:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 19 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : هر كس خود را در گردابهاي بلا افكنَد ، غرق گردد .
 
 
 

 

تفسیر موضوعی قرآن کریم 

خداشناسی و توحید/ انگیزه های خداجویی

انگیزه عقلی

مقدمه:

چند سؤال مهم و سرنوشتساز

همه مىخواهند پاسخ این سؤالات معروف را بدانند:
از کجا آمدهایم؟
در کجا هستیم؟
به کجا مىرویم؟

طبعآ در کنار این سؤالات سه گانه، سؤال مهم دیگرى نیز مطرح است و آن اینکه: چرا آمدهایم؟ آیا آمدن ما هدفى داشته است؟ و اگر هدفى داشته این هدف چیست؟

براى رسیدن به این هدف چه اسبابى در اختیار ما است؟ مبدأ اصلى این عالم کیست و جهان آفرینش از کجا سرچشمه گرفته است؟
و سرانجام آیا راهى براى شناخت آن مبداء بزرگ وجود دارد؟
اینها مهمترین سؤالات انسانها است.



تنها کسانى خود را موظّف به یافتن پاسخ این سؤالات نمىبینند که در زندگى مادى روزمرّه چنان غرقاند که جز به خواب و خور و شهوت نمىاندیشند و همچون حیوان خبرى از عالم انسانى ندارند.
و یا براى یافتن پاسخ این سؤالات تلاش و کوشش کرده و به جائى نرسیدهاند، مأیوس گشته و از تلاش بازماندهاند.
از آنجا که همیشه سؤال، انگیزه حرکت به سوى پاسخها است، هر قدر این سؤآلات متنوّعتر و عمیقتر باشد این حرکت گستردهتر و ریشه دارتر خواهد بود. لذا باید با روى گشاده از سؤالات بزرگ استقبال کرد، نه تنها از کثرت و اهمّیّت سؤالها نهراسیم، بلکه با آغوش باز به استقبال آنها برویم.
بلکه مىتوان گفت حاصل عمر انسان در حقیقت چیزى جز یافتن پاسخ سؤالات نیست و حاصل کار تمام دانشمندان جهان و فلاسفه و علماى علوم طبیعى همه بدون استثناء یافتن پاسخ بعضى از این سؤالات مهم است.
دانشمندان فلکى مىکوشند پیدایش آسمانها و نظام حرکت بر آنها را شرح دهند.
علماى زمینشناسى به سؤالات مربوط به پیدایش زمین و ساختمان آن پاسخ مىگویند.
دانشمندان انسانشناس و روانکاو و تمام کسانى که روى علوم انسانى و اجتماعى مطالعه مىکنند، مىخواهند پاسخ به سؤالات مربوط به این موجود عجیبى را که نامش انسان است پیدا کنند.
فلاسفه در تلاش پیگیر خود مىخواهند از حقیقت مبدأ و منتهاى جهان تا آنجا که عقل بشر کشش دارد آگاه شوند و لااقل به بعضى از سؤالات مربوط به این قسمت پاسخ دهند.
از آنچه گفته شد نتیجه مىگیریم که اگر بحث درباره آفریدگار عالم هستى و مبدأ این جهان بزرگى که در آن زندگى مىکنیم از قدیمیترین مباحث و از ریشهدارترین سؤالات انسانى است، جاى تعجب نمىباشد.
به همین دلیل ما خود را ملزم مىدانیم تا آنجا که در توان داریم براى یافتن پاسخ این سؤال تلاش کنیم که:
مبدأ عالم هستى کیست؟ و چگونه مىتوان او را شناخت؟!

انگیزه‌هاى خداجویى

مقدمه:
گفتیم هیچ حرکتى بدونانگیزه نیست؛ طبعآ حرکت در مسیر شناخت مبداء جهان هستى نیز نمىتواند بدون انگیزه باشد، به همین دلیل فلاسفه و دانشمندان براى خداجویى سه انگیزه اساسى ذکر کردهاند که قرآن مجید به همه آنها اشارههاى روشنى دارد:
1- انگیزه عقلى
2- انگیزه فطرى
3- انگیزه عاطفى
و بعضى از انگیزهها نیز براى خود شاخههایى دارند.
نخست به سراغ انگیزه عقلى مىرویم و با هم به آیات زیر گوشجان فرا مىدهیم:

1- (یا اَیُّهَا الَّذِیْنَ آمَنُوا اسْتَجِیْبُوا للهِ و لِلرَّسُوْلِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیْکُمْ)(1)

2- (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَى الْمُؤْمِنِیْنَ اِذْ بَعَثَ فِیْهِمْ رَسُولا مِنْ اَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکّیْهِمْ و یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِىْ ضَلالٍ مُبِیْنٍ)(2)

3- (لَقَدْ اَرْسَلْنا رسلنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ)(3)

4- (یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْروُفِ و یَنْهاهُمْ عِنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُم الطَّیِباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الأ غْلالَ الَّتىِ کانَتْ عَلَیْهِمْ)(4)

5- (قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ اِذْ تَدْعَوْنَ أَوْ یَنْفَعُوْنَکُمُ اَوْ یَضِّروُنَ... فَاِنَّهُمْ عَدُوٌّلِى اِلّارَبَّ الْعالِمَیْنَ)(5)

6- (فِاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مَثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُوْدَ)(6)

7- (قُلْ اِنَّما اَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُو اللهِ مَثْنَى وَ فُرادَى ثُمَّ تَتَفَکَّروُا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ اِنْ هُوَالاَّ نَذِیْرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَى عَذابٍ شَدِیدٍ...)(7)

 ترجمه

1
 - «اى کسانى که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که شما را حیات مىبخشد».
2- «خداوند بر مؤمنان نعمت بزرگى بخشید، هنگامى که در میان آنها، پیامبرى از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاکیزه سازد و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن، در گمراهى آشکارى بودند».

3- «ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب آسمانى و میزان (شناسایىِ حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند».
4- «(پیامبر) که آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر باز مىدارد، اشیاء پاکیزه را براى آنها حلال مىشمرد و ناپاکیها را تحریم مىکند و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمىدارد».
5- (ابراهیم) گفت: «آیا هنگامى که آنها را مىخوانید صداى شما رامىشنوند؟! یا سود و زیانى به شما مىرسانند؟!»  همه آنها دشمن من هستند (و من دشمن آنها)، مگر پروردگار جهانیان!
6- «اگر آنها روى گردان شوند، بگو: «من شما را ازصاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود بیم مىدهم!»»
7- «بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز مىدهم، دو نفر دو نفر یا بتنهائى براى خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما (محمد (هیچگونه جنونى ندارد; او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهى) است!». 
 

تفسیر و جمع‌بندى

نخستین وظیفه هر انسان تحقیق است

انسان عاشق کمال است؛ و این یک عشق جاودانى در همه انسانها محسوب مىشود. منتها هرکس کمال خود را در چیزى مىبیند، و به دنبال آن مىرود؛ و گروهى نیز به جاى آب به دنبال سراب و ارزشهاى موهوم و کمالات پندارى مىروند و آن را واقعیّت خیال مىکنند.
گاهى از این اصل به عنوان غریزه جلب منفعت و دفع ضرر یاد مىشود که انسان به خاطر این غریزه خود را موظّف مىبیند که نسبت به هر موضوعى که با سرنوشت او (از نظر سود و زیان) رابطهاى دارد برخورد جدّى کند.
ولى نام غریزه بر این عشق گذاشتن بسیار مشکل است؛ چرا که غریزه معمولا به امورى گفته مىشود که بدون دخالت اندیشه در افعال انسانها یا جانداران دیگر مؤثّر است و به همین دلیل در مورد حیوانات نیز به کار مىرود.
بنابراین بهتر است که از عنوان تمایلات عالى که بعضى دیگر در اینگونه موارد به کار مىبرند استفاده کنیم.
به هر حال این عشق به کمال و تمایل به منافع معنوى و مادى و دفع هرگونه ضرر و زیان انسان را وادار مىکند که در موارد احتمال نیز به تحقیق پردازد. هر قدر این احتمال قوىتر، و آن سود و زیان عظیمتر باشد این تحقیق و جستجو را لازم تر مى شمرد. محال است کسى احتمال دهد مطلبى در سرنوشت او تأثیر مهمّى دارد و خود را موظّف به تحقیق پیرامون آن نداند.
مسأله ایمان به خدا و جستجوى از مذهب مسلّمآ در زمره این مسائل است؛ چرا که در محتواى مذهب سخن از مسائل سرنوشتساز به میان مىآید سخن از مسائلى است که خیر و شر انسان با آن رابطه تنگاتنگ دارد.
بعضى براى روشن ساختن این مطلب مثالی ذکر مىکنند؛ و مىگویند فرض کنید کسى را بر سر یک دو راهى ببینیم که مىگوید ماندن در اینجا قطعآ خطرناک است؛ و انتخاب این راه (اشاره به یکى از آن دو) نیز مسلّمآ خطرناک و راه دیگر راه نجات است؛ و سپس قرائن و شواهدى براى هریک مطرح مىکند. بدون شک هر راهگذرى خود را موظف به تحقیق مىبیند و بى اعتنأیی به آن را مخالف حکم عقل میداند.
با توجه به این مقدمه به سراغ تفسیر آیات مىرویم.



نخستین آیه مورد بحث دعوت پیامبر خدا را به سوى اسلام، دعوت به سوى حیات و زندگى حقیقى مىشمرد. این دعوت نشان مىدهد که تمام محتواى اسلام را مىتوان در مفهوم حیات جمع کرد؛ حیاتى که هم شامل حیات معنوى مىشود و هم شامل حیات مادى و به طور کلی، حیاتى همه جانبه است.
گرچه بعضى معنى حیات را در اینجا به خصوص قرآن یا ایمان یا جهاد یا مانند آن تفسیر کردهاند؛(8) ولى مسلّم است حیات مفهوم وسیعى دارد که همه اینها، و همه آنچه را در زندگى معنوى و مادى انسان اثر مىگذارد شامل مىشود.
به هر حال، اگر کسى چنین دعوتى از ما کند آیا ممکن است دعوت او را نادیده بگیریم؟ و حتى خود را موظف به تحقیق ندانیم؟
اینجا است که قرآن مىخواهد با ذکر این تعبیر انگیزه حرکت را به سوى تحقیق پیرامون مذهب در همه کسانى که آماده حرکتاند ایجاد کند.
راغب در کتاب مفردات مىگوید: حقیقت استجابت، کوشش و آمادگى براى به دست آوردن جواب است؛ و چون این موضوع معمولا منتهى به جواب مىشود آن را به معنى اجابت تفسیر کردهاند.(9)
 
 
 
آیه دوم، بعثت پیامبر را یکى از بزرگترین نعمتهاى خداوند مىشمرد که به مؤمنان اعطا شده و سپس در تفسیر این نعمت سه برنامه مهم پیامبر را یادآور مىشود: تلاوت آیات الهى (یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ) و تزکیه و تربیت (وَ یُزَکِّیِهمْ) و تعلیم کتاب و حکمت (وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ) که نتیجه همه اینجا نجات از «ضلال مبین» است (وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِىْ ضَلالٍ مُّبِیْنٍ) 

این تعبیرات همه براى این است که انگیزههاى حرکت به سوى اسلام در مردم زنده شود و هرکس لااقل خود را موظّف به تحقیق پیرامون آن ببیند، چرا که بزرگترین سود و زیان انسان ممکن است در آن نهفته باشد.
«مِنَّتْ» از ماده «مَنَّ» به عقیده بعضى در اصل به معنى قطع و بریدن است؛ و لذا «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُوْنٍ» به معنى پاداشى است که هرگز قطع نمىشود. همچنین به قطرات کوچکى که همچون قطرات شبنم بر درختان مىنشیند و طعم شیرینى دارد؛ (نوعى صمغ و شیره درختى با طعم شیرین) «من» مىگویند.
ولى به عقیده راغب «مَنَّ» در اصل به معنى سنگى است که با آن وزن مىکنند؛ سپس به نعمتظهاى بزرگ و سنگین اطلاق شده است.(10)
هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار رود به معنى بخشیدن نعمت است؛ و هنگامى که در مورد انسانها به کار مىرود غالبآ به معنى سخن گفتن از خدمتى است که در مورد دیگرى انجام دادهاند؛ لذا اولى محبوب است و دومى منفور و مذموم.
  


سومین آیه به یکى دیگر از اهداف مهم بعثت انبیاء، یعنى مسأله عدالت اجتماعى اشاره کرده؛ مىفرماید: ما پیامبران را با سه چیز مجهّز نمودهایم : نخست دلائل روشن که شامل معجزات و دلائل عقلى هر دو مىگردد (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ)
دیگر، کتاب آسمانى که بیانگر معارف و وظائف همه انسانها است؛ و نیز میزانى که بتوان حق و باطل را با آن سنجید. (قوانین الهى و بیان ارزشها و ضد ارزشها که معیار سنجش نیکىها از بدىها است) (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیْزَانَ)
«میزان» در اصل به معناى ترازو، یعنى وسیلهاى که با آن اشیاء را وزن مىکنند مىباشد؛ و عجب اینکه بعضى از مفسّران «میزان» را در آیه فوق به همین معنى گرفتهاند؛ در حالى که غالب مفسّران این عقیده را رد کرده و گفتهاند مراد از میزان وسیلهاى است که انسان با آن عدالت، فزونى و کاستى و حق و باطل را تشخیص مىدهد؛ و چنانکه گفتیم مىتوان آن را به قوانین الهى و ارزشها و ضد ارزشها تفسیر کرد.
درست است که این امور در متن کتب آسمانى آمده است ولى ذکر آن به صورت مستقل به خاطر اهمّیّت آن است.
به هر حال آیا ممکن است انسان بشنود شخصى مدّعى دعوت به سوى چنین واقعیتهاى سرنوشتسازى است و خود را موظّف به تحقیق پیرامون آن نداند؟
فخررازى مىگوید: مردم سه گروهند: گروهى در مقام نفس مطمئنه و مقربیناند و جز به کتاب الله عمل نمىکنند؛ و هدفى جز خدا ندارند. در جمله (اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ)، هدف این گروهند، گروه دوم در مقام نفس لَوّامَه و اصحابُالیمیناند و احتیاج به معیار سنجشى براى معرفت و اخلاق دارند تا از افراط و تفریط در امان باشند؛ تعبیر به (اَلْمِیزان) ناظر به آنها است. گروه سوم صاحبان نفس امارهاند که (أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ) «آهن را نازل کردیم» ناظر به آنها است که نیاز به مجازات دارند.(11)



 در آیه چهارم به ابعاد مختلف مخصوصآ بعد اجتماعى و سیاسى بعثت انبیاء و نزول آئینهاى آسمانى اشاره شده و براى تشویق مردم به پیروى رسول الله (صلي الله عليه و آله) اوصافى براى او ذکر مىکند، از جمله اینکه: آنها را به نیکىها دعوت مىکند، از زشتىها باز مىدارد، آنچه پاکیزه است براى آنها حلال مىشمرد و آنچه خبیث و پلید است براى آنها تحریم مىکند تا آنجا که مىگوید: «پیامبر و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) برمىدارد» (وَیَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ اْلأَغْلالَ الَّتِى کانَتْ عَلَیْهِمْ )
مسلّمآ اینها امورى است سرنوشتساز و با مسأله تکامل انسان و سود و زیان او رابطه فوقالعاده نزدیک دارد، حتى احتمال آن کافى است که آدمى را به تحقیق وا دارد.
«اِصْر» (بر وزن مصر) در اصل به معنى بستن و محبوس ساختن چیزى با قهر و غلبه است، سپس به بارهاى سنگین و هر کار سنگینى که انسان را از فعالیّت باز مىدارد اطلاق شده و باز به همین مناسبت به طنابها و میخهایى که ستونها را با آن مىبندند «آصارْ» گفتهاند و نیز عهد و پیمان و گناه را نیز به همین مناسبت «اِصْر» مىگویند.(12)
از تعبیراتى که در کلمات ارباب لغت و مفسّران آمده ممکن است چنین استنباط کرد که واژه «اصر» در اصل به معنى همان جسم سنگینى بوده، که به پاى زندانى مىبستند تا نتواند حرکت کند - و ما آن را «کُنْد» مىنامیم - و قرار گرفتن آن در کنار «اغلال» همان طوق و زنجیرى که به گردن مىنهادند متناسب همین معنى است، سپس به معانى دیگرى که با این ریشه تناسب دارد اطلاق شده است.
گرچه بسیارى از مفسّران «اِصر» و «اَغْلال» را در این آیه به معنى تکالیف شاق و یا امتحانات مشکل و پیچیدهاى که بر امتهاى سابق بوده است تفسیر کردهاند، ولى ظاهرآ این دو واژه مفهوم وسیعتر و گستردهترى دارد که هرگونه زنجیر اسارت و بار سنگین که از ناحیه جهل و شهوات و گناهان و استبداد و استعمار و مانند آن ناشى مىشود را شامل مىگردد، که در پرتو وجود پیامبر خدا و تعلیمات آزادى بخش او برچیده خواهد شد
.


پنجمین آیه، سخنى است از زبان ابراهیم (عليه السلام) پیامبر بتشکن، هنگامى که بتپرستان را مخاطب قرار داد و آنها را بر این عمل زشتشان سرزنش کرد و براى بیدار ساختن عقلهاى خفته آنان فرمود: «آیا هنگامى که آنها را مىخوانید صداى شما رامىشنوند؟! یا سود و زیانى به شما مىرسانند؟!» آخر عبادت و پرستش باید یا به خاطر پاداش و سودى باشد و یا دفع مجازات و زیانى!
مسلّمآ آنها جواب مثبتى براى این سؤالات نداشتند، جز اینکه دست به دامن تقلید نیاکان زنند و بگویند: (بَلْ وَجَدْنا آبائَنا کَذلِکَ یَفَعْلُونَ): «ما پدران خود را دیدم که چنین مىکنند» این تعبیرات به خوبى مىرساند که انگیزه نفع و ضرر - نه تنها نفع و ضرر مادى که نفع و ضرر معنوى از آن برتر و بالاتر است - مىتواند انگیزه حرکت به سوى معرفةالله گردد.


در شأن نزول آیات سوره فصّلت که ششمین آیه مورد بحث است مىخوانیم که ابوجهل از ولیدبنمغیره که از رجال معروف عرب جاهلى بود و در مشکلات از او نظر خواهى مىکردند، پرسید: اینهائى را که محمد (صلي الله عليه و آله) مىگوید چیست؟ سحر است؟ کهانت است؟!... ولید گفت: من باید به سراغ او روم و تحقیق کنم. هنگامى که خدمت پیامبر (صلي الله عليه و آله) آمد، حضرت قسمتى از آیات سوره فصّلت را بر او خواند تا به آیه مورد بحث رسید که مىگوید: « اگر آنها روى گردان شوند، بگو: «من شما را ازصاعقهاى همانند صاعقه عاد و ثمود بیم مىدهم!» (فَاِنْ اَعْرَضُوا فَقُلْ اَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ صاعِقَةِ عادٍ وَ ثَمُودَ)
ولید از شنیدن این آیات لرزه بر اندامش افتاد و موبرتنش راست شد، از جا برخاست و به خانه خود رفت و در را به روى خویش بست، تا آنجا که سران قریش گمان کردند او متمایل به آئین اسلام شده. وقتى به سراغش آمدند و توضیح خواستند؛ گفت: من هرگز مسلمان نشدهام، ولى حقآ سخنان محمد (صلي الله عليه و آله) جاذبه عجیبى دارد که دلها را با خود مىبرد! و من پیشنهاد مىکنم آن را سحر! بنامید.(13)
آیا اینگونه تهدیدها که در آیات قرآن و سایر منابع دینى آمده؛ نمىتواند انگیزه حرکت به سوى تحقیق (براى کسانى که هنوز ایمان نیاوردهاند) گردد؟


در هفتمین آیه مورد بحث، پیامبر (صلي الله عليه و آله) مأمور مىشود که همه مخالفان خود را مخاطب ساخته و به یک مسأله اندرز دهد و آن اینکه: به صورت انفرادى یا جمعى براى خدا قیام کنند و فکر خود را به کار گیرند تا بدانند پیامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) نه مجنون است (و نه ساحر) بلکه بیم دهندهاى است در برابر عذاب شدید الهى (اِنْ هُوَ اِلّا نَذِیْرٌ لَّکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیْدٍ) تمام تعبیرهاى این آیه، حساب شده است.
تعبیر به «انّما» که براى حصر است. (فقط یک چیز) تعبیر به «موعظه» که معمولا در مواردى به کار مىرود که عقل به چیزى حکم مىکند، ولى چون انسان از آن غفلت دارد، شخص دلسوزى او را اندرز مىدهد و بیدار مىکند. تعبیر به «قیام» که نشانه آمادگى کامل براى انجام هدفهاى جدّى است.
تعبیر به «مَثْنى» و «فُرادى» که اشاره به فعالیّت جمعى و فردى و تلاشهاى همه جانبه در این راه است (مسلمّآ انسان در تنهایى عمیقتر فکر مىکند، ولى در جمع، کاملتر مىاندیشد. چرا که افکار به یکدیگر ضمیمه مىشوند و جمع میان این دو بهترین راه است) (14)
سپس تعبیر به «تفکّر» که از درون مىجوشد و انسان را، به دلائل روشن عقلى رهنمون مىگردد.
تعبیر به «لکم»، «براى شما» آن هم آمیخته با مسأله انذار و توجّه به عذاب شدید؛ اشاره به این است که در اینجا تنها سود و زیان خود شما مطرح است و پیامبر (صلي الله عليه و آله) هم، هدفى غیر از این ندارد.
آیا با این حال نباید دعوتش را جدّى بگیرند، و روى آن بیندیشند و حق را بیابند و از آن پیروى کنند.

نتیجه

آیات فوق و آیات مشابه دیگر، به خوبى از انگیزه عقلانى جستجوگرى در طریق معرفة الله پرده برمىدارد و نشان مىدهد که هیچ انسان عاقلى نمىتواند در برابر فریادهاى عظیمى که از سوى فرستادگان الهى در زمینه دعوت به سوى خدا که با سرنوشت همگان پیوند نزدیک دارد، خاموش بماند و ساکت بنشیند و این نخستین انگیزه تحقیقات مذهبى است. 



توضیحات

1- انگیزه عقلى مذهب در روایات اسلامى

1- در حدیثى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) آمده است که یکى از یارانش از آن حضرت درباره «ضُعَفاء» (مُسْتَضْعَفِین) سؤال کرد، امام (ع) در پاسخ چنین نوشت: «الضَّعِیفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ اِلَیْهِ حُجَّةٌ، وَلَمْ یَعْرِف الاِْخْتِلافَ، فَاِذا عَرَفَ الاِْخْتِلافَ فَلْیَسَ بِمُسْتَضْعَفٍ» «مستضعف کسى است که دلیلى براى او اقامه نشده و از اختلاف (درباره دین و مذهب) آگاهى نیافته، هنگامى که از وجود اختلاف با خبر شد دیگر مستضعف نیست!»(15)
2- همین معنى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمود: «مَنْ عَرَفَ اخْتِلافَ النّاسِ فَلَیْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ» «کسى که اختلاف مردم را بداند مستضعف نیست.» (16)
اشاره به اینکه هنگامى که انسان از وجود اختلاف با خبر شد عقل او را وادار به تحقیق و مطالعه مىکند و در این هنگام مستضعف محسوب نمىشود.
البته منظور از مستضعف در اینجا همان مستضعف فکرى است، که گاه ما او را جاهل قاصر مىنامیم.
3- در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است: «أَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذِى حِجَى وَ عَقلٍ مِن أُمَّتِى قِیْلَ یا رَسُوْلَ اللهِ! ما هنَّ؟ قال: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ»: «چهار چیز است که براى هر صاحب خرد و عقلى از امت من لازم است: گوش فرا دادن به علم و دانش و حفظ و نشر و عمل به آن» (17)
به این ترتیب پیامبر (صلي الله عليه و آله) استماع و تحقیق را از آثار و نشانههاى عقل و درایت شمرده است.
2- معاندان لجوج
همیشه در برابر افراد آزادهاى که تحقیق از حق را وظیفه عقلانى خود مىدانند گروهى بودهاند که همچون خفّاشان از دیدن چهره حق وحشت داشتهاند، حتى اگر صداى منادیان الهى در کنار گوش آنها بلند مىشد گوشهاى خود را مىبستند تا صداى حق را نشنوند!
قرآن درباره گروهى از قوم نوح (عليه السلام) از زبان آن پیامبر بزرگ به هنگام شکایت از آنها به درگاه پروردگار چنین نقل مىکند: (وَاِنِّى کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَلَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِى آذانِهِمْ وَ استْتَغْشَوا ثِیابَهُمْ وَ أصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوْا اسْتِکْبارآ ) (18): « و من هر زمان آنها را دعوت کردم (که ایمان بیاورند) تا تو آنها را بیامرزى، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرارداده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و بشدّت استکبار کردند»
مشرکان مکه که گویى وارثان قوم لجوج نوح بودند نیز دست کمى از آنها نداشتند. قرآن از آنها چنین نقل مىکند: (وَ قالَ الَّذِیْنَ کَفَرُوا لا تَسْمَعُوا لِهَذا الْقُرآنِ وَ اَلْغَوا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ): « کافران گفتند: «به این قرآن گوش فرا ندهید و به هنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید.» (19)
این گروه که اتباع و پیروانى در هر عصر و زمانى دارند، هرگز به خود اجازه تحقیق در مسائل را نمىدهند. آنها بى خردان احمقى هستند که همچون خفّاش از نور آفتاب وحشت دارند، همیشه به تاریکى پناه مىبرند و به جهل افتخار مىکنند، آنها از همه محرومترند، چرا که عدو آفتاب آشکار هستند.

 

 
  پی نوشتها :
 
  1
.سوره انفال، آیه 24.
  2. سوره آل عمران، آیه 164.
  3. سوره حدید، آیه 25.
  4. سوره اعراف، آیه 157.
  5. سوره شعراء، آیات 72 ـ 77.
  6. سوره فصلت، آیه 13.
  7. سوره سبأ، آیه 46.
  8. در تفسیر فخررازى، جلد 15، صفحه 147 و المیزان، جلد 9، صفحه 43، و روح المعانى،جلد 8، صفحه 169، و قرطبى، جلد 4، صفحه 2825، این احتمالات از مفسّران نقل شده است.
  9. ولى باید توجه داشت که «اجابت» بدون حرف جر متعدى مى‌شود؛ در حالى که«استجابت» معمولا با «لام» ذکر مى‌گردد. 
  10.مفردات راغب
 
  11. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 29، صفحه 241.
  12. تفسیر مجمع البیان، جلد 4، صفحه 488 و فخررازى، جلد 15، صفحه 25 و روح المعانى، جلد 9، صفحه 72 و مفردات راغب ماده «اِصْر» و کتاب العین، جلد 7، صفحه 147.
  13. بحارالانوار، جلد 17، صفحه 211، و تفاسیر دیگر (اصل حدیث مفصّل است و ما آن را باتلخیص نقل کردیم؛ مشروح آن را در تفسیر نمونه، جلد 20، صفحه 207 تا 209 ملاحظه کنید.)
  14. بعضى گفته‌اند: «مثنى»، اشاره به مناظره است، که براى کشف حق تأثیر به سزائى دارد، درحالى که «فرادى» اشاره به مطالعات تنهایى است. بعضى نیز احتمال داده‌ند که «مثنى» اشاره  به  تفکّراتى است که انسان در روزها و میان جمع انجام مى‌دهد؛ و «فرادى» تفکّراتى است که شبانه و به تنهایى صورت مى‌گیرد. (تفسیر قرطبى، جلد 7، صفحه 53 و 93).

  15.  اصول کافى، جلد 2، صفحه 406 حدیث 11 (باب المستضعف)
  16. همان مدرک، حدیث 10.
  17. تحف العقول، مواعظ النبى، صفحه 40.
  18. سوره نوح، آیه 7.
  19. سوره فصّلت، آیه 26.     


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد