:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : پاكدامني زيور تهيدستي و شكرگزاري زيور بي نيازي است .
 
 
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

رقابت عجيب يعقوب و برادرش عيسو

قرآن مجيد، احترام فوق العاده اى براى ابراهيم(عليه السلام) و فرزندش اسحاق و فرزند زاده اش يعقوب قائل است و در موارد متعددى از آنها به عظمت و نيكى ياد مى كند، لذا در سوره ص در آيات 45 تا 47 مى خوانيم:
«وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِى الاََْيْدِى وَالاََْبْصَارِ ـ إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَةٍ ذِكْرَى الدَّارِ ـ وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الاََْخْيَارِ»: «و به خاطر بياور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را، صاحبان قدرت و بصيرت. ـ ما آنها را با خلوص ويژه اى خالص گردانديم، كه همان يادآورى سراى آخرت بود ـ و آنها نزد ما از برگزيدگان و نيكان بودند.»
و در سوره انبياء آيات 72 و 73 در مورد اين خاندان آمده است كه:
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلّاً جَعَلْنَا صَالِحِينَ ـ وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ»: «و اسحاق و ـ علاوه بر او ـ يعقوب را به وى بخشيديم، و همه آنان را افرادى صالح قرار داديم. ـ و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، (مردم را) هدايت مى كردند، و انجام كارهاى نيك و برپاداشتن نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم، و تنها ما را عبادت مى كردند.»
اين تعبيرات نشان مى دهد كه آنها مردانى الهى، با ايمان، پاك سيرت، آگاه و لايق براى رهبرى خلق، و پاك و پاكيزه از هر گونه آلودگى بودند.
ولى هنگامى كه تاريخ زندگى آنها به دست خرافه پردازان مى افتد، چنان ترسيم زشتى از آنها مى كنند كه آنها را (العياذ باللّه) تا سرحد افرادى متقلب، سودجو و بى بند و بارى كه براى رسيدن به منافع نامشروع خود، از هيچ عملى روى گردان نيستند، پائين مى آورد.
براى اثبات صدق اين سخن به سراغ تورات منحرف مى رويم تا ببينيم از اسحاق و يعقوب و برادر بزرگ تر يعقوب به نام عيسو چه ترسيم وحشتناكى مى كند:
«و واقع شد هنگامى كه اسحاق پير شد كه چشمانش از ديدن تار شد و پسر بزرگ خود عيسو را خوانده وى را گفت اى پسرم! و او ديگر گفت كه اينك حاضرم. و گفت كه اينك پير شدم و به روز وفات خود عارف نيستم. پس حال اسلحه خود يعنى تركش و كمان خود را بگير و به صحرا رفته از براى من شكارى صيد كن و براى من چنانكه ميل دارم طعامى ترتيب داده به من بياور تا آن كه بخورم و جانم پيش از وفاتم ترا بركت دهد.
و ربقاه(1) آنچه كه اسحاق به پسرش عيسو گفت شنيد، پس عيسو به صحرا رفت تا آن كه شكار صيد كرده به پدرش بياورد و ربقاه به پسر خود يعقوب متكلم شده، گفت: اينك پدر تو را شنيدم كه با برادرت عيسو بدين مضمون گفت كه از برايم صيدى آورده طعامى ترتيب نما تا بخورم و پيش از وفاتم تو را در حضور خداوند دعاى خير نمايم پس اى پسر من فرمانم را اطاعت نما به نوعى كه تو را مى فرمايم.
حال به گله برو و از برايم دو بزغاله خوبى از آن بياور تا از آنها براى پدرت به نحوى كه ميل دارد طعامى ترتيب نمايم و تو از براى پدرت ببر تا آن كه بخورد و پيش از وفاتش تو را بركت دهد. و يعقوب به مادرش ربقاه گفت: اين كه برادرم عيسو مرد مودارى است و من ساده هستم احتمال دارد كه پدرم مرا مس نمايد و من در نظرش مثل فريبنده باشم و بر خود به جاى بركت لعنت بياورم!...
و ربقاه لباس مرغوب پسر بزرگش عيسو را كه به خانه نزدش بود، گرفت و به پسر كوچكش يعقوب پوشانيد و پوست هاى آن بزغاله را بر دست ها و به سطح گردن او بست و طعام و نانى كه ترتيب داده بود به دست پسر خود يعقوب داد و او به نزد پدر خود رفته، گفت: اى پدرم! و او در جواب گفت: اينك حاضرم اى پسرم تو كيستى؟ و يعقوب در جواب به پدر خود گفت: من اول زاده، عيسو هستم به طورى كه مرا امر فرمودى كردم، تمنا اين كه برخاسته بنشينى و از صيد من بخورى تا آن كه جانت مرا دعاى خير نمايد.
و اسحاق به پسر خود گفت: كه اى پسرم از كجا كه باين زودى يافتى و او گفت: از اين كه خداى تو در برابرم راست آورد، و اسحاق به يعقوب گفت: به تحقيق اى پسرم نزديك بيا تا آن كه تو را مس نمايم كه آيا پسرم عيسو هستى يا نه. پس يعقوب به پدر خود اسحاق نزديك آمد و او را مس نمود گفت: آواز، آواز يعقوب است اما دست ها دست عيسو است و او را تشخيص نداد زيرا كه دستهايش مثل دست هاى برادرش عيسو مودار بود! پس او را بركت داد و گفت: آيا خود پسرم عيسو هستى؟ و او گفت كه: هستم، و باز گفت: به من نزديك بياور تا از صيد پسرم بخورم و جانم تو را بركت دهد و به نزد او آورد كه خود هم شراب را به او آورد كه آشاميد! و پدرش اسحاق به او گفت: اى پسرم نزد من آمده مرا ببوس و به اسحاق نزديك آمد او را بوسيد و (اسحاق) او را بوييد و او را بركت داده گفت: ببين كه رايحه پسرم مثل رايحه زراعتى است كه خداوند آن را بركت داده است.
پس خدا تو را از شبنم آسمان، و از فربهى زمين و فراوانى گندم، و شيره انگور عطا نمايد و قوم ها تو را بندگى نمايند و امت ها تو را تعظيم نمايند و مولاى برادرانت باش و پسران مادرت را كرنش نمايند. لعنت كننده ات ملعون و دعاى خير كننده ات متبارك باشد.
و واقع شد بعد از تمام كردن دعاى خير اسحاق يعقوب را، در حين بيرون رفتن يعقوب از حضور پدرش اسحاق كه برادرش عيسو از صيد باز آمد و او هم طعامى ترتيب نموده به جهت پدرش آورد، و به پدرش گفت كه پدرم برخيزد و او صيد پسر خود بخورد تا آن كه جانت به من بركت دهد. و پدرش اسحاق وى را گفت: تو كيستى؟ و او در جواب گفت: من پسر اول زاده ات عيسو هستم پس اسحاق به لرزش بسيار شديدى لرزيده گفت: كيست و از كجاست، آن كه صيد را صيد نمود و به من آورده پيش از آمدن تو از همه خوردم و او را بركت دادم كه متبارك هم او خواهد بود.
و هنگامى كه عيسو سخنان پدر خود را شنيد به فرياد عظيم، و به زيادتى تلخى فرياد كرده، به پدرش گفت: به من هم بركت بده اى پدرم، و او گفت: برادرت از راه حيله بازى آمده و بركت را گرفته است...»(2)
و در فصل بعد چنين مى خوانيم:
«پس اسحاق يعقوب را طلب نمود و او را دعاى خير نمود، و هم او را وصيت نموده گفت: زنى ازدختران كنعتى نگيرى... و خداى قادر مطلق تو را بركت داده ،تو را بارور و بسيار گرداند تا صاحب جماعت امت ها باشى، و بركت ابراهيم به تو و به ذريه ات به همراهت بدهد تا آن كه ارض مسافرت را كه خدا به ابراهيم داده بود وارث شوى»(3)

خلاصه داستان

اسحاق دو پسر داشت، پسر بزرگ تر عيسو و پسر كوچك تر يعقوب نام داشت. در اواخر عمر به هنگامى كه نابينا شده بود تصميم گرفت پسر بزگ تر را وصى و جانشين خود كند و به او بركت دهد. ـ از قرائن استفاده مى شود كه منظور از اين بركت همان مقام نبوت و معنويت رسالت و رهبرى خلق بوده است ـ ولى يعقوب حيله اى به كار زد و لباس برادر بزرگ تر را به فرمان مادرش كه به او علاقه داشت و مايل بود او جانشين اسحاق گردد، در بركرد و قطعه پوست گوسفندى به دست ها و به گردن خود بست، زيرا بدن برادرش پشمالو بود و ممكن بود راز او نزد پدرش فاش گردد ـ انسانى تا اين اندازه پشمالود كه بدنش مثل گوسفند باشد در نوع خود راستى عجيب است ـ و بالاخره با دروغ و تردستى و حيله و نيرنگ خود را به جاى برادر بزرگ تر جاى زد، و پدر پير هم با اين كه صداى او را شناخت تنها به لمس دست پر موى او قناعت نمود و در حق او دعا كرد و به او بركت داد و او را وصى و جانشين خود و سرپرست خاندان خود نمود.
برادر بزرگتر هنگامى كه از ماجرا آگاه شد گريه تلخى سر داد، اما كار از كار گذشته بود، و هنگامى كه از پدر تقاضا كرد به او هم بركت دهد، پاسخ شنيد كه بركت ديگرى باقى نمانده و آن چه بود برادرش يعقوب برده است و قابل تجديد نظر نيست!!
عجيب اين است كه خداى اسحاق نيز عمل او را تأييد نمود و مقام نبوت را به مردى حيله گر و دروغگو و مزوّر داد، و به گفته تورات او را بارور و بسيار گردانيد و صاحب جماعت و امت ها و وارث ملك و افتخارات ابراهيم، پيغمبر بزرگ خود ساخت و نه تنها خاندان اسحاق، بلكه ساير مردم نيز موظف به پيروى از او و كرنش در برابر وى شدند.
اين افسانه دروغين و مضحك را چگونه مى توان به عنوان وحى آسمانى معرفى كرد؟! اگر يك مقام ساده معمولى را كسى به دروغ و حيله تصاحب كند ـ فى المثل يك لباس ساده افسرى بپوشد ـ پس از كشف حقيقت نه تنها آن مقام را از او سلب مى كنند، و لباس را از تنش بيرون مى آورند، بلكه او را به خاطر اين عمل مجازات هم مى نمايند ولى مقام نبوت و بركت الهى و رهبرى جمعيت را چگونه ممكن است به حقّه و تقلّب تحصيل كرد، و پس از كشف حقيقت نيز آن را در اختيار است؟!



پی نوشتها:

1. ربقاه مادر يعقوب و عيسو، و همسر اسحاق بود و با اين كه هر دو فرزندش بودند علاقه خاصى به يعقوب داشت.
2. سفر تكوين، فصل 27، جمله هاى 1 تا 35.
3. سفر تكوين، فصل 28، جمله هاى 1 تا 4.



 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد