سخنان حضرت علي (عليهالسلام) با مهاجران و انصار
زمانى كه اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) مشغول تجهيز پيكر پاك رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند، توطئهگران، خلافت را از آن حضرت گرفتند، آن حضرت با يك سخنرانى در ميان جمعى از مهاجران و انصار حقوق خود را بار ديگر به آنان گوشزد كردند و سفارشهاى رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را دربارهي خويش يادآور گرديدند. به دنبال اين خطابه سيصد و شصت نفر اعلان آمادگى نموده و اظهار داشتند تا پاى مرگ از حق آن حضرت دفاع مىكنند.
حضرت براى آزمايش آنان دستور دادند: فردا همگى به نشانهي حمايت از ولايت من موهاى سرتان را بتراشيد و در احجارالزيت (محلى در داخل مدينه) حاضر شويد.
حضرت اميرالمؤمنين على (عليهالسلام) موهاى سرشان را تراشيدند و منتظر آمدن گروه مزبور گرديدند، ولى در برابر تهديد و تطميع دستگاه خلافت، از ميان آن همه جمعيت فقط پنج نفر به نامهاى: ابوذر، مقداد، حذيفة بن اليمان، عمار ياسر و سلمان آمدند و از ديگران خبرى نشد.
حضرت فرمودند:
أللهُمَّ اِنَّ القَوْم اِستَضْعَفُونِى كَما استَضْعَف بَنُواِسرائيلَ هارون؛
خداوندا اين مردم مرا تضعيف نمودند، همان طورى كه قوم بنىاسرائيل حضرت هارون را تضعيف كردند.1
غصب فدك
حضرت صادق (عليهالسلام) فرمودند: چون ابوبكر كار خلافت را محكم نمود و از اكثر مهاجرين و انصار بيعت گرفت، كسى را فرستاد تا وكيل و كارگران حضرت فاطمه (عليهاالسلام) را از باغ فدك بيرون كند. آن حضرت به نزد ابوبكر آمدند و فرمودند: به چه سبب وكيل مرا از فدك بيرون كردى و حال آنكه پدرم به فرمان خدا آنرا به من داده است؟
ابوبكر گفت: بر آنچه مىگويى گواه بياور!! فاطمه (عليهاالسلام) ام ايمن را آوردند و ام ايمن به ابوبگر گفت: من تا حجت بر تو تمام نكنم گواهى نمىدهم. تو را به خدا سوگند آيا رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در حق من گفته است كه ام ايمن اهل بهشت است؟ ابوبكر گفت: بلى. ام ايمن گفت: من گواهى مىدهم كه حق تعالى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) وحى فرستاد كه حق ذىالقربى را به او بده و رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) فدك را به امر خدا به فاطمه (عليهاالسلام) دادند.
حضرت على (عليهالسلام) نيز آمدند و به همين نحو گواهى دادند و به روايتى حسنين )عليهمالسلام) نيز شهادت دادند.
ابوبكر نامهاى دربارهي فدك نوشته و به فاطمه (عليهاالسلام) داد. آنگاه عمر پيدا شد و گفت: اين چه نامهاى است؟ ابوبكر گفت: فاطمه دعوى فدك را نمود و ام ايمن و على بر او گواهى دادند، لذا من نيز اين نامه را نوشتم.
عمر نامه را گرفت و پاره كرد و گفت فدك فىء همهي مسلمين است و گذشته از اين على شوهر فاطمه است و به نفع او گواهى دهد.
روز ديگر خود حضرت امير (عليهالسلام) در حالىكه مهاجرين و انصار در نزد ابوبكر جمع بودند در آنجا حضور يافتند و فرمودند: اى ابابكر چرا وكيل فاطمه (عليهاالسلام) را از فدك بيرون كردى؟ در صورتى كه در حيات رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فاطمه (عليهاالسلام) مالك و متصرف فدك بود. ابوبكر گفت: فدك فىء همهي مسلمين است، اگر فاطمه اقامه شهود كند كه رسول خدا فدك را به او داده است من هم فدك را به او مىدهم و الا او را در آن حقى نباشد!
على (عليهالسلام) فرمودند: اى ابابكر آيا دربارهي ما بر خلاف حكم خداوند كه در مورد مسلمين است حكم مىكنى؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: بگو ببينم اگر در دست مسلمانى چيزى باشد، مالك و متصرف آن است و من بيايم و آنرا براى خود ادعا كنم تو از چه كسى طلب بينه (دليل و مدرك) مىكنى؟ گفت: از تو. حضرت فرمودند: پس چرا در مورد فدك از فاطمه (عليهاالسلام) بينه و شاهد طلب مىكنى در حالىكه فاطمه (عليهاالسلام) مالك فدك بوده است. ابوبكر سكوت كرد. عمر گفت: اين سخنان را واگذار ما را توانايى احتجاج با تو نيست، اگر گواهان عادلى بياوريد فدك را مىدهيم و الا تو و فاطمه (عليهاالسلام) را در آن حقى نيست.
على (عليهالسلام) به ابوبكر فرمودند: آيا قرآن خواندهاى؟ گفت: بلى. فرمودند: مرا خبر ده از گفتار خداى تعالى ، إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِب عَنكمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطهِّرَكمْ تَطهِيراً2در حق ما نازل شده يا ديگران؟ ابوبكر گفت: در حق شما. حضرت فرمودند: پس اگر دو نفر نزد تو شهادت دهند كه فاطمه (عليهاالسلام) كار زشتى مرتكب شده چه مىكنى؟ گفت: مانند ساير مردم اقامهي حد مىكنم. اميرالمؤمنين (عليهالسلام) فرمودند :اگر چنين كنى در نزد خدا از كافران محسوب شوى. ابوبكر گفت: چرا؟
على (عليهالسلام) فرمودند: براى آنكه شهادت خدا را به طهارت فاطمه (عليهاالسلام) رد كرده و شهادت مردم را پذيرفتهاى، همچنانكه حكم خدا و رسولش (صلى الله عليه و آله) را كه فدك را به فاطمه (عليهاالسلام) دادهاند و او در حال حيات پدرش آنرا تصرف كرده است را رد كردى و شهادت يك نفر اعرابى را كه بر پاشنهي خود بول مىكند، مىپذيرى و فدك را از فاطمه (عليهاالسلام) گرفتى... در اين موقع صدا و همهمه از ميان مردم برخاست و همگى سخنان على (عليهالسلام) را تاءييد كردند، بعد از اين بود كه عمر و ابوبكر توطئهي قتل اميرالمؤمنين على )عليهالسلام) را در سر نماز توسط خالد بن وليد طراحى كردند.3