:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

پنج شنبه 25 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : قبل از آزمودن اشخاص اطمينان پيدا كردن ، از عجز و ناتواني است .
 
 
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی


اعجاز قرآن از نظر اخبار غیبی (مقدمه):


با اين كه ريشه هاى حوادث آينده در زمان حال و گذشته وجود دارد هيچ كس نمى تواند دقيقاً از حوادث آينده پرده بردارد و على رغم اين كه انسان هميشه خواسته از حوادث آينده با خبر شود و در اين راه كوشش هاى فراوان كرده، هيچ گاه وسيله مطمئنى براى كنار زدن پرده هاى ضخيمى كه ميان او و آينده وجود دارد به دست نياورده است.
اين علاقه شديد انسان، نسبت به آگاهى بر حوادث آينده، هميشه درطول تاريخ بازار كاهنان و منجّمان خرافى، بلكه فالگيران و طالع بينان را گرم ساخته و آنها نيز با تردستى هاى خاص خود، از اين عطش سوزانى كه مردم داشته اند بهره بردارى كرده و با بيان يك سلسله عبارات مبهم، يا كلّى گويى هايى كه هر كس مى تواند آن را به آسانى بر مقصود خود تطبيق دهد، مردم را سرگرم كرده، و منافعى از اين طريق كسب نموده اند.
امروز نيز در بازار سياست و غير سياست پيشگويى هاى زيادى مى شود كه غالباً هدف هاى خاصى را تعقيب مى كند و جزئى از برنامه سياسى دولت ها است، ولى بسيارى از آنها خلاف از آب در مى آيد و جالب اين كه اين خلاف گويى ها نيز مانع از پيشگويى هاى آينده در اين گونه مسائل نمى شود.
ولى اين حقيقت را نمى توان پنهان كرد كه اگر كسى مسائل آينده را بطور دقيق و با ذكر جزئيات بيان كند ـ نه به صورت كلّى گويى و بيانات مبهم و عبارات چند پهلو ـ دليل بر اين است كه از اسرار غيب اجمالاً باخبر است و اگر اين پيشگويى ها مكرّر واقع شود و هماهنگ با ادّعاى نبوّت يا امامت باشد به عنوان يك دليل و نشانه مى توان روى آن تكيه كرد.
با اين اشاره به قرآن باز مى گرديم و نمونه هاى زيادى را كه از اين قبيل در قرآن مجيد وجود دارد، مورد بررسى قرار مى دهيم:

1. «الم ـ غُلِبَتِ الرُّومُ ـ فِى أَدْنَى الاََْرْضِ وَهُمْ مِّنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ـ فِى بِضْعِ سِنِينَ للهِِ الاََْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ ـ بِنَصْرِ اللهِ يَنصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ ـ وَعْدَ اللهِ لاَ يُخْلِفُ اللهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ».(1)
2. «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحاً قَرِيباً».(2)
3. «وَعَدَكُمُ اللهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هذِهِ وَكَفَّ أَيْدِىَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً ـ وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللهُ بِهَا وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيراً».(3)
4. «أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنْتَصِرٌ ـ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ».(4)
5.«وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ ـ لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ».(5)
6. «إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ».(6)
7.«تَبَّتْ يَدَا أَبِى لَهَبٍ وَتَبَّ ـ مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ ـ سَيَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ».(7)
8. «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ ـ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ـ إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الاَْبْتَرُ».(8)
9. «لَنْ يَضُرُّوكُمْ إِلاَّ أَذىً وَإِنْ يُقَاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الاََْدْبَارَ ثُمَّ لاَ يُنْصَرُونَ».(9)
10.«ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنَ اللهِ وَحَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ».(10)

ترجمه

1.«الم. ـ روميان شكست خوردند. ـ (و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد، امّا آنان پس از (اين) شكست بزودى پيروز خواهند شد... ـ در چند سال (آينده، اين پيروزى رخ مى دهد). همه كارها از آن خداست، چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزى; و در آن روز، مؤمنان (بخاطر پيروزى ديگرى) خوشحال خواهند شد... ـ به سبب يارى خداوند و او هر كس را بخواهد يارى مى دهد، و او توانا و مهربان است. ـ اين وعده خداست و خداوند هرگز از وعده اش تخلّف نمى كند ولى بيشتر مردم نمى دانند!»
2.«خداوند آنچه را به پيامبرش در رؤيا نشان داد، به حق راست گفت، بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهايى را مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود) و قبل از آن، فتح نزديكى (در خيبر براى شما) قرارداده است».
3.«خداوند غنايم فراوانى به شما وعده داده بود كه آنها را به دست مى آوريد، ولى اين يكى (غنايم خيبر) را زودتر براى شما فراهم ساخت و دست تعدّى مردم (دشمنان) را از شما بازداشت تا نشانه اى براى مؤمنان باشد و شما رابه راه راست هدايت كند. ـ و نيز غنايم و فتوحات ديگرى (نصيبتان مى كند) كه شما توانايى (به دست آوردن) آن را نداريد، ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد; و خداوند برهمه چيز توانا است».
4. «يا مى گويند: "ماجماعتى متحد و پيروزيم؟!" ـ (امّا) بزودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند!»
5.« و (به ياد آريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى، يا لشكر مسلح قريش) نصيب شما خواهد بود و شما دوست مى داشتيد كه كاروان (غير مسلح) براى شما باشد، ولى خداوند مى خواهد حق را با دستورات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند، (از اين رو شما را برخلاف ميلتان، با لشكر قريش درگير ساخت.) ـ تا حق را تثبيت كند و باطل را از ميان بردارد، هرچند مجرمان كراهت داشته باشند.»
6. «آن كس كه قرآن را بر تو لازم كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت) باز مى گرداند.»
7. «بريده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! ـ هرگز ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد. ـ و بزودى وارد آتشى شعله ور و پرلهيب مى شود.»
8.«به يقين ما به تو كوثر (و خير و بركت فراوان) عطا كرديم. ـ پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. ـ (و بدان) دشمن تو به يقين ابتر و بريده نسل است.»
9. «آنها (اهل كتاب، مخصوصاً يهود) هرگز نمى توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاى مختصر; و اگر با شما پيكار كنند، به شما پشت خواهند كرد (و شكست مى خورند) سپس يارى نخواهند شد.»
10. «هر جا يافت شوند، مهر ذلّت بر آنان خورده است، مگر با ارتباط به خدا (و تجديد نظر در روشِ ناپسند خود) يا با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن)»

1. خبر از شکست رومیان

در نخستين آيه خبر از شكست روميان مى دهد و مى گويد: «روميان شكست خوردند»: «غُلِبَت الرُّوم».
سپس از محل اين حادثه سخن به ميان مى آورد، مى گويد: «(و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد»: «فى اَدْنَى الاَْرضِ» و منظور از آن همان اراضى شام است (منطقه اى ميان بَصْرى و اَذْرُعات) كه قلمرو روم شرقى بود، منطقه نزديكى نسبت به ساكنان شبه جزيره عربستان محسوب مى شد.
اين جنگ به گفته مورّخان امروز، در دوران خسرو پرويز واقع شد و يك دوران جنگ طولانى ميان ايرانيان و روميان بود كه در حدود سنه 617 ميلادى دو سردار معروف ايرانى به نام شهربراز(11) و شاهين، به قلمرو روم شرقى حمله كردند و به آنها شكست سختى دادند و منطقه شامات و مصر و آسياى صغير را مورد تاخت و تاز قرار دادند. امپراطورى روم شرقى را كه گرفتار شكست سختى شده بود تا آستانه انقراض پيش بردند و به اين ترتيب ايرانيان تمام متصرّفات آسيايى او را به ضميمه مصر تسخير كردند. اين واقعه در حدود سال هفتم بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكه اتفاق افتاد.
مشركان مكه و دشمنان اسلام، از اين ماجرا خوشحال شدند. مشركان مكه اين حادثه را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقّانيت آيين شرك شمردند و گفتند: ايرانيان مجوسيند و مشرك (دوگانه پرست) اما روميان مسيحيند و اهل كتاب، همان گونه كه ايرانيان بر روميان غلبه كردند، پيروزى نهايى نيز از آن ما مشركان است. طومار زندگى محمّد(صلى الله عليه وآله) به زودى پيچيده خواهد شد و آيين ما پيروز مى شود.
اگر چه اين گونه نتيجه گيرى ها و فال زدن ها هيچ پايه منطقى نداشت، ولى در جو آن محيط، براى تبليغ در ميان مردم نادان بى اثر نبود، لذا امر بر مسلمانان گران آمد.
قرآن در تعقيب آيه فوق مى افزايد، ولى بدايند اين غلبه زمان زيادى به طول نمى انجامد «امّا آنان پس از (اين) شكست بزودى پيروز خواهند شد.» در چند سال (آيند اين پيروزى رخ مى دهد): (وَهُمْ مِّنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ).
سپس انگشت روى جزئيات مى گذارد و مى افزايد: «چند سالى بيشتر به طول همه كارها از آن خدا است، چه قبل و چه بعد (از اين شكست و پيروزى) و در آن روز مؤمنان (به خاطر پيروزى ديگر) خوشحال خواهند شد»: «فِى بِضْعِ سِنِينَ للهِِ الاَْمْرُ مِنْ قَبْلُ وَمِنْ بَعْدُ وَيَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ».
امّا اين خوشحالى تنها بر اساس فال نيك نسبت به غلبه اسلام بر شرك نيست بلكه شادى آنها «به سبب يارى پروردگار »و پيروزى بر گروهى از دشمنان در محيط خود) خداوند و او هر كس را بخواهد نصرت مى دهد و او توانا و مهربان است ): «بِنَصْرِ اللهِ يَنصُرُ مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ».
سپس براى تأكيد بيشتر و بر طرف ساختن هر گونه شك و ترديد مى فرمايد: «اين وعده خدا است و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نمى كند، ولى بيشتر مردم نمى دانند»: «وَعْدَ اللهِ لاَ يُخْلِفُ اللهُ وَعْدَهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ».
اين پيشگوئى عجيب كه با ذكر جزئيات همراه است، آن هم يك پيشگويى در يك مسأله مهمّ نظامى و سياسى چگونه ممكن است بدون آگاهى از اسرار غيب انجام گيرد. از يك سو خبر از اصل پيروزى مى دهد، آن هم درباره روميان شكست خورده اى كه تا سر حدّ انقراض پيش رفته اند و بخش مهمّى از كشور خويش را از دست داده اند و اميدى نيست كه به اين آسانى قد علم كنند، از سوى ديگر تصريح مى كند كه اين امر در چند سال به وقوع خواهد پيوست و اضافه مى كند كه مقارن پيروزى ديگرى براى مسلمانان بر كفار است و از همه اينها گذشته تأكيد مؤكّد دارد كه اين وعده الهى قطعى است و خدا از وعده خود تخلّف نمى كند و مى بينيم كه اين وعده دقيقاً به وقوع پيوست و پادشاه روم (هرقل) از سال 626 ميلادى يعنى حدود 9 سال بعد، شكست هاى پى در پى به سپاه خسرو پرويز وارد ساخت و تا سال 627 ميلادى اين جنگ ها به نفع روميان ادامه يافت و پيروزى آنها كامل شد، خسرو پرويز شكست سختى خورد و ايرانيان او را از سلطنت خلع كردند و پسرش شيرويه را به جاى او نشاندند.
كوتاه سخن اين كه: شكست روميان در سال 617 ميلادى واقع شد، كه مطابق با هفتم بعثت پيامبر (صلى الله عليه وآله) بود و پيروزى مجدّد روميان در سال 626 بود كه قشون ساسانيان از آنها شكست خورد، و سال بعد (سال 627) اين شكست به اوج خود رسيد. چرا كه هرقل به دستگرد كه در بيست فرسخى تيسفون (پايتخت ايران و اقامتگاه خسرو پرويز) بود، پيشروى كرد. خسرو شكست خورد و فرار كرد و موجب خلع او از سلطنت و سپس قتل او شد(12) و مى بينيم فاصله ميان اين دو 9 سال بيشتر نبود كه دقيقاً مطابق است با «بِضْعِ سِنينَ» زيرا «بِضْع» از نظر لغت به گفته راغب در مفردات به معناى بخشى از عدد ده به كار مى رود و به چيزى كه ميان سه و ده قرار گيرد بضع مى گويند، و بعضى گفته اند بضع به عددى بالاتر از پنج و كمتر از ده گفته مى شود.
در معجم مقاييس اللغة نيز آمده است كه «بِضْع» به معناى عددى است كه ميان سه و ده واقع شده باشد.
جالب اين كه اين پيشگويى به قدرى در ميان مسلمانان، مسلّم شمرده مى شد كه حتّى بعضى از آنها حاضر شدند با مشركان مكه بر سر آن شرط بندى كنند و اين شرط بندى انجام شد، نخست روى پنج سال شرط بندى كردند، امّا چون خبرى نشد نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله)آمدند و جريان را عرض كردند، فرمود شما روى كمتر از ده سال مى بايست با آنها سخن مى گفتيد، همين طور شد اين پيروزى بعد از شكست، در كمتر از ده سال به وقوع پيوست.
نكته مهمّ ديگر اين كه پيروزى روميان مقارن پيروزى مسلمين در جنگ بدر بود، زيرا جنگ بدر در سال دوم هجرت واقع شد و فاصله سال هفتم بعثت تا سال دوم هجرت ـ چنانچه خود سال هفتم را نيز در نظر بگيريم ـ نه سال مى شود و بدون آن هشت سال. به اين ترتيب پيروزى روميان، و پيروزى مسلمين نزديك به هم بود و در واقع مسلمانان از دو جهت شاد شدند، يكى پيروزى اهل كتاب يعنى روميان بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود و شكست آنها مايه خوشحالى مشركان مكه شده بود و ديگر پيروزى چشمگير خودشان در جنگ بدر بر مشركان.
به هر حال اين يكى از پيشگويى هاى صريحى است كه در قرآن مجيد به وضوح آمده و همان گونه كه قبلاً خبر داده شده بود، به وقوع پيوست و دليل بارزى بر عظمت قرآن و اسلام بود.

2. پيشگوئى از دو پيروزى مهمّ ديگر

دومين آيه مورد بحث، از روى دو حادثه مهمّ ديگر مربوط به آينده مسلمين پرده برمى دارد. نخست اين كه در آينده نزديكى على رغم مخالفت شديدى كه مشركان، نسبت به ورود مسلمانان در مكه و مسجدالحرام و انجام مناسك حج و عمره داشتند، شما وارد مسجد الحرام مى شويد و اين مراسم پرشكوه را در نهايت امنيت انجام خواهيد داد، و ديگر اين كه پيروزى چمشگيرى نيز قبل از آن نصيب شما خواهد شد، مى فرمايد: «خداوند آنچه را به پيامبرش در رؤيا نشان داد، به حق راست گفت، بطور قطع همه شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام مى شويد در نهايت امنيت و در حالى كه سرهاى خود را تراشيده يا كوتاه كرده ايد و از هيچ كس ترس و وحشتى نداريد، ولى خداوند چيزهايى را مى دانست كه شما نمى دانستيد (و در اين تأخير حكمتى بود) و قبل از آن، فتح نزديكى (در خيبر براى شما) قرارداده است.): «لَقَدْ صَدَقَ اللهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لاَ تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحاً قَرِيباً»(13)
اين آيه نشان مى دهد كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) خوابى ديده بود كه مطابق آن مسلمانان براى انجام مراسم زيارت خانه خدا وارد مسجد الحرام مى شوند، گروهى اعتقاد داشتند كه در همان سال و بدون فاصله اين خواب تحقق مى يابد.
هنگامى كه مسلمانان به سوى مكه براى زيارت حركت كردند، و مشركان مكه آنها را در حديبيه ـ روستايى در 20 كيلومترى مكه كه به مناسبت چاه يا درختى كه در آنجا بود به اين نام ناميده مى شد ـ آنها را متوقف كردند وبه صلح معروف حديبيه انجاميد. گروهى به ترديد افتادند كه اين خواب شايد واقعيت پيدا نكند حتّى بعضى، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اين زمينه سؤال كردند كه چرا اين خواب رحمانى شما تحقق نيافت؟ پيامبر فرمود: «من نگفتم امسال تحقق خواهد يافت، بلكه گفتم در آينده نزديك»(14).
در اين هنگام آيه فوق نازل شد و نخست تأكيد بر صدق اين رؤيا كرد، و سپس انگشت روى جزئيات گذاشت كه بزودى وارد مسجد الحرام خواهيد شد و مراسم حج را با كمال امينت به جا خواهيد آورد و علاوه بر آن پيروزى چشمگيرى قبل از انجام اين مراسم، نصيب شما خواهد شد.
اين پيشگويى مطابق آنچه تمام مورخين نوشته اند تحقق يافت و سال بعد از جريان حديبيه (سال هفتم هجرت) مسلمانان موفق شدند كه با گروه عظيمى مراسم عمره را به جا آورند، و اين مراسم عُمرَةُ القَضاء ناميده شد، چرا كه در واقع قضاى عمره بود كه همه مايل بودند در سال قبل انجام شود.
از مجموع آنچه گفته شد، چنين نتيجه مى گيريم كه در اين بخش از آيات با قاطعيت از يك مسأله غير قابل پيش بينى كه مورد تضاد شديد ميان مسلمين و مشركان مكه قرار داشت، پرده برداشته شده و حتى به جزئيات آن نيز اشاره شده است و مقارنت آن با پيروزى ديگرى نيز براى مسلمين پيشگويى شده كه اين خود بيان مضاعفى است مربوط به اين پيشگويى مهم.
در اين كه فتح قريب چه بوده است؟ در ميان مفسران گفتگو است، زيرا دو پيروزى مهم، نزديك اين جريان براى مسلمانان واقع شد: يكى صلح حديبيه بود كه از جهات زيادى براى مسلمانان موجب گشايش شد بطورى كه فتح المبين ناميده شد(15) و ديگر فتح خيبر در آغاز سال هفتم هجرى به فاصله چند ماه بعد از ماجراى حديبيه بود و ظاهر اين است كه فتح قريب اشاره به ماجراى دوم است آن چنان كه بسيارى از محققان اختيار كرده اند، زيرا در آيه 19 سوره فتح مى فرمايد: «وَمَغَانِمَ كَثِيرَةً يَأْخُذُونَهَا وَكَانَ اللهُ عَزِيزاً حَكِيماً»: «و (همچنين) غنايم بسيارى كه آن را به دست مى آورند، و خداوند شكست ناپذير و حكيم است».
درست است كه غنيمت مفهوم وسيعى دارد و هر گونه غنيمت مادّى و معنوى را شامل مى شود ولى در اين گونه موارد، بيشتر غنائم ظاهرى را تداعى مى كند و مى دانيم كه غنائم ظاهرى در فتح خيبر بود نه در صلح حديبيه.
بنابراين به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه اين گونه پيشگويى هاى دقيق، آن هم با قاطعيت تمام و نه به صورت احتمال، جز از طريق ارتباط با عالم غيب ممكن نيست.

3. غنائم فراوان آينده
قرآن در سومين آيه به دنبال ماجراى صلح حديبيه و پيشگويى عمرة القضاء و فتح خيبر، خبر از فتوحات فراوان ديگرى همراه با غنائم بسيار در آيات ديگر مى دهد و مى فرمايد: «خداوند غنايم فراوانى به شما وعده داده بود كه آنها را به دست مى آوريد، ولى اين يكى (غنايم خيبر) را زودتر براى شما فراهم ساخت و دست تعدّى مردم (دشمنان) را از شما بازداشت تا نشانه اى براى مؤمنان باشد و شما را به راه راست هدايت كند.»: «وَعَدَكُمُ اللهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَذِهِ وَكَفَّ أَيْدِىَ النَّاسِ عَنْكُمْ وَلِتَكُونَ آيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَيَهْدِيَكُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً»سپس مى افزايد: «و نيز غنايم و فتوحات ديگرى (نصيبتان مى كند) كه شما توانايى (به دست آوردن) آن را نداريد، ولى قدرت خدا به آن احاطه دارد، و خداوند برهمه چيز توانا است»: «وَأُخْرَى لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللهُ بِهَا وَكَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَىْء قَدِيراً».
در اين آيات، خبر از دو پيروزى بر دشمنان توأم با غنائم فراوان داده شده است، يكى در كوتاه مدّت و ديگرى در دراز مدّت، غنائم و فتوحاتى كه هرگز مسلمانان به حسب ظاهر، توانايى بر آن را نداشته اند اما به قدرت كامله الهى در اختيار آنان قرار گرفت.
در اين كه اين اشاره به كدام قسمت از غنائم و فتوحات است، در ميان مفسّران گفتگو است، بسيارى گفته اند: منظور از غنائمى كه در كوتاه مدّت نصيب مسلمين مى شود همان غنائم خيبر است، هر چند بعضى احتمال داده اند كه اشاره به غنائم معنوى صلح حديبيه باشد، ولى اين احتمال همان گونه كه گفتيم ضعيف است و در مورد غنائم دراز مدت، بسيارى از مفسران، آن را اشاره به غنائم جنگ حنين و طايفه هوازن دانسته اند.(16)و(17)
جمعى نيز احتمال داده اند كه اشاره به فتوحات بزرگ بعد، مانند فتح ايران، روم و يمن بوده باشد، و با توجّه به اين كه فتح حنين و غنائم هوازن، براى مسلمانان چندان بعيد نبوده، آنچه وصول به آن براى مسلمانان به حسب ظاهر امكان پذير نبود، فتح ايران و روم و مانند آن بود، و لذا هنگامى كه در جنگ خندق پيامبر(صلى الله عليه وآله) (طبق روايت معروفى) بشارت فتح ايران و روم و يمن را داد منافقان آن را به باد مسخره گرفتند، چرا كه از نظر اسباب ظاهرى، غير ممكن به نظر مى رسيد، ولى از آنجا كه خداوند بر همه چيز قادر وتوانا است اين فتوحات و غنائم بى نظير را براى مسلمين ممكن ساخت و سالها قبل از رسيدن به آن، از آن پرده برداشت و به صورت پيشگويى قاطعى در آيات فوق بيان فرمود.
آيا اين گونه پيشگويى ها بدون ارتباط با عالم غيب امكان پذير است؟

4. پيشگويى از شكست قاطع دشمنان

در چهارمين قسمت به پيشگويى ديگرى برخورد مى كنيم.
اين آيات در مكه نازل شده است، در زمانى كه دشمنان اسلام در اوج قدرت بودند و مسلمين در اقليت و ضعف.
دشمنان به توانايى و قدرت خود مى نازيدند و «مى گفتند ما جمعيتى نيرومند و متحد هستيم» و از مخالفانمان انتقام مى گيريم و بر آنها پيروز مى شويم: «أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنْتَصِرٌ»ولى قرآن بلافاصله مى افزايد: » (امّا) به زودى جمعشان شكست مى خورد و پا به فرار مى گذارند: « سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ»
مسلماً در آن زمان، پيش بينى پيروزى سريع مسلمين و در هم شكستن دشمنان نيرومند اسلام غير ممكن بود، ولى چند سالى بيشتر نگذشت كه مسلمانان هجرت نمودند و آنقدر قدرت و توانايى يافتند كه در نخستين برخورد مسلحانه با دشمن در ميدان جنگ بدر چنان ضربه سهمگينى بر دشمنان وارد كردند كه هرگز انتظار آن را نداشتند.
جالب اين كه طبق حديثى كه از ابن عباس نقل شده پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در روز بدر، نخست در خيمه خود، دعا كرد و عرضه داشت: «خداوندا! من تو را به عهد و پيمانى كه با ما داشته اى مى خوانم و سپس هنگامى كه با لباس جنگ از خيمه بيرون آمد و وارد ميدان شد، اين آيه را تلاوت مى كرد «سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ» يعنى امروز اين وعده الهى تحقّق مى يابد.(18)
البتّه اين هزيمت و فرار دشمنان باز هم ادامه يافت و تكرار شد و چند سال ديگر گذشت در حالى كه نه فقط كفار مكه در برابر مسلمانان تسليم شدند، بلكه تمام جزيره عربستان در برابر آنان سر تسليم فرو آوردند.
در تفسير قرطبى از بعضى مفسران نقل شده كه اين آيه در ميدان جنگ بدر نازل شده، در حالى كه معروف و مشهور اين است كه تمام سوره قمر در مكه نازل شده است، ظاهر اين است كه منشأ اشتباه همان است كه در بالا اشاره شده كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)اين آيه را در ميدان بدر تكرار كرد، اشاره به اين كه وعده الهى امروز تحقق مى يابد و لذا بعضى گمان كرده اند كه آيه در آنجا نازل شد.
به هر حال اين يكى ديگر از پيشگويى هاى قاطع قرآن است كه در مدت كوتاهى به وقوع پيوست در حالى كه كمتر كسى انتظار آن را داشت.

5. باز هم پيشگويى از پيروزى در ميدان بدر

در پنجمين آيه، سخن از يك وعده صريح پيروزى است كه به مؤمنان داده شده بود مى فرمايد: «و (به ياد آريد) هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكى از دو گروه (كاروان تجارى، يا لشكر مسلح قريش) نصيب شما خواهد بود، و شما دوست مى داشتيد كه كاروان (غير مسلح) براى شما باشد، ولى خداوند مى خواهد حق را با دستورات خود تقويت و ريشه كافران را قطع كند (از اين رو شما را برخلاف ميلتان، با لشكر قريش درگير ساخت). «وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ(19)
سپس مى افزايد: «تا حق را تثبيت كند، و باطل را از ميان بردارد، هرچند مجرمان كراهت داشته باشند»: «لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»(20)
توضيح اين كه به گفته مورخان ابوسفيان بزرگ مكّه و رئيس مشركان با كاروان بزرگى كه حدود پنجاه هزار دينار اموال تجارتى با خود داشت و مربوط به جمعى از بزرگان مكه و خودش بود از شام باز مى گشت.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به ياران خود دستور داد آماده حمله به كاروان شوند و با مصادره اموال دشمن كه لحظه اى از مخالفت و كارشكنى دست بر نمى داشتند بخشى از قدرت اقتصادى آنها را در هم بشكنند.
ياران ابوسفيان در مدينه كه از اين جريان آگاه شدند موضوع را به او رساندند.او پيكى با شتاب به مكه فرستاد و آنها را از خطر بزرگى كه سرمايه هاى آنان را تهديد مى كرد آگاه ساخت. در مدت كوتاهى 950 نفر از رزمندگان و سران قريش با هفتصد شتر و يكصد رأس اسب با فرماندهى ابوجهل به حركت در آمدند و مسأله تا آن حد جدّى تلقى شد كه سران مكه تهديد كردند كسانى كه بتوانند به ميدان روند و خوددارى كنند، خانه هاى آنها را ويران خواهيم ساخت.
از سوى ديگر ابوسفيان براى رهايى از چنگ مسلمانان مسير خود را تغيير داد و از بى راه حركت كرد تا خود را از منطقه خطر دور سازد.
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) با 313 نفر از ياران خود، با ساز و برگ جنگى مختصر ولى دل هايى مملو از ايمان و عزم و اراده به نزديك سرزمين بدر ـ كه يكى از منزلگاه هاى نزديك ميان مكه و مدينه بود رسيدند. در اينجا بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) از حركت لشكر نيرومند قريش از مكه به سوى مدينه آگاه شد و با ياران خود به مشورت پرداخت كه آيا كاروان تجارتى را تعقيب كنند يا در مقابل لشكر دشمن بايستند؟ گروهى موافق مقابله با دشمن بودند ولى جمعى ديگر در باطن مايل به تعقيب كاروان بودند، چرا كه آمادگى كافى را براى مقابله با سپاه نيرومند دشمن در خود نمى ديدند.
ولى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) راه صحيح را انتخاب فرمود و فرمان حركت به سوى دشمن را داد و لشكر كوچك اسلام به سرزمين بدر رسيد (بدر نام چاهى است در آن سرزمين كه به نام صاحب اصلى آن نامگذارى شده و سپس تمام آن سرزمين را بدر گفتند).
آيه فوق ناظر به اين ماجرا است مى گويد: خدا به شما وعده داده بود كه يكى از اين دو طايفه (لشكر قريش يا كاروان تجارتى آنها) از آن شما خواهد بود ولى شما دوست مى داشتيد طايفه غير مسلح يعنى كاروان تجارتى قريش براى شما باشد اما خدا مى خواهد حق را آشكار سازد و ريشه كافران را بركند.
به هر حال پيامبر(صلى الله عليه وآله) در اينجا به مسلمانان فرمود: خداوند به من وعده داده است كه يكى از اين دو طايفه از آن ما خواهد بود ـ ما به سوى لشكر دشمن مى رويم ـ و بر آنها پيروز خواهيم شد; گويا محل كشته شدن ابوجهل و... را با چشم خود مى بينم.
اين وعده همان گونه كه خداوند به پيامبرش وعده داده بود تحقق يافت. دو لشكر در برابر هم قرار گرفتند و پس از جنگ پرهيجان و پرتلفاتى كه روى داد ـ كه شرح آن در تواريخ اسلام آمده است ـ مسلمانان پيروز شدند و مشركان مكه شكست سختى خوردند بطورى كه هفتاد نفر كشته و هفتاد نفر اسير دادند و بقيه فرار كردند.
اين جنگ در روز هفدهم ماه مبارك رمضان در سال دوم هجرت واقع شد و اثر بسيار عميقى در تاريخ اسلام بخشيد بطورى كه مبارزان بدر، هميشه آن را از افتخارات بزرگ خود مى شمردند.
در اينجا اين سؤال مطرح است كه طبق موازين عادى آيا هرگز چنين پيروزى براى مسلمين قابل پيشبينى بود؟ مسلماً نه زيرا:
اولاً: مسلمانان به قصد نبرد حركت نكرده بودند و طبعاً نفرات و عدّه كافى نداشتند، بلكه آنها به قصد تصّرف قافله حركت كردند كه ناگهان با لشكر انبوه و مجهّز قريش (البته در مقياس آن زمان) روبرو شدند.
ثانياً: از نظر موازنه قوا مسلمانان به ظاهر در وضع بسيار بدى قرار داشتند به طورى كه تعداد سربازان دشمن تقريباً بيش از سه برابر مسلمين بود و اسب ها و شترهاى فراوان و ابزار جنگى كافى داشتند در حالى كه در ميان مسلمانان فقط دو نفر اسب سوارى داشتند و مركب عمده آنها تعداد هفتاد شتر بود كه هر چند نفر به تناوب سوار يكى از آنها مى شدند.
ثالثاً: در ميان لشكر قريش افراد جنگجو فراوان بودند و انگيزه جنگ در ميان آنها بود زيرا نه تنها اموال و ثروت، بلكه همه چيز خود را در خطر مى ديدند.
ولى على رغم همه اينها، طبق صريح آيه فوق وعده پيروزى به آنها داده شده بود و پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز تأكيد فراوان بر آن مى نمود.
جالب اين كه در گوشه و كنار اين حادثه نيز مسائل مختلفى روى داد كه حاكى از امدادهاى الهى بود. از جمله اين كه شب بدر خواب آرام بخشى چشم مسلمانان را فرا گرفت و آنان را براى پيكار فردا آماده ساخت. بارانى نيز از آسمان آمد تا هم خود را شستشو دهند و هم آن سرزمين شن زارى كه حركت بر روى آن مشكل بود كوبيده و محكم و آماده براى پيكار شود.
اين همان چيزى است كه در آيات بعد به آن اشاره كرده، مى گويد:«إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِّنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الاَْقْدَامَ»(21) : «و (يادآوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش بود از سوى خدا، شما را فرا گرفت و آبى از آسمان برايتان فرستاد، تا شما را با آن پاك كند و پليدى شيطان را از شما بر طرف سازد; و دلهايتان را محكم، و گامها را با آن استوار دارد».
كوتاه سخن اين كه از مجموع آيات مربوط به جنگ بدر در قرآن مجيد اضطراب روحى گروهى از مسلمانان از فزونى نفرات و تجهيزات دشمن و برترى آنان بر مسلمين به خوبى روشن مى شود و با اين حال به حسب ظاهر، پيش بينى شكست مسلمين بسيار طبيعى بود اما بر خلاف همه اين قرائن، قرآن مى گويد: خداوند وعده پيروزى به مسلمانان داده بود و سرانجام پيروز شدند.
ممكن است گفته شود اين آيات بعد از پيروزى بدر نازل شده است همان گونه كه لحن آنها حكايت مى كند، بنابراين نمى توان آن را از پيشگويى هاى قرآن بر شمرد.
در پاسخ به اين ايراد بايد گفت كه دقت در همين آيات اشكال متصور برطرف مى شود، زيرا قرآن با صراحت مى گويد: وعده پيروزى قبلا به شما داده شده بود و اين وعده بعداً تحقق يافت.

