد تا برای آنان نیز در زندگی گشایشی ایجاد شود. پیامبر (صلي الله عليه و آله) برای انصار و فرزندانشان دعا کردند.40
سرانجام باید به این مطلب هم اشاره کرد که آیات متعددی از سورهي حشر، دربارهي غزوهي بنینضیر نازل شده است.41
ولادت امام حسین (عليه السلام)
در ماه شعبان سال چهارم مطابق قول مشهور خداى تعالى مولود جدیدى از فاطمه
زهرا (سلام الله عليها) به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و على بن
ابیطالب (عليهالسلام) عنایت فرمود و نام او را حسین گذاردند و چون روز
هفتم ولادت آن حضرت شد گوسفندى براى او عقیقه کردند و سر او را تراشیده و
به وزن موى آن حضرت، نقره صدقه دادند.
وفات فاطمه بنت اسد
در
همین سال فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین على (عليهالسلام) از دنیا
رفت، و گذشته از امیرالمؤمنین، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نیز در مرگ
او بسیار متأثر و غمگین شد، زیرا فاطمه در تربیت و کفالت رسول خدا (صلي
الله عليه و آله) با ابوطالب شریک بود تا آنجا که پیغمبر خدا او را مادر
خطاب مىکرد. صرفنظر از کمال ایمان و استقامتى که در دین داشت و براى
اثبات آن همین فضیلت براى فاطمه کافى است که بیشتر اهل حدیث و تاریخ در
داستان ولادت امیرالمؤمنین (عليهالسلام) از یزید بن قعنب روایت کردهاند
که گوید:
روزى با عباس بن عبد المطلب و جمعى دیگر در کنار خانهي کعبه نشسته بودیم
فاطمه بنت اسد که به على حامله بود و آثار درد زاییدن در او ظاهر شده بود
به آنجا آمد و گفت:
«رَبِّ إِنِّی
مُؤْمِنَةٌ بِكَ وَ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ مِنْ رُسُلٍ وَ كُتُبٍ وَ إِنِّی
مُصَدِّقَةٌ بِكَلَامِ جَدِّی إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ وَ إِنَّهُ بَنَى الْبَیْتَ
الْعَتِیقَ فَبِحَقِّ النَّبِیِّ الَّذِی بَنَى هَذَا الْبَیْتَ وَ بِحَقِّ
الْمَوْلُودِ الَّذِی فِی بَطْنِی لَمَّا یَسَّرْتَ عَلَیَّ وِلَادَتِی»
خدایا من به تو ایمان دارم و به همه پیغمبران و کتابهایى که از نزد تو
آوردهاند مؤمن هستم و سخن جدم ابراهیم خلیل را که پایه و بناى این خانهي
کهن را پىریزى کرد تصدیق و گواهى دارم، پس به حق همان بزرگوار که این
خانه را بنا کرد و به حق این مولودى که در رحم دارم کار ولادت او را بر من
آسان گردان.
گوید: در این وقت دیدم دیوارِ خانه شکافته شد و فاطمه به درون آن رفت و سپس
دیوار به هم آمد، مانند آنکه اصلاً شکافته نشده و پس از سه روز فاطمه در
حالىکه مولودي در دست داشت بیرون آمد... تا به آخر حدیث.
و
از ابن عباس روایت شده که گوید: چون فاطمه بنت اسد از دنیا رفت على (عليهالسلام) گریان شد و به نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) آمده جریان را
به عرض رسانید، پیغمبر نیز گریست و پیراهن خود را از تن بیرون آورده به على
داد و فرمود:
این جامه را بگیر و به زنان بگو او را به خوبى غسل دهند و در این جامه کفن
کنند تا من بیایم، و پس از ساعتى آن حضرت بیامد و بر جنازهي فاطمه نماز
گزارد، سپس داخل قبر شد و در قبر او خوابید آنگاه بیرون آمد و دستور داد
او را دفن کنند و با دست خود خاک روى قبر او ریخت و در حق او دعا کرده گفت:
«اللهم ثبت فاطمة بالقول الثابت، رب اغفر لامى فاطمة بنت اسد و وسع علیها
مدخلها بحق نبیک و الانبیاء الذین من قبلى لانک ارحم الراحمین».
خدایا فاطمه را به گفتار ثابت و محکم پایدار بدار، پروردگارا مادرم فاطمه
بنت اسد را بیامرز، و جایگاهش را بر وى وسیع و فراخ گردان به حق پیامبرت و
پیامبران گذشتهات که پیش از من بودهاند که براستى تو مهربانترین
مهربانانى.
و در روایت کافى آمده است که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مرگ آن زن فرمود:
«الیوم فقدت بر أبى طالب، ان کانت لتکون عندها الشىء فتؤثرنى به على نفسها و
ولدها» امروز دیگر نیکیهاى ابوطالب را از دست دادم، و براستى شیوهي فاطمه
چنان بود که اگر چیزى نزد او پیدا مىشد مرا بر خود و فرزندانش مقدم
مىداشت.
پينوشتها:
1- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسةالاعلمی، 1989م.، الطبعهالاولی: ج1، ص363.
2- محمد بن اسحاق بن یسار، سیره ابن اسحاق: تحقیق محمد حمیدالله، بیتا، پاریس، ج2، ص295.
4- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتبالعلمیه، 1410هـ.ق.، الطبعهالاولی: ج2، ص43.
5- بلاذری، احمد بن یحیی؛ تحقیق سهل ذکار و ریاض زرکلی: بیروت، دارالفکر، 1998م.، الطبعهالاولی: ج1، ص415.
6- ابن هشام، السیرةالنبویه: تحقیق مؤسسةالهدی، قاهره، دارالتقوی، 2002م.، الطبعهالاولی: ج2، ص108.
7- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج1، ص364.
8- الطبری، محمدبن جریر، تاریخالطبری: تحقیق ابو صهیبالکرمی، بیتالافکار، بیروت، بیتا، الطبعهالاولی: ص387.
9- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج1، ص365.
10- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
11- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج1، ص364.
12- ابن هشام، پیشین، ج2، ص109.
13- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
16- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
19- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج1، ص368.
20- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
22- بلاذری، پیشین، ج1، ص416.
23- ابن هشام، پیشین، ج3، ص139.
24- بلاذری، پیشین، ج1، ص415.
25- واقدی، محمد بن سعد؛ کتاب المغازی: پیشین، ج1، ص372.
26-
ابن هشام، پیشین، ج3، ص110. لازم به ذکر است که خداوند در این باره آیهای
نازل فرمود که «هرچه از درختان خرما قطع کنید و یا پا بر جا بگذارید، به
فرمان خداست.» قرآن کریم، سورهي حشر، آیه 5.
27- ابنالجوزی، پیشین، ج3، ص204.
28- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج1، ص369.
29- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
30- ابن هشام، پیشین، ج3، ص111.
31- همان، ج3، ص111 و واقدی پیشین، ج1، ص373.
32- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص44.
33- ابن الجوزی، پیشین، ج3 ص205.
34- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری، پیشین، ج2، ص44.
37- ابن هشام، پیشین، ج3، ص111.
38- واقدی، محمد بن سعد؛ الطبقاتالکبری: پیشین، ج2، ص45.
39- واقدی، محمد بن سعد؛ کتابالمغازی: پیشین، ج2، ص376.
|