6. وعده بازگشت

در ششمين آيه (آيه 85 سوره قصص) خداوند وعده اى به پيامبرش مى دهد و آن وعده بازگشت به حرم امن الهى است.
اين وعده در يكى از سخت ترين روزهاى زندگى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) داده شد، يعنى در آن حال كه مى خواست حلقه محاصره دشمنان كينه توز را بشكند و از لابه لاى شمشيرهاى آنها بيرون آيد و از مكه به مدينه هجرت كند به وقوع پيوست.
او به لطف الهى اين كار را كرد و راه مدينه را پيش گرفت. هنگامى كه به سرزمين جحفه كه فاصله زيادى از مكه ندارد، رسيد به ياد موطنش حرم امن الهى افتاد. آثار اين اشتياق كه با تأثر و اندوه آميخته بود در چهره مباركش نمايان شد. در اين هنگام آيه فوق نازل و پيام الهى به اين صورت به او ابلاغ گشت: «آن كس كه قرآن را بر تو لازم كرد، تو را به جايگاهت (زادگاهت) باز مى گرداند»: «إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَاد».
پيش بينى بازگشت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مكه آن هم به صورت قاطع و صريح، مخصوصاً با پيوند دادن آن به نزول قرآن كه خداى نازل كننده قرآن اين كار را حتماً خواهد كرد، در آن شرايط بسيار سخت و دشوار عادتاً غير ممكن بود. ولى مى دانيم اين وعده بزرگ سرانجام تحقق يافت و بعد از چند سال پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله)با ارتش نيرومند و پرقدرتى پيروزمندانه به مكه بازگشت و حرم امن الهى را بدون جنگ و خونريزى به زير سايه اسلام درآورد و اين يكى از پيشگويى هاى اعجازآميز قرآن است كه چنين خبرى را از آينده به صورت قاطع و صريح و بدون هيچ قيد و شرطى آن هم در زمانى كه نشانه هايى از پيروزى مطلقاً به چشم نمى خورد، داده است و در فاصله كمى تحقق يافت.
مرحوم طبرسى در مجمع البيان مى گويد: «اين آيه دليل روشن بر صدق نبوت پيامبر است، زيرا او چنين خبرى را بدون قيد و شرط و استثناء بيان كرده و عيناً اين خبر تحقق يافت.»(22)
فخررازى نيز در تفسير خود مى گويد: «اين آيه يكى از امورى است كه دلالت بر نبوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مى كند زيرا از غيب خبر داده و آنچه را خبر داده تحقق يافته، بنابراين معجزه روشن است».(23)
در اينجا بعضى احتمال داده اند كه منظور از معاد، روز قيامت است و اين احتمال همان گونه كه محققان و مفسران گفته اند احتمال ضعيفى است، زيرا معاد مخصوص پيغمبر اسلام نيست كه تنها او را مخاطب سازد، به علاوه كلمه «لَرادُّكَ» با معاد قيامت چندان مناسب نيست، زيرا بازگشت به جايى، فرع بر خروج از آنجا است.
اضافه بر اين تكيه بر نزول قرآن در جمله: «انَّ الَّذى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْآنَ» كه قبل از آن آمد، و همچنين جمله): «قُلْ رَبّى اَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدىوَ مَنْ هُوَ فى ضَلال مُبين»: «بگو: "پروردگارمن از همه بهتر مى داند چه كسى (برنامه) هدايت آورده و چه كسى در گمراهى آشكار است."»«24) كه بعد از آن آمده همه قرينه است بر اين كه سخن از حقّانيت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و قرآن در ميان است نه مسأله معاد در روز قيامت، از همه گذشته اين تفسير با شأن نزول آيه نيز سازگار نيست.
به علاوه واژه معاد بطورى كه مرحوم طبرسى از قتيبى نقل مى كند به معناى شهر و وطن انسان است: «مَعاد الرَّجُلِ بَلَدُهُ» زيرا به هر جا مى رود باز به آنجا بر مى گردد و قابل توجه اين كه در قرآن مجيد كلمه مَعاد فقط يك بار آمده و آن هم در همين جا است كه به معناى زادگاه و موطن است.

7. او هرگز ايمان نمى آورد

در هفتمين آيه، سخن از يكى از مشركان معروف مكه يعنى ابولهب، عموى پيامبر و فرزند عبدالمطلب به ميان آمده است، او تنها كسى است از مشركان مكه كه نامش در قرآن مجيد آمده و تأكيد شده كه او حتماً از دوزخيان است، و اشاره روشنى است به اين كه او هرگز ايمان نخواهد آورد، مى فرمايد: «بريده باد هر دو دست ابولهب و مرگ بر او باد! ـ هرگز مال و ثروتش و آنچه را به دست آورد به حالش سودى نبخشيد ـ و به زودى وارد آتشى شعله ور و پر لهيب مى شود»: «تَبَّتْ يَدا اَبى لَهَب وَتَبَّ ـ ما اَغْنى عَنْهُ مالُهُ وَ ما كَسَبَ ـ سَيَصْلى ناراً ذاتَ لَهَب».
با اين كه ابوسفيان دشمن خطرناك ترى بود، ولى سرانجام به ظاهر ايمان آورد و افراد جنايتكارى همچون وحشى قاتل حمزه ظاهراً ايمان آوردند.
بنابراين پيشگويى قاطع درباره سرنوشت فردى همچون ابولهب از طرق عادى ممكن نبود و اين پيشگويى قرآن جز از طريق اعجاز ممكن نيست.
بسيارى از مشركان مكه واقعاً و بعضى ظاهراً ايمان آوردند. اما از كسانى كه نه در واقع و نه در ظاهر ايمان نياوردند ابولهب و همسرش ام جميل خواهر ابوسفيان بود و قرآن در اين سوره آشكارا خبر داده است كه اين دو هرگز ايمان نخواهند آورد و اين از خبرهاى غيبى قرآن مجيد است.
اگر قرآن از سوى خداوند نبود چگونه ممكن بود با اين صراحت از دوزخى بودن كسى سخن بگويد كه ممكن است در پايان كار به صفوف مسلمانان بپيوندد و حدّاقل ظاهراً مسلمان شود.
نام ابولهب: عَبْد العُزّى (عزّى نام يكى از بت هاى بزرگ عرب است) و كنيه او ابولهب است و انتخاب اين كنيه براى او شايد از اين نظر بوده كه صورتى سرخ و برافروخته داشت. شك نيست كه اين آيات در زمان حيات ابولهب نازل شد و لذا مى گويد: «بريده باد هر دو دست ابولهب»: «تَبَّتْ يَدا اَبى لَهَب» شأن نزول هايى كه غالب مفسران نقل كرده اند نيز نشان مى دهد كه اين مسأله در حيات او واقع شده در آن هنگام كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مأمور شد خويشاوندان نزديك خود را به سوى اسلام دعوت كند و از شرك و كفر بيم دهد. در آن هنگام كه پيامبر بر فراز يكى از كوه هاى مكه (كوه صفا) رفت و فرياد زد: «ياصَياحا» ـ اين جمله اى بود كه هنگام هجوم غافلگيرانه دشمن گفته مى شد ـ اهل مكّه تصوّر كردند دشمنى از بيرون به مكه حمله مى كند وقتى دور پيامبر جمع شدند فرمود: «اِنّى نَذيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَئ عَذاب شَديد»: «من شما را در برابر عذاب شديد الهى بيم مى دهم.» «و از پرستش بتها بر حذر مى دارم و به سوى توحيد دعوت مى كنم».
ابولهب سخت بر آشفت و گفت: «تَبّا لَكَ اَما جَمَعْتَنا اِلاّ لِهذا» :«مرگ بر تو باد آيا فقط براى همين ما را جمع كردى؟» اينجا بود كه آيات فوق نازل شد و گفت: مرگ بر تو باد كه سرانجام طعمه آتش دوزخ مى شود.(25)

8. ما به تو خير فراوان داديم

در هشتمين بخش از آيات يعنى سوره كوثر سه پيشگويى مهم ديده مى شود، زيرا مى فرمايد: «به يقين ما به تو كوثر (و خير و بركت فراوان) عطا كرديم. ـ پس براى پروردگارت نماز بخوان و قربانى كن. ـ (و بدان) دشمن تو به يقين ابتر و بريده نسل است»: «اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ ـ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ ـ اِنَّ شانِئَكَ هُوَ الاَْبَتَرُ» بسيارى از مفسران شأن نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند، كه قريب الافق با يكديگر است از جمله برسوئى در روح البيان مى گويد: «مشركان مكه هنگامى كه پسران پيامبر«صلى الله عليه وآله»قاسم و عبدالله در مكه و ابراهيم در مدينه، چشم از جهان پوشيدند، گفتند: "محمد(صلى الله عليه وآله)پس از وفاتش نامش از خاطره ها محو مى شود، زيرا نسلى از او باقى نمانده". در اين سوره قرآن خبر مى دهد كسى كه نامش از خاطره ها محو مى شود، دشمنان او هستند و اما نام و آوازه او بلندتر و بلندتر مى شود، همان گونه كه خداوند اشاره فرموده، و اين به خاطر آن است كه خدا نسلى به او داد كه با گذشت زمان باقى نمى ماند، بنگر ببين چقدر از اهل بيت(عليهم السلام)را كشتند وشهيد كردند، ولى اين نسل در عالم فراگير شد».(26)
طبرسى در مجمع البيان مى گويد: «اين سوره درباره عاص بن وائل نازل شده كه وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مسجدالحرام بيرون آمد و چشمش به او افتاد و با حضرت سخنانى گفت، جمعى از بزرگان قريش اين منظره را ديدند، سؤال كردند با كه سخن مى گفتى؟ او گفت: با اين ابتر (بلاعقب)... اين به خاطر آن بود كه عرب به كسى كه فرزند پسر نداشت اَبْتَر مى گفتند، سوره فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.»(27)
فخررازى در شأن نزول اين آيه شش قول نقل مى كند، كه افراد مختلفى كلمه «اَبْتَر» را به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) گفتند و اين سوره ناظر به آنها است.(28)
گر چه از افراد مختلفى نام برده شد، ولى محتوا و مضمون همه يكى است، كه همه آنها پيامبر(صلى الله عليه وآله) را از روى كينه و عداوت، «ابتر» مى ناميدند، و قرآن به همه آنها پاسخ گفت. زيرا اين اقوال ششگانه با هم منافاتى ندارند و ممكن است اين تعبير را همه آنها گفته باشند و جواب قرآن ناظر به همه آنها باشد.
به هر حال واژه «ابتر» در اصل به معناى قطع عضوى از بدن حيوان است كه به قطع دُم اطلاق مى شود، سپس در مورد انسان هايى كه بلاعقب هستند، ابتر اطلاق شده و همچنين به كسانى كه نام نيك آنها قطع مى شود و يا نام آنها از خاطره ها محو مى گردد، و نيز خطبه بَتراء به خطبه اى گفته مى شود كه با نام خدا شروع نشود (يا نام خدا در آن نباشد).
در مقاييس نيز آمده است كه بتر به معناى قطع است، و «سَيْفٌ باتِرٌ» به معناى شمشير برنده مى باشد، و كسى كه عقب ندارد به او ابتر مى گويند، امّا «كَوْثَر» از ماده كثرت گرفته شده(29)و به همان معنا است و در اينجا معناى وسيع و گسترده اى دارد، و آن عبارت از خير كثير و بركت فراوان است كه يكى از مصاديق بارز آن، فرزندان برومند و نسل ارزشمند و روشن ترين مصداق آن فرزندى همچون بانوى اسلام «سَيّدَةُ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الْأَوَّلينَ والاْخِرينَ» فاطمه زهرا(عليها السلام) است. مفسران در معناى كوثر، احتمالات زيادى ذكر كرده اند تا آنجا كه فخررازى پانزده قول و در تفسير روح المعانى از بعضى از مفسران، بيست و شش قول نقل كرده است كه مرحوم علامه طباطبائى در الميزان نيز به آن اشاره مى كند، و از جمله تفاسير مشهور آن همان حوض كوثر است كه تعلّق به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)دارد و مؤمنان به هنگام ورود در بهشت از آن سيراب مى شوند.(30)
بعضى نيز آن را به مقام نبوت، يا قرآن، يا نهرى در بهشت، يا شفاعت تفسير كرده اند، و همان گونه كه گفتيم اين واژه معناى وسيعى دارد كه همه اينها و غير اينها را شامل مى شود و تعدّد مصداق هاى اين مفهوم، مانع از جامعيت مفهوم نيست و اين تفسيرهاى متعدّد، تضادى با هم ندارند.
به هر حال در اين سوره، سه پيشگويى مهم ديده مى شود:
نخست اين كه مى فرمايد: «ما خير كثير به تو عطا كرديم» اگر چه «اَعْطَيْناكَ» به صورت فعل ماضى است، ولى ممكن است از قبيل مضارع قطعى باشد كه به شكل فعل ماضى بيان شده است.
اين خير كثير در حقيقت تمام پيروزى هايى را كه نصيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) شد و به هنگام نزول اين سوره در مكه قابل پيش بينى نبود، شامل مى شود.
مخصوصاً با توجه به شأن نزول ها، و با توجه به واژه «اَبْتَر» كه دشمنان آن را بر پيامبر(صلى الله عليه وآله)اطلاق مى كردند، يك مصداق روشن اين خير فراوان همان فرزندان و نسل برومند او است كه همگى از تنها دخترش فاطمه زهرا(عليها السلام) در سرتاسر كره زمين گسترش يافتند و به گفته بعضى، امروز جهان را پر كردند و اين چيزى است كه در آن زمان قابل پيش بينى نبود.
جمعى از مفسران اهل سنّت نيز صريحاً به اين موضوع اشاره كرده اند. از جمله: فخررازى، سوّمين قولى را كه در تفسير كوثر نقل مى كند، همان اولاد و فرزندان او است، مى گويد: «به اين دليل كه اين سوره در پاسخ كسانى نازل شد كه او را به نداشتن فرزند مذكّر، مذمّت مى كردند، پس مفهومش اين است خداوند نسلى به او عطا مى كند كه در طول قرون و اعصار، باقى مى ماند، اين همه از اهل بيت(عليهم السلام) را كشتند ولى عالم از آنها پر است، در حالى كه از بنى اميّه كسى كه قابل اعتنا باشد در جهان باقى نمانده است و چقدر در ميان فرزندان آن حضرت، از بزرگان علماء مانند: حضرات باقر و صادق و كاظم و رضا(عليهم السلام) و محمد نفس زكيه و امثال آنها ديده مى شود.»(31)
در تفسير روح المعانى نيز آمده است كه: «بعضى از مفسران گفته اند كه: "منظور از كوثر فرزندان و اولاد آن حضرت است، زيرا اين سوره به عنوان رد كسانى است كه به آن حضرت، عيب مى نهادند و او را اَبْتَر مى خواندند و بحمدالله امروزه چنان فرزندان او فزونى يافته اند كه سراسر كره زمين را پر كرده اند".»(32)
از سوى دوم خبر مى دهد كه دشمنان او ابتر و بلاعقب خواهند بود، اين پيشگويى نيز تحقق يافت و دشمنان آن حضرت، چنان تار و مار شدند كه امروز اثرى از آنها باقى نمانده است. ابوسفيان و فرزندانش و دودمان بنى اميه كه از دشمنان سر سخت اسلام بودند كه بعضى به مقابله با پيامبر(صلى الله عليه وآله) و بعضى به مقابله با فرزندان او برخاستند، روزى آنقدر جمعيت داشتند كه خويشاوندان و فرزندان و تعداد فاميل آنها از شماره بيرون بود ولى امروز اگر چيزى از آنها هم باقى مانده باشد هرگز شناخته شده نيست.
آلوسى در روح المعانى مى گويد: «معناى اَبتَر آن است كه بازمانده اى نداشته باشد، نه فرزندانى و نه نام نيكى، و اين درباره دشمنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) صادق است، اما اوو فرزندان و نام نيك و آثار فضلش، تا روز قيامت بلكه در خود قيامت نيز باقى مانده و مى ماند.»(33)
اگر چه شأن نزول اين سوره (طبق روايات مشهور) نشان مى دهد كه گوينده اين سخن، يكى از دشمنان سرسخت پيامبر(صلى الله عليه وآله) به نام عاص بن وائل بود، ولى بديهى است كه سوره تنها ناظر به شخص او نيست، بلكه كلمه «شانئ» كه از ماده شنئان و به معناى بغض و عداوت است، مفهوم وسيعى دارد و همه دشمنان را شامل مى شود و اين پيشگويى نيز درباره همه آنان صادق است، زيرا نه نامى از آنها باقى مانده و نه فرزندان شناخته شده اى از آنها موجود است و پيش بينى اين معنا، در آن روز كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مكه بود و مسلمانان سخت در اقليت بودند، غير ممكن بود.

9 و 10. آنها زيانى به شما نمى رسانند

در نهمين و دهمين آيه مورد بحث چند پيشگويى قابل ملاحظه ديگر ديده مى شود:
1. «آنها (اهل كتاب، مخصوصاً يهود) هرگز نمى توانند به شما زيان برسانند، جز آزارهاى مختصر»: «لَنْ يَضُرُّوكُمْ اِلاّاَذًى»(34).
واژه «اَذى» اگر چه به گفته راغب در مفردات هر زيانى را كه به روح يا جسم انسان يا متعلّقات او مى رسد شامل مى گردد ولى با توجّه به اين كه به صورت استثناء از جمله «لَن يَضُرُّوكُمْ»: «به شما زيان نمى رسانند» و نيز به توجه با اين كه «اَذْى» به صورت نكره آمده نشان مى دهد كه منظور آزارهاى جزئى است خواه به وسيله نيش زبان باشد يا حركات ايذايى خفيف.
همچنين با توجه به اين كه نيروى اهل كتاب مخصوصاً يهود قوى بود و مسلمين از نظر ظاهر در ضعف بودند اين پيشگويى براى زمان آينده آن هم به صورت قاطع جز از طريق وحى ممكن نيست.
2.«و اگر با شما پيكار كنند، به شما پشت خواهند كرد (و شكست مى خورند) سپس يارى نخواهند شد»: «وَ اِنْ يُقاتِلُوكُمْ يُوَلُّوكُمُ الاَْدْبارَ ثُمَّ لا يُنْصَرُونَ»(35).
اين پيش بينى كه سرنوشت يهود و ساير اهل كتاب در هر جنگى كه بين ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله)و آنها صورت گيرد شكست خواهد بود، نيز چيزى نبود كه از طريق عادى ميسّر باشد.
3. آنها (يهود) هرگز روى پاى خود نخواهند ايستاد «هر جا يافت شوند مهر ذلّت بر آنان خورده است، مگر با ارتباط به خدا (و تجديد نظر در روش ناپسند خود) يا با ارتباط به مردم (و وابستگى به اين و آن): «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ اَيْنَ ما ثُقفوا اِلاّ بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النّاس»(36).
چنانكه در تاريخ اسلام آمده اين سه وعده و بشارت آسمانى در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) تحقق يافت، مخصوصاً يهود حجاز اعم از بنى قريظه، بنى نضير، بنى قينقاع، يهود خيبر و بنى المصطلق پس از تحريكات فراوان بر ضد اسلام و حركات ايذايى سرانجام همگى شكست خورده و متوارى شدند. گر چه در آيات فوق تصريح به نام يهود نشده اما با قرائنى كه در اين آيه و آيات مشابه آن ـ مانند آيه 61 سوره بقره كه تصريح به نام يهود در آن شده ـ استفاده مى شود كه اين دو آيه ناظر به يهود است و مخصوصاً در آيه اخير مى فرمايد: تنها در دو صورت است كه آنها مى توانند مهر ذلت را از پيشانى خود پاك كنند: نخست بازگشت به سوى خدا و ترك عصيان و گناه و فساد در روى زمين: «اِلاّبِحَبْلٍ مِنَ الله»ِ) و ديگر وابستگى به مردم و اتّكاى به ديگران: («وَ حَبْل مَنَ النّاسِ».
اين آيه همان مطلبى است كه تا به امروز نيز در زندگى يهود ديده مى شود و تاريخ آنها يا حاكى از دربدرى و آوارگى و ذلت است و يا وابستگى به قدرت هاى ديگر و ابزار اجراى مقاصد سوء آنان شدن (در عصر اخير در دوران نازى ها شكل اول ديده مى شود و امروز شكل دوم).
اگر چه مفسران در تفسير: «حَبْل مِنَ اللهِ وَ حَبْل مَنَ النّاسِ» احتمالات متعددى داده اند ولى آنچه در بالا ذكر كرديم مناسب تر به نظر مى رسد و ممكن است بعضى از تفاسير آنها به عنوان مصداقى از اين مفهوم كلى كه گفتيم مورد قبول واقع شود.(37)



پی نوشتها:

1. سوره روم، آيات 1 تا 6.
2. سوره فتح، آيه 27.
3. سوره فتح، آيات 20 و 21
4. سوره قمر، آيات 44 و 45.
5. سوره انفال، آيات 7 و 8.
6. سوره قصص، آيه 85.
7. سوره مسد، آيات 1 تا 3.
8. سوره كوثر، آيات 1 تا 3.
9. سوره آل عمران، آيه 111.
10. سوره آل عمران، آيه 112.
11. نام او فرّخان فرمانده ايرانى كه در زمان خسرو پرويز باروم جنگيد و مصر رادر سال 616 ميلادى تسخير كرد (لغت نامه دهخدا، ماده شهر براز)
12. كتاب تاريخ ايران قديم.
13. سوره فتح، آيه 27.
14. در اين كه اين سؤال را چه كسى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) كرد،آلوسى در روح المعانى روايتى نقل مى كند نخست اين كه: عبدالله بن ابى و عبدالله بن نفيل و رفاعة بن حرث به عنوان اعتراض گفتند: «به خدا سوگند نه سرهاى خود را به عنوان مراسم عمره تراشيديم و نه موهاى خود را كوتاه كرديم و نه چشممان به مسجد الحرام افتاد» و در اين هنگام بود كه آيه فوق نازل شد و تأكيد بر صدق اين رؤيا و تحقق آن نمود.
ديگر اين كه سؤال كننده عمر بن خطاب بود (روح المعانى جلد 26 صفحه 109) ولى طبرسى در مجمع البيان روايت ديگرى نقل مى كند و آن اين كه عمر گفت: «به خدا سوگند از آن زمان كه اسلام را پذيرفتم هرگز شك و ترديدى به خود راه ندادم جز آن روز كه مشركان مانع از مراسم عمره ـ در سال حديبيه سال ششم هجرت ـ شدند خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيدم و گفتم: "مگر ما بر حق نيستيم، مگر شما نفرموديد در آينده نزديك طواف خانه خدا خواهيم كرد پس چه شد؟" پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: "ما بر حقيم ولى من به تو خبر ندادم كه امسال اين مسأله انجام مى شود"» (مجمع البيان جلد 9 صفحه 119 با تلخيص) همين حديث در كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم با مختصر تفاوتى نقل شده است.
15. براى پى بردن به اهميت صلح حديبيه و پيامدهاى آن براى مسلمين، به تفسير نمونه ذيل آيات 1 تا 3 سوره فتح مراجعه فرمائيد.
16. در تفسير مجمع البيان، تفسير كبير فخر رازى، و روح المعانى و الميزان، به اين مطلب اشاره شده است.
17. غنائم جنگ حنين را بسيار زياد نوشته اند بعضى 24 هزار شتر و 40 هزار گوسفند و مقدار زيادى نقره برآورد كرده اند (تفسير روح البيان جلد 9 صفحه 42 ـ منتهى الآمال جلد 1 صفحه 65)
18. در تفسير فى ظلال جلد، صفحه 657 اين حديث از صحيح بخارى از ابن عباس نقل شده است (با تلخيص). سوره قمر، آيه 45.
19. سوره انفال، آيه 7.
20. سوره انفال، آيه 8.
21. سوره انفال، آيه 11.
22. مجمع البيان جلد 7 و 8، صفحه 296 ذيل آيه مورد بحث.
23. تفسير فخررازى جلد 25، صفحه 21، ذيل آيه مورد بحث.
24. سوره قصص، آيه 85.
25. اين شأن نزول را بسيارى از مفسّران و مورّخان با تفاوت هائى نقل كرده اند (تفسير مجمع البيان، قرطبى، مراغى، فخر رازى، درالمنثور، فى ظلال، ذيل آيات مورد بحث و همچنين كامل ابن اثير، جلد 2 صفحه 60).
26. روح البيان، جلد 10، صفحه 525.
27. مجمع البيان، جلد 10، صفحه 549.
28. تفسير فخر رازى، جلد 32، صفحه 132.
29. آلوسى در روح المعانى مى گويد: «كوثر صيغه مبالغه است و به معناى كثرت فزون از حد است.» جلد 30، صفحه 245، و در لسان العرب مى خوانيم: «كوثر: الكَثيرُ مِنْ كُلِّ شَىء».
30. مجمع البيان، جلد 10، صفحه 549.
31. تفسير فخررازى، جلد 32، صفحه 124.
32. روح المعانى، جلد 3، صفحه 245 (چاپ دار احياء التُّراث العَرَبى لبنان)
33. همان مدرك، صفحه 247.
34. سوره آل عمران، آيه 111.
35. سوره آل عمران، آيه 111.
36. سوره آل عمران، آيه112.
37. از آنچه گفتيم روشن مى شود كه استثناء در آيه به صورت متّصل است.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد