
تفسیر موضوعی قرآن کریم
خداشناسی و توحید/ راههاي خداشناسی/ برهانها/ برهان نظم
نشانههاى او در آفرینش ارَزاق عمومى
مقدمه:
گستردهترین موجودات زنده روى زمین گیاهانند، و از نظر تنوّع و کثرت، عجائب و شگفتىها و زیبائىها، و همچنین از نظر آثار مفید و ارزنده نیز در ردیف اول قرار دارند.
به همین دلیل قرآن مجید در آیات توحیدى خود کراراً روى مسأله آفرینش گیاهان، و ویژگىهاى مختلف آنها تکیه کرده است، و انسان را به مطالعه اسرار این موجودات بدیع جهان آفرینش دعوت نموده. موجوداتى که تنها یک برگ آن مىتواند دفترى از معرفت کردگار را ارائه دهد.
با این اشاره به آیات زیر و نکات جالب آنها گوش جان فرا مىدهیم.
1هر موجود زنده اى براى ادامه حیات خود نیازهایى دارد، یا به تعبیر دیگر فعالیّتهاى حیاتى، مواد انرژى زائى مىطلبد که دائماً باید به موجود زنده برسد، و به اصطلاح جبران مافات و بدل ما یتحلّل گردد.
این مواد باید از تمام جهات دقیقاً متناسب با آن موجود زنده باشد، تا بتواند به راحتى از آن بهره گیرد.
نظام رزق و روزى در عالم آفرینش، و چگونگى تهیه آنها، و سپس طرز قرار گرفتن در اختیار هر موجود زنده، و همچنین طرز استفاده از آنها نظام بسیار ظریف و دقیق، و گاه اسرارآمیز است که فصلى از نشانههاى مهم توحید و علم و قدرت خداوند در آن نهفته است؛ لذا قرآن کراراً در آیات مختلف روى آن تکیه کرده است.
با این اشاره به قرآن باز مىگردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مىدهیم:
1- (یا أَیُّهَا النّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ فَأَنّى تُؤْفَکُونَ)(1)
2- (أَللهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُم مِنْ شَیْءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ)(2)
3- (أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ءَ إِلهٌ مَعَ اللهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ)(3)
4- (أَمَّنْ هذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ)(4)
5- (أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ)(5)
6- (إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ)(6)
7- (وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلّا عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ)(7)
8- (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللهُ وَ إِنّا أَوْ إِیّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ)(8)
9- (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِیدِ وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ)(9)
10-(فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ أَنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً فَأَنْبَتْنا فِیها حَبّاً وَ عِنَباً وَ قَضْباً وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً وَ حَدائِقَ غُلْباً وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ)(10)
ترجمه:
1- «اى مردم! نعمت خدا رابر خود به یاد آورید، آیا آفرینندهاى جز خدا هست که شما را از آسمان و زمین روزى دهد؟! هیچ معبودى جز او نیست، با این حال چگونه (به سوى باطل) منحرف مىشوید؟!»
2- «خداوند همان کسى است که شما را آفرید، سپس روزى داد، بعد مىمیراند، سپس زنده مىکند، آیا هیچ یک از همتایانى که براى خدا قرار دادهاید چیزى ازاین کارها را مىتوانند انجام دهند؟! او منزّه و برتر است از آنچه همتاى او قرار مىدهند»
3- «یا کسى که آفرینش را آغاز مىکند، سپس آن را باز مىگرداند، و کسى که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد، آیا معبودى با خداست؟! بگو: «اگر راست مىگویید دلیلتان را بیاورید!»»
4- «یا اگر (خدا) روزیش را بازدارد کیست آن کس که شما را روزى دهد؟! ولى آنها در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مىورزند»
5- «آیا ندیدند که خداوند روزى را براى هر کس بخواهد وسعت مىبخشد یا تنگ مىگیرد؟! در این نشانههایى است براى گروهى که ایمان مىآورند»
6- «زیرا تنها خداوند روزىدهنده و صاحب قدرت است و ناتوانى در او راه ندارد»
7- «هیچ جنبندهاى در زمین نیست مگر این که روزى او بر خداست. او قرارگاه و محلّ نقل و انتقالشان را مىداند، همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است»
8- «بگو: «چه کسى شما را از آسمانها وزمین روزى مىدهد؟» بگو: «خداوند یگانه! و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در گمراهى آشکارى هستیم.»»
9- «واز آسمان، آبى پربرکت نازل کردیم، و بوسیله آن باغها و دانههایى را که درو مىکنند رویاندیم و نخلهاى بلندقامت که میوههاى متراکم دارند،همه اينها به منظور بخشيدن روزي به بندگان است.»
10- «انسان باید به غذاى خویش (و آفرینش آن) بنگرد! ما آب فراوان از آسمان فرو ریختیم، سپس زمین را از هم شکافتیم، و در آن دانههاى فراوانى رویاندیم، و انگور و سبزى بسیار، و زیتون و نخل فراوان، و باغهاى پردرخت، و میوه و چراگاه تا وسیلهاى براى بهرهگیرى شما و چهارپایانتان باشد»
شرح مفردات
«رِزْق» به گفته راغب در کتاب مفردات به معنى بخشش و عطاى مستمر است، خواه دنیوى باشد یا اخروى. به سهم و نصیب نیز رزق گفته مىشود، و همچنین به مواد غذائى که به جوف انسان مىرسد.
ابن منظور در لسانالعرب نیز مىگوید: «رزق» بر دو نوع است: رزق جسمانى مانند: انواع غذاها، و رزق روحانى براى دل و جان، مانند: انواع معارف و علوم.
در کتابالتحقیق نیز آمده است که «رزق» به معنى عطاى خاصّى است که موافق مقتضاى حال طرف و مطابق نیاز او براى ادامه حیاتش باشد.»
در قرآن مجید نیز در هر دو معنى به کار رفته است. در سوره ملک، آیه 15 مىخوانیم: (هُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ اْلأَرْضَ ذَلُوْلاً فَامْشُوا فِى مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ): «او کسى است که زمین را رام شما قرارداد بر شانههاى آن راه روید، و از روزىهاى خداوند بخورید.»
در سوره آل عمران آیه 169 درباره شهیدان آمده است: (بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُوْنَ) «آنها زندگانند و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.»
ولى غالباً در مورد رزقهاى مادّى به کار رفته، هرچند استعمال آن در رزقهاى معنوى نیز کم نیست، و از آنجا که بخشنده انواع نعمتهاى مادى و معنوى خدا است، واژه «رَزّاق» از صفات خاصّه او است. (11)
«طَعامْ» معنى مصدرى و اسم مصدرى هر دو دارد، یعنى هم به غذا خوردن گفته مىشود و هم به خود غذا، و گاه این واژه بر خصوص گندم اطلاق شده، چنانکه در حدیثى آمده است که پیغمبر (صلي الله عليه و آله) دستور داد زکات فطره را یک صاع (یک من) از طعام یا یک صاع از شعیر (جو) بدهند. (در اینجا طعام به معنى گندم در مقابل جو استعمال شده است.)
در لسانالعرب تصریح شده که طعام اسم جامعى است براى تمام خوردنىها، ولى هم او و هم راغب در مفردات تصریح کردهاند که این واژه گاهى در نوشیدنىها نیز به کار مىرود، مانند: (وَ مَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّى وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَهُوَ مِنىِّ) : «هرکس از آن آب بنوشد از من نیست و هرکس ننوشد از من است» (12)
خلیلبناحمد در کتابالعین نیز مىگوید: در کلام عرب طعام غالباً به خصوص گندم گفته مىشود. (ولى ظاهراً این به خاطر آن است که غالباً غذاى اصلى نان است و آن را نیز از گندم درست مىکنند، و گرنه بسیارى از ارباب لغت تصریح کردهاند که مفهوم طعام عام است)(13) بعضى نیز گفتهاند طعام به معنى خرما است. این سخن نیز ظاهراً به خاطر همان است که در آن عصر و محیط خرما یک غذاى اصلى بوده است.
تفسیر و جمعبندى
بر این خوان نعمت چه دشمن چه دوست؟
کراراً گفتهایم مشركان عرب هرگز بتها را خالق خود نمىدانستند، ولى معقتد بودند که بتها در تدبیر این جهان و حل مشکلات انسانها و فراهم کردن مواهب براى آنها دخالت دارند، از این جهت که شفیعان درگاه خدا هستند، و یا از این جهت که تدبیر این جهان در این قسمتها به آنها واگذار شده! به همین دلیل در آیات فوق براى نفى این عقیده خرافى با تعبیرات مختلف روى این مسأله تأکید شده است که خالق و رازق یکى است، و انواع روزىها از ناحیه او است.
بدیهى است اگر انسانى را بر سر سفرهاى دعوت کنند که غذاهاى رنگارنگى در آن باشد، قبل از هر چیز وظیفه خود مىداند از صاحب آن نعمتها تشکر کند، و به همین جهت به سراغ صاحب آن سفره مىرود تا او را بشناسد. آیا سفرهاى گستردهتر از سفره آفرینش وجود دارد؟ آیا این خوان نعمتى که دشمن و دوست از آن بهرهمند مىگردند نباید صاحبش را شناخت؟ و از عطایاى او که از فرق تا قدم و از ظاهر تا باطن ما را فرا گرفته تشکر کرد؟
بنابراین یکى از انگیزههاى مهم معرفةالله، همچنین یکى از طرق شناخت او همین روزىها است.
لذا در نخستین آیه مورد بحث همه انسانها را مخاطب ساخته، مىگوید: «اى مردم! نعمت خداوند را بر خود، به خاطر بیاورید»: (یا أَیُّهاَ النّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ)
«آیا خالقى غیر از خدا از آسمان و زمین به شما روزى مىدهد؟»: (هَلْ مِنْ خالِقٍ غَیْرُ اللهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ)
از آسمان نور حیاتبخش آفتاب عالمتاب، و قطرات زنده کننده باران، و امواج روح پرور نسیم را براى شما مىفرستد، و از زمین انواع گیاهان و میوهها و مواد غذائى را مىرویاند، و انواع معادن و ذخائر زیرزمینى را.
با این حال باید بدانید معبوى جز او نیست، و بندگى تنها شایسته او است. در این صورت چگونه از راه راست منحرف مىشوید و به این خالق بزرگ و روزى بخش پشت کرده، در مقابل بتان سجده مىکنید (لا اِلهَ إِلّا هُوَ فَأَنّى تُؤْفَکُوْنَ)(14)
در دومین آیه براى اثبات توحید ربوبیت (یگانگى پروردگار) و نیز توحید در عبادت روى چهار مسأله تکیه شده: آفرینش انسان، روزى دادن به او، مرگ و حیات مجدّد او، و همه اینها از سوى خداوند معرّفى شده، چرا که همه داراى نظام دقیقى است که نشان مىدهد از سوى مبدأ علم و قدرتى سرچشمه گرفته است. لذا مىفرماید:
«خداوند همان کسى است که شما را آفرید، و سپس روزى داد، سپس مىمیراند و بعد زنده مىکند»: (اَلله الَّذِىْ خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیْتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیْکُمْ)
«آیا هیچکدام از همتایانى که براى خدا قرار دادهاید قدرت برچنین کارهایى دارند»: (هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَىءٍ)
بنابراین باید قبول کنید که او منّزه است و برتر از اینکه همتائى براى او قرار دهند.» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُوْنَ)
هرگاه ما بدانیم که آفرینش و روزى و مرگ و حیات ما به دست او است؛ معنى ندارد به سراغ غیر او برویم و در برابر غیر او سر تعظیم و تسلیم فرود آوریم.
قابل توجّه اینکه مسأله خلقت و آفرینش، روزى و مرگ و حیات را شامل مىشود، چرا که تمام انواع روزىها بازگشت به آفرینش خدا مىکند، همچنین حیات نیز جزء خلقت و روزىهاى الهى است و مرگ باز پس گرفتن آن است. بنابراین تکیه بر این سه قسمت نه به خاطر آن است که چیزى غیر از خلقت است، بلکه در حقیقت مصادیق مهمّى از آن موضوع کلى را شرح مىدهد.
این نکته نیز قابل دقت است که زنده شدن بعد از مرگ گرچه مورد قبول مشکران عرب نبود، ولى این آیه اشاره لطیفى به این استدلال است که آفرینش نخستین و نعمت حیات در آغاز کار، دلیل روشنى است بر امکان تکرار آن در قیامت و رستاخیز. بلکه اگر درست بیندیشیم مسأله مرگ و حیات در همین جهان به صورت مستمر ادامه دارد، و در هر سال و ماه، بلکه هر روز و هر ساعت وجود انسان صحنه مرگ و حیات است، هزاران هزار سلّول مىمیرند، وهزاران هزار دیگر جانشین آنها مىشوند، و مسأله معاد به صورت مستمر در همین دنیا وجود دارد، پس چه جاى تعجب که در آخرت همه مردگان به زندگى جدیدى باز گردند؟!
در سومین آیه که در سلک آیات توحید واقع شده و نشانههاى مختلف او را در آسمان و زمین مىشمرد، باز روى سه مسأله تکیه شده است: آغاز آفرینش و بازگشت آن، و رزق و روزىهایى که از آسمان و زمین به انسان مىرسد. مىفرماید: آیا معبودان شما بهترند یا کسى که آفرینش را آغاز کرد و سپس آن را باز مىگرداند (أَمَّنْ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیْدُهُ)(15) و چه کسى که در میان این آغاز و بازگشت شما را از آسمان و زمین روزى مىبخشد: (وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ) ،در پایان مىافزاید: آیا با این حال معبودى با خدا است؟!» (ءَأِلهٌ مَعَ اللهِ) ،بگو: من دلیل بر الوهیت خدا را آوردم شما اگر راست مىگوئید دلیلتان را بیاورید! (قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِیْنَ)
به تعبیر دیگر: اینها برکاتى است که از ذات پاک خداوند سرچشمه مىگیرد، امّا بتهاى فاقد همه چیز منشأ چه خیر و برکتى هستند تا لایق عبودیت باشند؟»
تعبیر به «خَیْر» (بهتر) که در این آیه محذوف است و به قرینه آیات قبل روشن مىشود نه به خاطر این است که بتها خیر و فایدهاى دارند که در مقایسه با خداوند کمتر است، بلکه این تعبیر در مواردى که هیچ خیرى در کار نیست نیز به کار مىرود. مثلاً گفته مىشود از فلان غذا بپرهیز تا سالم بمانى آیا تندرستى بهتر از بیمارى نیست، مسلّماً بیمارى فایدهاى ندارد که تندرستى بهتر از آن باشد. در قرآن مجید نیز مىخوانیم (وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ): «بنده با ایمان بهتر از مشرک و بت پرست است»(16)
در جاى دیگر مىفرماید: (قُلْ أَذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ): «بگو آیا این (عذابهاى دردناک دوزخ) بهتر است یا بهشت جاویدان؟»(17)
خلاصه اینکه واژه «خیر» اگر چه فعل تفضیل است و باید در مورد دو چیز که یکى خوب و یکى خوبتر است به کار رود، ولى در بسیارى از موارد هدف این است که مخاطب را در اندیشه فرو برد و به او بفهماند که آنچه را برگزیده منشأ هیچ خیر و فایدهاى نیست.
تکیه بر مسأله معاد با اینکه مشرکان به آن ایمان نداشتند به خاطر این است که آفرینش نخستین دلیل بر معاد است.
در چهارمین آیه همین معنى به صورت دیگرى مطرح شده، مىفرماید: «اگر خداوند رزق و روزى خود را از شما قطع کند چه کسى شما را روزى مىدهد؟» (أَمَّنْ هذَا الَّذِى یَرْزُقُکُمْ إنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ)(18)
اشاره به اینکه اگر یکسال به فرمان خدا بارانى از آسمان نبارد، گیاهى از زمین نروید و خشکسالى و قحطى همه جا را فرا گیرد، آیا این بتها و یا هیچ موجود دیگرى قدرت دارد به شما روزى و غذا دهد؟ و یا اگر روزىهاى معنوى و وحى آسمانى به فرمان خدا قطع شود، آیا کسى مىتواند شما را هدایت کند؟
ناگفته پیدا است که پاسخ تمام این سؤالات منفى است و با این حال چگونه بتپرستان اصرار بر این کار زشت خود دارند؟ آیا در اینجا عاملى جز لجاجت و تعصّب مىتواند وجود داشته باشد؟
لذا در پایان آیه مىفرماید: «بلکه آنها در سرکشى و فرار از حقایق لجاجت دارند»: (بَلْ لَجُّو فِى عُتُوٍّ وَ نُفُوْرٍ) (19)
در پنجمین آیه روى نکته دیگرى در رابطه با مسأله ارزاق تکیه کرده، و تأکید مىکند که گستردگى و تنگى روزى به خواست خدا است. مىفرماید: «آیا آنها ندیدند که خداوند روزى را براى هرکس که بخواهد گسترده یا تنگ مىسازد؟!» (أوَلَمْ یَرَوا اَنَّ اللهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ)
درست است که کوشش و تلاش انسانها، و لیاقتها و شایستگىها، در تحصیل روزى مؤثّر است. و درست است که عالم، عالم اسباب است و آنها که تلاشگرند غالباً بهره بیشترى از روزىها دارند، و تنبلها بهره کمترى. ولى با این حال استثنائات زیادى در برابر این قاعده مىبینیم.
افراد بى دست و پائى را مشاهده مىکنیم که ابواب روزى به روى آنها گشوده است، و به عکس افراد تلاشگر لایقى را مشاهده مىکنیم که به هرجا رو مىکنند درها به رویشان بسته مىشود، و به گفته شاعر معروف عرب:
کَمْ عاقلٍ عاقلٍ اَعْیَتْ مَذاهِبُهُ و جاهِلٍ جاهِلٍ تَلْقاهُ مَرْزُوقاً
«چه بسیار افراد عاقل و هوشیار که راهها به روى آنها بسته شده و افراد جاهل و نادانى که آنها را از انواع روزىها بهرهمند مىبینى»!
این براى آن است که انسان در عالم اسباب گم نشود و بداند در پشت این دستگاه، دست قدرتى است که آن را مىچرخاند و قدرتش مافوق همه قدرتها است.
همچنین افراد متنعّم و بهرهمند از امکانات به خود مغرور نشوند، و راه طغیان و غرور پیش نگیرند و افراد تنگدست مأیوس و نومید نگردند، چرا که هر لحظه ممکن است به اراده و مشیّت الهى صحنه دگرگون گردد.
به تعبیر دیگر: براى فراهم شدن رزق و روزى هر انسان دهها سبب دست به دست هم مىدهند که یکى از آنها تلاش و کوشش انسان است. حتى قدرت بر تلاش و کوشش، و انگیزه آن را نیز خدا داده است.
اینجا است که انسان مىتواند از مسأله وسعت و تنگى روزىها، پى به ذات پاک او ببرد. لذا در پایان آیه مىفرماید: «در این نشانههایى است براى جمعیتى که ایمان آورند»: (اِنَّ فِى ذلِکَ لاَیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آنها هستند که به خاطر ایمانشان آمادگى براى پذیرش حق دارند، و هر روز با مشاهده این صحنهها، به ذات پاک او آشناتر مىشوند.
در حقیقت آیه فوق که مضمون و محتوایش در ده مورد از قرآن مجید تکرار شده است، شبیه همان مطلبى است که از امیرمؤمنان على (عليه السلام) نقل شده که مىفرماید: «عَرَفْتُ اللهَ سُبْحانَهُ بِفَسْخِ الْعَزائِمِ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَمِ»: «من خداوند سبحان را از فسخ تصمیمها، و گشودن گرهها، و شکستن ارادهها شناختم!» (20)
و شبیه چیزى است که بعضى از مفسّران نقل کردهاند که از یکى از علماء سؤال شد، چه دلیلى بر وجود خداوند یگانه دارى؟ گفت: سه دلیل:
«ذُلُّ الْلَّبِیْبِ، وَ فَقْرُ اْلأَدِیْبِ وَ سُقْمُ الطَّبِیْبِ» : «ذلت و فروماندگى جمعى از عاقلان، و فقر جمعى از لایقان، و بیمارى طبیبان!» (21)
تعبیر به (اَوَلَمْ یَرَواْ ) «آیا ندیدند» اشاره به این است که اگر انسان کمى در زندگى مردم دقت کند این تفاوتها را به خوبى مشاهده مىکند.
ذکر این نکته نیز لازم است که ارتباط وسعت و تنگى روزى با مشیّت الهى به معنى مشیّتى است که آمیخته با حکمت است وگرنه نه در اینجا و نه در موارد دیگر او مشیتى بى حساب و بدون حکمت ندارد.
ضمناً تنگى روزى در این آیه (و آیات دهگانه) فوق به معنى محرومیت مطلق از روزى نیست، تا منافاتى با آیات بعد که مىگوید: «هر جنبندهاى در زمین روزیش با خدا است»: (وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى اْلأَرْضِ إلاّ عَلى اللهِ رِزْقُها)(22)
داشته باشد، بلکه منظور محدودیت روزى است در عین وجود حداقل لازم.
در ششمین آیه بعد از تأکید بر این نکته که خداوند نیازى به بندگان ندارد و اگر آنها را به عبودیت خویش دعوت مىکند به خاطر نیاز نیست؛ (23) مىفرماید: «خداوند تنها روزى بخشنده صاحب قوّت و قدرت است» (اِنَّ اللهَ هُو الرَّزاقُ ذُو القُوّةِ اَلْمَتِیْنُ)
«رَزّاق» صیغه مبالغه و به معنى بسیار روزىدهنده است؛ و این تنها درباره ذات پاک او صادق است که در هر گوشهاى از این جهان پهناور، برفراز کوهها، در دل سنگها، در ژرفاى درّهها، در اعماق دریاها، و خلاصه در هر گوشه و کنار از این عالم بزرگ هر موجود زندهاى بر سر خوان احسان او نشسته، و از امدادها و فیض او بهره مىگیرد.
و از آنجا که چنین عطا و بخشش گسترده و بىحسابى نیاز به قدرت و قوّت کامل دارد، بعد از ذکر این وصف، دو وصف دیگر (ذُوالُقُوَةِ) (صاحب قدرت و قوت) (واَلْمَتِیْنُ) را ذکر کرده است.
«متین» از مادّه «متن» در اصل به معنى دو عضله نیرومندى است که در دو طرف ستون فقرات قرار گرفته، و پشت انسان را براى انجام کارهاى سنگین، محکم مىکند و در اینجا کنایه از نیرو و قدرت فوقالعاده است.
این جمله در واقع توصیفى براى ذات پاک او در طریق بخشندگى روزىظها است، چرا که این صفت تنها مخصوص او است، و دیگران هر چه دارند از او مىگیرند، و اگر وصف روزىرسان، درباره بعضى از انسانها یا اسباب طبیعى به کار مىرود، در حقیقت به معنى واسطه در انتقال فیض او است، نه فیاض و نعمتآفرین.
در هفتمین آیه روى نکته دیگرى تکیه شده و آن شمول رزق خداوند نسبت به تمام جنبندگان است، همان کارى که بدون احاطه علمى کامل، نسبت به همه موجودات جهان امکان پذیر نیست. میزبان باید تعداد مهمانان خود را قبلاً بداند، و همچنین مقدار نیاز و نوع سلیقه آنها را، تا بتواند با غذاى مناسب از آنها پذیرائى کند، و لذا در این آیه مىفرماید: «هیچ جنبندهاى در روى زمین نیست مگر اینکه رزق و روزى او با خدا است»: (وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى الاَرْضِ اِلّا عَلَى اللهِ رزْقُها )
این تعبیر به خوبى نشان مىدهد که او روزى همه بندگان را تعهد کرده است، تا از یکسو جلو حرص و آزمندى گروهى، و اضطراب و نگرانى مستمرّ گروه دیگرى را بگیرد، و از سوى دیگر نشان دهد که اگر کمبودى در ارزاق مشاهده مىشود، جنبه مصنوعى دارد و حتماً بر اثر ظلم و ستم گروهى از افراد و غصب حقوق، و احتکار و ایجاد کمبودهاى کاذب و یا در نهایت به خاطر عدم تلاش براى بهره گیرى از این سفره گسترده الهى است.
اینها عواملى هستند که هریک به تنهائى و گاه به ضمیمه یکدیگر، سبب محرومیت گروهى از رزق و روزیشان مىشوند، وگرنه خداوند روزى همه جنبندگان را تضمین فرموده است.
از آنجا که رساندن روزى به آنها بدون علم کامل نسبت به جایگاه و خصوصیات آنها ممکن نیست، در ادامه آیه مىفرماید: «او از قرارگاه و محل انتقال آنها، پیوسته با خبر است»: (وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها)
و تمام اینها در کتابى آشکار (همان لوح محفوظ، لوح علم پروردگار) ثبت است (کُلٌّ فِى کِتابٍ مُبِیْنٍ)
«دابَّة» از مادّه «دبیب» ، به معنى راه رفتن آهسته است، این واژه (دابه ) بر جنبندگان و حیوانات و حشرات، اطلاق مىشود، هرچند در بعضى از تعبیرات در خصوص اسب به کار رفته، ولى مسلّم است که در اینجا معنى وسیع و گستردهاى دارد که تمام جنبندگان را شامل مىشود.(24)
واژه «مُسْتَقّرَ» به معنى قرارگاه و محلّ ثابت است، و در اصل از مادّه «قرّ» (بر وزن حُرّ) به معنى سرماى شدید گرفته شده که انسان را خانه نشین مىکند.
«مُسَّتَوْدَع» به معنى محل غیر ثابت است، از مادّه «ودیعه» گرفته شده و در اصل به معنى ترک گفتن و رها کردن چیزى است و به همین جهت، به امور ناپایدار، «مستودع» گفته مىشود.
این تعبیرات اشاره به آن است که تصوّر نکنید خداوند روزى موجودات را تنها در خانه آنها حواله مىکند، بلکه هرجا باشند و در هر نقطه اى از زمین و آسمان، محل آنها را مىداند و مىبیند و روزى آنها را در همانجا حواله مىکند!
جمعى از مفسّران، ذیل این آیه، حدیثى نقل کردهاند که موسى (عليه السلام) هنگامى که وحى بر او نازل شد ( و او در شب تاریکى در بیابان و وادى طور همراه همسر و فرزندش بود ) مأموریت پیدا کرد که به سراغ فرعون برود، فکرش متوجّه همسر و فرزندش بود که وضع آنها چه خواهد شد؟ خداوند به او دستور داد که عصایش را بر صخرهاى بکوبد. صخره از هم شکافت، و در درون آن صخره دیگرى بود و باز عصایش را بر آن زد و آن هم شکافته شد، و صخره سومى درون آن بود، باز عصا را بر صخره سوم فرو کوفت، کرمک کوچکى به اندازه مورچه ریزى در آن نمایان گشت، و در دهانش چیزى شبیه غذا بود، در این هنگام خداوند حجاب را از گوش موسى (عليه السلام) برداشت و او شنید کرمک چنین مىگوید: «سُبْحانَ مَنْ یَرانِى، وَ یَسْمَعُ کَلامِى، وَ یَعْرِفُ مَکانى وَ یذْکُرُنى وَ لایَنْسانى»: «پاک و بى عیب است خدائى که مرا مىبیند، و سخن مرا مىشنود، و مکان مرا مىداند، و مرا به یاد دارد و فراموشم نمىکند.» (25)
همچنین در حدیثى آمده است که امام حسین بن على (عليه السلام) شمشیرى داشت که این چهار جمله روى آن نوشته شده بود: «الرِّزْقُ مَقْسُوْمٌ، وَ الْحَریْصُ مَحرُوْمٌ، وَ الْبَخِیْلُ مَذْمُوْمٌ وَ الْحاسِدُ مَغْمُوْمٌ»: «روزى تقسیم شده، و حریص محروم است، و بخیل نکوهیده، و حسود غمگین است.»(26)
این سخن را با شعر یکى از شعراى عرب پایان مىدهیم. او مىگوید:
وَ کَیْفَ أخافٌ الْفَقْرَ وَاللهُ رازِقِى وَ رازِقُ هذا الْخَلْقِ فى الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ
تَکفَّلَ بِاْلارْزاقِ لِلْخَلْقِ کُلِّهِمْ وَ لِلضَّبِ فى الْبَیْداءِ وَ لِلْحُوْتِ فى الْبَحْرِ
«من چگونه از فقر بترسم در حالى که خدا روزىدهنده من است؟ - و روزىدهنده همه مخلوقات در سختى و راحتى است.»
«او روزى همه خلق را بر عهده گرفته - حتى سوسمار را در صحراى خشک و ماهى را در دریا.» (27)
در هشتمین آیه، گوئى مشرکان را به محاکمه مىکشد، و بطلان عقیده آنها را از طریق مسأله روزى رساندن به خلایق روشن مىسازد، و توحید ربوبیت را آشکار مىکند. مىفرماید: «به آنها بگو چه کسى شما را از آسمانها و زمین روزى مىدهد»: (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمواتِ وَ اْلأَرْضِ)
از نور آفتاب، از دانههاى حیاتبخش باران، از این هواى زندگىآفرین، و همچنین از انواع مختلف موادغذائى که در دل خاک تیره نهفته شده و به صورت انواع میوهها و غلّات و سبزىها آشکار مىشود.
بعد بى آنکه پیامبر (صلي اله عليه و آله) در انتظار پاسخ آنها بنشیند خودش به پاسخگوئى مىپردازد و مىفرماید: «بگو: خدا است که این همه روزى به ما مىبخشد!» : (قُلِ الله)
«بنابراین ما یا شما یکى بر هدایت و دیگرى بر ضلالت اشکار هستیم»: (وَ اِنّا اَوْایّاکُمْ لَعَلى هُدَىً اَوْفى ضَلالٍ مُبِینٍ)
چرا که دو عقیده متضاد با هم جمع نمىشوند، و از آنجا که شما هیچ دلیلى بر این که بتها منشأ این برکاتند ندارید، معلوم مىشود ما برحقایم و شما در ضلال مبین هستید.
اگر مىبینیم در اینجا پیامبر (صلي الله عليه وآله) در انتظار جواب آنها نمىنشیند، به خاطر آن است که واقعاً آنها پاسخى براى این سؤال نداشتند، جز سکوتى آمیخته با شرمسارى. به همین دلیل گوینده فصیح در این گونه موارد باید خود رشته سخن را به دست بگیرد و مشغول پاسخ شود.
یکى دیگر از فنون فصاحت این است که در بعضى از مواقع سخن را با حریفان سربسته بگویند، و قضاوت را به خود آنها واگذارند. لذا در اینجا مىفرماید: بگو ما یا شما یکى بر هدایت و دیگرى بر ضلالت آشکار است، و مسلّماً در اینجا گمراه و هدایت یافته مشخص بوده و چه بهتر که در ظاهر عبارت سربسته بماند تا حسّ لجاجت آنها را بر نیانگیزد، و نتیجه گیرى را به خودشان واگذارد.
عجیب اینکه بعضى از مفسّران این جمله را از قبیل تقیه پنداشتهاند، در حالى که هیچ جاى تقیّه در اینجا نیست، و مطلب به وضوح اما توأم با لطافت بیان شده است؛ و جالب اینکه نخست مىگوید: «ما» و بعد مىگوید: «شما» و به دنبال آن مىگوید بر «هدایت» یا بر «ضلالت» هستیم، و این ترتیببندى نیز مطلب را روشنتر مىسازد.
در نهمین آیه، بعد از اشاره به نزول باران پر برکت از آسمان، روى سه قسمت از روزىهاى پر فایده عمومى تکیه کرده، مىفرماید: «ما از آسمان، آب با برکتى نازل کردیم، و بوسیله آن، باغها، و دانههایى که درو مىکنند رویاندیم»:
(وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ و حَبَّ الحَصیدِ) ،«و نیز نخلهاى بلند قامتى که میوههاى متراکم دارد»: (وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیْدٌ)(28) ،«و همه اینها براى روزى بندگان است»: (رِزْقاً لِلْعِبادِ)
در واقع در این آیه، به طور عمده، تکیه بر میوهها و دانههاى غذائى شده که مهمترین و سالم ترین بخش از مواد غذائى انسانها را تشکیل مىدهد، و در میان میوهها، روى خرما بالخصوص تکیه شده، به خاطر اهمّیّت فوقالعاده غذائى آن، که در جاى خود مشروحاً پیرامون آن، بحث کردهایم.(29)
قابل توجّه اینکه: بعضى از مفسّران معتقدند تکیه قرآن روى این سه قسمت ارزاق به خاطر ویژگىهایى است که هر کدام جداگانه دارد. زیرا بخشى از گیاهانند که همه ساله ثمر مىدهند، بى آنکه نیاز به بذر افشانى داشته باشند، مانند انواع درختان میوه، و بعضى همه سال نیاز به بذر افشانى دارند، مانند دانههاى غذائى (همچون گندم و جو و برنج و ذرّت) و بعضى واسطهاى میان این دو هستند، مانند درخت نخل که اصل آن، ثابت است ولى هر سال نیاز به گرده افشانى دارد، به این گونه که گردههاى نر را بر مىدارند و بر ثمره درخت مادّه مىپاشند تا کاملاً بارور گردد، البته بدون آن هم ممکن است بارور شود (بوسیله بادها و حشرات) ولى مطمئناً پر بار نخواهد بود.
این نکته نیز قابل توجّه است که تعبیر در «رزقاً لِلعِباد» (30) ، اشاره لطیفى به این حقیقت است که باید از نعمتهاى الهى در مسیر بندگى و عبادت خدا استفاده کرد و این موجودات همه سرگشته و فرمانبردار انسانند تا رزقى به کف آرد و به غفلت نخورد. و به گفته شاعر :
خوردن براى زیستن و ذکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است!
در دهمین و آخرین آیه از آیات مورد بحث، روى انواع مختلفى از غذاها که خداوند در اختیار انسان و چهار پایان قرار داده تکیه شده، و انسان را به مطالعه در آنها دعوت مىکند، تا ضمن برانگیختن حس شکرگزارى، او را براى شناختن منعم و معرفةالله آماده سازد.
مى فرماید: «انسان باید به غذایش بنگرد!»: (فَلْیَنْظُرِ اْلأَنْسانُ اِلى طَعامِهِ)
ببیند چگونه عوامل مختلف از آفتاب بر زمین و هوا و باران دست به دست هم مىدهند تا این همه نعمت را در اختیار او بگذارند. باید بنگرد و ببیند چگونه «ما آب فراوانى از آسمان نازل کردیم سپس زمین را شکافتیم و دانههاى غذائى فراوانى از آن رویاندیم»: (اِنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً - ثُمَّ شَقَقْنَا اْلأَرْضَ شَقّاً فَأَنْتَبْنا فِیْها حَبّاً)
«و همچنین انگور و سبزىهاى فراوان»: (وَ عِنَباً وَ قَضْباً). (31)
«و زیتون و نخل و باغهاى پر درخت و میوه و چراگاه»: (وَ زَیْتُوْناً وَ نَخْلاً - وَ حَدائِقَ غُلْباً - وَ فاکِهَةً وَ اَبّاً) (32)
گرچه «فاکهه» به معنى میوه، تمام انواع میوهها را شامل مىشود، و «حدائق» به معنى باغها، همه باغها را در بر مىگیرد، ولى تکیه روى انگور و زیتون و خرما به خاطر خواص بسیار مهم این سه میوه است که امروز در عمل غذاشناسى در هر سه مورد کاملاً به ثبوت رسیده است.
گرچه طعام معمولاً به معنى طعام جسمانى است، مخصوصاً در مورد این آیه، که به دنبال آن، موارد متعدّدى از غذاهاى مادّى، میوهها و دانههاى خوراکى، ذکر شده است، ولى همانگونه که در بعضى از روایات آمده، «طعام» مىتواند معنى وسیعتر و گستردهترى داشته باشد که طعام معنوى را نیز شامل شود. باید انسان درست نگاه کند که علم و دانشش را که غذاى روح او است از چه کسى فرا مىگیرد، نکند تعلیمات مسمومى در آن باشد؟
آخرین سخن درباره این آیه شریفه، آنکه جمله (فَلْیَنْظُرِ ) «باید بنگرد» ممکن است هم نگاه نکردن براى پى بردن به اسرار مبدأ و معاد را شامل شود و هم نگاه نکردن براى انتخاب نوع طیِّب و پاک، از خبیث و ناپاک و نوع مشروع از نامشروع و مفید از زیان بار.
از مجموع آنچه در شرح این آیات گفته شد، به خوبى استفاده مىشود که انواع روزىهاى خداداد، آیات و آثار عظمت او هستند. چگونگى پیدایش آنها، نظم شگرفى که در ساختمانشان به کار رفته، ویژگى هاى حاکم بر هریک، مواد حیاتى موجود در هر کدام، و همچنین چگونگى رساندن این ارزاق به نیازمندان و تطبیق دادن بر نیاز آنان، هر کدام آیتى و نشانهاى از حکمت و عظمت ذات پاک او است.
توضیحات
1ـ از شگفتىهاى جهان ارزاق
راستى اگر در نظام عجیبى که در مسأله ارتزاق موجودات مختلف از منابع طبیعى وجود دارد، بیندیشیم، نکات جالب و شگفتانگیزى از قدرت پروردگار بر ما روشن مىشود.
نخستین مطلبى که به نظر مىرسد این است که چرا مواد غذائى روى زمین با آنکه محدود است و انسانها و حیوانات، طىّ هزاران هزار سال از آنها استفاده کردهاند، کم نمىشود؟! چگونه این خوان نعمت بى دریغ که در همهجا گسترده است پایان نمىگیرد؟!
وقتى درست دقت مىکنیم مىبینیم مواد غذائى این جهان، شکل خاصّى دارد که اگر تا میلیونها میلیون سال از آن بهرهگیرى شود، سر سوزنى از آن کم نمىگردد؛ و این به خاطر گردش دورانى آن است. مثلاً آبها از دریا بخار مىشود و به صورت ابر و باران در مىآید، قسمتى از آب باران باز به دریا مىریزد، و قسمت دیگرى جزء بدن انسان و حیوانات و گیاهان شده و تبخیر مىگردد، و در فضا پخش مىشود، و مرتباً این گردش دورانى ادامه دارد.
درختان مواد غذائى زمین را مىگیرند و شاخ و برگ پیدا مىکنند، برگها مىریزد و مىپوسد و باز تبدیل به کود و مواد غذائى براى همان درختان مىشود.
حیوانات از مواد غذائى استفاده مىکنند و بعداً خاک مىشوند و جزء مواد غذائى زمین مىگردند.
انسان و حیوانات، با تنفّس خود، اکسیژن را گرفته و گاز کربن پس مىدهند، ولى درختان برعکس، گاز کربن را گرفته و اکسیژن پس مىدهند، و این مبادله دائماً تکرار مىشود. اینجا است که مىبینیم این سفره فناناپذیر الهى دائماً گسترده است و همه مخلوقات زنده بر سر این خوان نعمت، نشستهاند و روزى مىبرند و کاستى ندارند.
چگونگى تهیه روزى براى حیوانات مختلف نیز عجیب است. بعضى گیاهان مواد غذایى و رطوبت را از زمین مىگیرند، بعضى از آب (گیاهان شناور) بعضى از هوا، و بعضى از طریق وابستگى به گیاهان دیگر. (مانند بعضى از پیچکها)
حیوانات اعماق دریاها در جائى زندگى مىکنند که مطلقاً گیاهى نمىروید، چرا که آخرین اشعّه نور آفتاب در اعماق ششصد تا هفتصد متر به کلّى محو مىشود و بعد از آن شبى ظلمانى و جاودانى بر آن دریا حاکم است، ولى خداوند روزى آنها را در سطح دریا طبخ و آماده مىکند و براى آنها به اعماق دریا مىفرستد. گیاهانى که در لابهلاى امواج در مقابل نور آفتاب به صورت بسیار زیاد پرورش مىیابند، بعد از رسیدن و دادن سهمیه موجودات زنده سطح دریا، سنگین مىشود و به اعماق دریا فرو مىروند، همچنین بقایاى موجودات زنده سطح دریا به صورت مائدههاى آسمانى به سوى موجودات زنده اعماق دریا فرستاده مىشود.
گاهى مرغان هوا را نصیب ماهى دریا مىکند، و گاه ماهیان دریا نصیب مرغان هوا! گاه گیاهان را غذاى حیوانات قرار مىدهد، و گاه حیوانات را غذاى گیاهان گوشتخوار! گاهى از باقیمانده و تفاله مزاحم غذاى یک موجود، غذاى لذیذى براى موجود دیگرى مىسازد! فىالمثل بعضى از نهنگهاى دریائى که بعد از تغذیه از ماهیان مختلف دریا، بقایاى آن در لابهلاى دندانشان باقى مىماند، به ساحل مىآیند و دهان خود را که همچون غارى است باز مىگذارند. دستهاي از پرندگان ساحلى وارد دهان آنها مىشوند و بقایاى گوشتها را از لابهلاى دندانشان که غذاى لذیذى براى آنها محسوب مىشود بیرون مىکشند و مىخورند، و عملاً مسواک خوبى به دندانهاى این حیوان مىزنند. او هم در عالم همکارى ناسپاسى نمىکند، و تا آخرین پرنده از دهانش بیرون نیاید دو فک خود را بر هم نمىنهد! وقتى برنامه تمام شد و او از مواد مزاحم رهایى یافت و پرندگان، شکمى از عزا درآوردند دهان برهم نهاده و راهى اعماق دریا مىشود!(33)
کوتاه سخن اینکه: هر قدر در این مسأله، باریکتر شویم، نکتههاى تازهاى در زمینه علم و حکمت آفریدگار، و تدبیرى که در زمینه ارزاق به کار رفته است عائدمان مىشود به گونهاى که احتمال هرگونه تصادف را از میان برمىدارد.
کافى است به حال انسان در دوران هاى سهگانه جنینى، و شیرخوارگى، و غذاخورى بیندیشیم که چگونه خداوند در هریک از این سه مرحله حسّاس آنچه را که مناسب حال او بوده، بىکم و کاست در اختیارش نهاده است.
هنگامى که در شکم مادر است، از طریق سیستم پیچیده جفت و بند ناف و پیوند مستقیم با خون مادر، و بعد از تولّد، در آن زمانى که نه دندانى براى جویدن غذا دارد، و نه معده و رودههاى او آماده پذیرفتن غذاهاى خشن است، پستان پر از شیر مادر را در اختیار او مىگذارد، غذائى ملائم و مملوّ از تمام مواد حیاتى، نه سرد و نه گرم، نه زیاد شیرین و نه شور، نه محتاج جویدن و نه زیاد براى هضم کردن. و در مرحله سوّم، انواع غذاهاى مطبوع در اختیار او نهاده.
راستى اگر غذاها براى انسان یا سایر جانداران، مطبوع نبودند و مجبور بود همانند داروى تلخ از آنها استفاده کند؛ چه مشکل بزرگى در زندگى انسان روى مىداد؟! آیا غالب انسانها به خاطر عدم تغذیه صحیح نابود نمىشدند؟
از سوى دیگر، در انسان احساس گرسنگى و تشنگى قرار داده تا به صورت خودکار، به هنگام نیاز بدن به این دو مادّه حیاتى، به سوى آن جذب شود. فکر کنید اگر این احساس نبود چه مىشد؟!
چنانکه در حدیث معروف مفضّل، امام صادق (عليه السلام) مىفرماید:
«اى مفضّل! درست بیندیش در کارهایى که در انسان قرار داده شده، از قبیل غذا خوردن و خوابیدن و آمیزش جنسى و تدبیرى که در آنها است. خداوند براى هریک از آنها در طبیعت آدمى، محرّک و انگیزهاى قرار داده، تا به سوى آن حرکت کند. گرسنگى انسان را به سوى غذائى مىفرستد که حیات بدن و قوامش در آن است، و خستگى، خواب را مىطلبد که راحت بدن و تجدید قوا در آن است، و شهوت جنسى او را به آمیزش جنسى دعوت مىکند که بقاى نوع آدمى در آن است.
هرگاه انسان، این محرّکات را نداشت و مىخواست از طریق تفکّر و به خاطر نیاز بدن به سراغ این امور برود، چیزى نمىگذشت که بر اثر کوتاهى در این امور هلاک مىشد. ولى خداوند بزرگ براى هریک از این نیازمندىهاى مهم و ضرورى محرّکى در طبع آدمى آفریده که او را به سوى آنها مىراند.»(34)
به همین دلیل براى انسانهاى سالم، تمایل به نوعى از غذا، دلیل بر نیازمندى بدن به خصوص آن غذا است، و نیز به همین دلیل چنین اشخاصى، باید به این گونه تمایلات درونى پاسخ مثبت دهند. دانشمند معروف روسى پاولف مىگوید: «غذاى طبیعى و مفید، غذائى است که با اشتهاء و لذّت، صرف شود.»(35)
به همین دلیل، رژیم گرفتن در برابر غذاهایى که مورد علاقه انسان است براى یک انسان سالم، معنى ندارد، چرا که تمایل او به غذاها خود بهترین دلیل نیاز بدن به آنها است.
این چه تشکیلاتى است که این قدر حساب شده است که خودش نوع نیازمندى و سوخت و ساز خویش را تعیین مىکند؟ و به محض اینکه کمبودى رخ دهد، از طریق مخابرات مرموزش، طبع آدمى را بیدار و به سراغ آن مىفرستد؟ آیا اینگونه امور را مىتوان، حمل بر تصادف کرد؟ و آیا بدون عقل و تدبیر گستردهاى امکان چنین برنامه منظّمى وجود دارد؟!
2- آیا روزى مقسوم است؟
در بعضى از آیات فوق این نکته آمده است که رزق هر جنبندهاى بر خدا است، و خدا آن را تکفل فرموده است: (وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِى اْلأَرْضِ اِلّا عَلَى اللهِ رِزْقُها... )(36) و در بعضى دیگر آمده است که وسعت و تنگى روزى به خواست خدا است.(37)
در روایات اسلامى نیز به این معنى اشاره شده است. امیرمؤمنان (عليه السلام) مىفرماید: «وَ قَدَّرَ الأَرْزاقَ فَکَثَّرَها وَ قَلَلَّها وَ قَسَّمَها عَلىَ الضِّیْقِ وَ السَّعَةِ» : «خداوند ارزاق را مقدّر ساخته و زیاد و کم نموده و برحسب تنگى و وسعت معیشت آن را تقسیم کرده است»(38) در حدیث دیگرى از همان حضرت مىخوانیم که در تشویق براى تحصیل علم مىفرماید: «اِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمالِ، اِنَّ الْمالَ مَقْسُوْمٌ مَضْمُوْنٌ لَکُمْ قَدْقَسَّمَهُ عادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیَفِى لَکُمْ وَ الْعِلْمُ مَحْزُوْنٌ عِنْدَ اَهْلِهِ اُمِرتُمْ بِطَلَبِهِ» : «طلب دانش بر شما از طلب مال لازمتر است. چرا که مال تقسیم و تضمین شده، عادلى آن را قسمت نموده و ضمانت کرده و وفا مىکند، ولى علم و دانش در نزد اهل آن است و شما مأمور به طلب آن هستید.»(39)
اکنون این سؤال پیش مىآید که اگر چنین باشد تلاش و کوشش براى تحصیل معاش و روزى و برنامهریزى براى بهبود وضع اقتصادى یک جامعه چه مفهومى خواهد داشت؟
ولى با توجّه به سایر آیات و روایات هنگامى که همه در کنار هم چیده شود، پاسخ این سؤال روشن مىگردد که منظور از تضمين رزق از سوى خداوند و تکفّل و تعهّد و تقسیم آن، فراهم آوردن زمینهها است. زمینههایى در خارج از وجود انسان، و زمینههایى در درون وجود او است که هرگاه دست به دست هم دهند انسان سهم خود را از روزى دریافت مىکند.
این درست به آن مىماند که حقوق کارکنان یک دستگاه از ناحیه رئیس آن دستگاه تعیین مىشود، ولى هرگز حقوق را در خانه آنها نمىآورند، بلکه آنها باید کار کنند، سپس شخصاً بروند و لیست حقوق را پر کنند و حق خود را دریافت دارند.
این نکته را نیز نباید فراموش کرد که خداوند براى اینکه مردم، در عالم اسباب گم نشوند و روزى را نتیجه منحصر به فرد تلاش و کوششهاى خود ندانند، گاه به اشخاصى روزى مىرساند که تلاش چندانى نکردهظاند، و گاه روزى را از کسانى مىظگیرد که پر تلاشند تا روشن سازد در پشت این دستگاه، قدرت دیگرى حاکم است. (ولى نباید فراموش کرد اینها در حقیقت استثناءهایى است، اما اصل اساسى همان تلاش و کوشش است.)
شاید به خاطر همین امر در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است که فرمود:
«وَ اعْلَمُوا أنَّ الرِّزْقَ رِزْقانِ: فَرِزْقٌ تَطْلُبُونَهُ وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکُمْ فَاطلُبُوا أَرْزاقَکُمْ مِنْ حَلالٍ، فَأِنَّکُمْ اِنْ طَلَبْتُمُوها مِنْ وُجُوْهِها أَکَلْتُمُوْها حَلالاً وَ اِنْ طَلَبْتُمُوها مِنْ غَیْرِ وُجُوهِها أَکَلْتُمُوها حَراما»: «بدانید رزق دو گونه است: رزقى که شما به دنبال آن مىروید و رزقى که به دنبال شما مىآید. بنابراین رزق را از طریق حلال طلب کنید که اگر از طریق صحیح آن بطلبید آن را به صورت حلال مىظخورید، و اگر از غیر طریق صحیح بطلبید همان را به صورت حرام مىخورید!»(40)
این دوگانگى روزى در واقع دلیلى است بر جمع میان آیات و روایاتى که روزى را مقسوم و تضمین شده مىشمرد، و آیات و روایاتى که در نقطه مقابل آن، جد و جهد و تلاش را شرط بهرهگیرى از روزى معرفى مىکند.(41)
به علاوه آگاهى این دوگانگى رزق سبب مىشود که افراد حریص از حرص باز ایستند، و مؤمنان خود را آلوده به کارهاى حرام براى طلب روزى بیشتر نکنند، و محرومان نیز به یأس و نومیدى کشیده نشوند.
3- اگر روزى همه تضمین شده پس چرا گروهى گرسنهاند؟
در آیات فوق این حقیقت به خوبى منعکس بود که خداوند روزى همه موجودات زنده را بر عهده گرفته، و هرجا باشند به آنها مىرساند. ولى این سؤال پیش مىآید: پس چرا در دنیاى کنونى، و در طول تاریخ، گروهى از گرسنگى مرده و مىمیرند؟ آیا روزى آنها تأمین نشده است؟!
در پاسخ این سؤال باید به این نکات توجّه کرد: اولاً: تأمین و تضمین روزى به این معنى نیست که آن را براى انسان عاقل با شعور فراهم ساخته، به در خانه اش بفرستند، یا لقمه کنند و در دهانش بگذارند، بلکه زمینهها فراهم شده است، و تلاش و کوشش انسان شرط تحقق و به فعلیت رسیدن این زمینهها است. حتى مریم (عليه السلام) در آن شرائط سخت وضع حمل در آن بیابان خاموش که خداوند روزيش را به صورت خرماى تازه (رطب) بر شاخسار نخلى که در آن بیابان بود ظاهر ساخت، مأمور شد حرکتى کند و مخاطب به جمله (وَ هُزِّى اِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ...)(42) «تو اى مریم نیز تکانى به این درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ریزد» گردید.
ثانیاً: اگر انسانهایى در گذشته و حال غصب حقوق دیگران کنند و روزىهاى آنها را به ظلم از آنها بگیرند، دلیل بر عدم تأمین روزى از ناحیه خدا نیست. به تعبیر دیگر: علاوه بر مسأله تلاش و کوشش، وجود عدالت اجتماعى نیز شرط تقسیم عادلانه روزىها است؛ و اگر گفته شود: خداوند چرا جلو ظلم ظالمین را نمىگیرد؟ مىگوئیم اساس زندگى بشر بر آزادى اراده است تا همگى آزمایش شوند نه بر اجبار و اکراه، و گرنه تکاملى صورت نخواهد گرفت. (دقت کنید.)
ثالثاً: منابع زیادى براى تغذیه انسانها در همین کره خاکى وجود دارد که باید با هوش و درایت آنها را کشف و به کار گرفت، و اگر انسان در این زمینه کوتاهى کند مقصّر خود او است.
ما نباید فراموش کنیم مناطقى از آفریقا که مردماش از گرسنگى مىمیرند، بعضاً از غنىترین مناطق جهان است، ولى عوامل ویرانگر که در بالا به آن اشاره شده آنها را به این روز سیاه انداختهاند.
این بحث فشرده را با سخنى از على (عليه السلام) در نهجالبلاغه پایان مىدهیم. آنجا که فرمود:
«أُنْظُرُوا اِلىَ النَّمْلَةِِ فِى صِغَر جُثَتِّها وَ لَطافَةِ هَیْئَتِها لا تَکادُ تُنالُ بلَحْظ الْبَصَر وَ لا بِمُسْتَدْرَکِ اِلْفِکَرِ کَیْفَ دَبَّتْ عَلى أَرْضِها، وَ صُبَّتْ عَلى رِزْقِها تَنْقُلُ الْحَبَّةَ الى جُحْرِها وَ تُعِدُّها فِى مُسْتَقرِّها، تَجْمَعُ فى حَرِّها لِبَرْدِها، وَ فى وِرْدِهَا لِصَدْرِها»:
«به این مورچه با آن جثّه کوچک و اندام ظریفش بنگرید که از کوچکى و لطافت به خوبى به چشم دیده نمىشود، و در اندیشه نمىگنجد، چگونه روى زمین راه مىرود و براى به دست آوردن روزى تلاش مىکند، دانهها را به لانه منتقل مىسازد و در جایگاه مخصوص نگهدارى مىکند، در فصل گرما براى سرما و در هنگام وجود امکانات براى زمانى که ممکن نیست ذخیره مىکند!»(43)
4- گستردگى و تنگى رزق:
در آیات فوق آمده بود که خداوند روزى را براى هرکس بخواهد گسترده و براى هرکس بخواهد تنگ مىکند. این تعبیر که در آیات فراوانى تکرار شده؛ ممکن است این توهّم را ایجاد کند که روزى به کلّى از دست انسان خارج است؛ بنابراین اگر گروهى متنعّم و گروه دیگر محرومند همه آنها خواست خدا است و کارى از ما ساخته نیست! و این مىتواند دستاویز مناسبى براى کسانى که اصل مذهب را زیر سؤال مىبرند و آن را مولود حرکتها و طرحهاى استعمارى مىپندارند! باشد.
ولى اگر در همان آیات و روایات دقت کنیم و در عوامل تنگى و گستردگى روزى بیندیشیم، تفسیر آن آیات و اسرار این روایات کاملاً روشن و سمپاشىها برچیده مىشود، و نکات مهمّى از آنها به دست مىآید که بسیار ارزنده است.
کراراً گفتهایم تعبیر به «مشیّت الهى» مفهومش اراده بى حساب و کتاب نیست، بلکه ارادهاى است آمیخته با حکمت.
حکمت خدا ایجاد مىکند که هرکس تلاش و کوشش و اخلاص و فداکارى بیشترى داشته باشد روزيش را گستردهتر گرداند: (وَ أَنْ لَیْسَ لِلاِنْسانِ اِلّا ما سَعى) «انسان بهره اى جز نتیجه تلاش و کوشش خود ندارد»(44) (وَ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِیْنَةٌ) «هر انسانى در گرو اعمال و کوششهاى خویش است»(45)
«هرکس تقوا پیشه کند خداوند گشایشى به کار او مىدهد و از آنجا که انتظار ندارد روزیش مىبخشد»: (وَ مَنْ یَتّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ) (46)
تقوا موجب حاکمیت عدالت اجتماعى و عدالت اجتماعى سبب گسترش روزىها است، همچنین سعى و کوشش زمینهساز شکوفائي اقتصادى و عامل وسعت روزى است. بنابراین تعلیمات فوق با توجّه به ریشههاى آنها نه تنها عامل سکون و ترک تلاش نیست، بلکه از عوامل مؤثر آن محسوب مىشود.
شاهد این سخن حدیث لطیفى است که از على (عليه السلام) نقل شده، آنجا که فرمود: «إنَّ اْلأَشْیاءَ لَمّا ازْدَوَجَتْ اِزْدَوَجَ الْکَسَلُ وَ الْعَجْزُ فَنَتَجا بِیْنَهُما اَلْفَقْرَ»: «هنگامى که (در آغاز کار) موجودات جهان با هم ازدواج کردند تنبلى و ناتوانى با هم عقد زوجیت بستند، فرزندى از آنها متولّد شد به نام فقر!» (47)
آرى فقر و تنگدستى یک ملّت، نتیجه مستقیم ضعفها و تنبلىهاى آنها است، و حکمت خداوند ایجاب مىکند که روزى را بر چنین کسانى تنگ کند.
دقت در عوامل تنگى و وسعت روزى در روایات اسلامى شاهد گویاى دیگرى براى گفتار بالا است.
از جمله امورى که در روایات اسلامى موجب وسعت و فزونى روزى شمرده شده، امور زیر است:
صله رحم، نظافت خانه و ظروف و بدن، مواسات با برادران مسلمان، صبح زود به دنبال کسب و کار رفتن، شکر نعمت، ترک حرص، پرهیز از قسم دروغ، استغفار و توبه از گناهان، حسن نیّت در کارها، نیکى نسبت به همسایگان و سرانجام توجّه به خدا.(48)
تأثیر هریک از این امور در سالم سازى جامعه و پیشبرد اهداف اقتصادى و فزونى ارزاق روشن است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانیم:«طِیْبُ الْکَلامِ یَزِیْدُ فى اَلارْزاقِ»: «خوش زبانى روزى را زیاد مىکند.»(49)
در حدیث دیگرى از امیرمؤمنان على (عليه السلام) آمده است: «فِى سَعَةِ الاَخْلاقِ کُنُوزُ الارزاقِ»: «گنجهاى روزى در اخلاق خوب و گسترده نهفته شده.»(50)
در حدیث دیگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده: «کَثرَةُ السُحْتِ یَمْحَقُ الرِّزْقَ»: «کثرت حرام روزى را نابود مىکند!»(51)
پی نوشتها:
1. سوره فاطر، آیه 3.
2. سوره روم، آیه 40.
3. سوره نمل، آیه 64.
4. سوره ملک، آیه 21.
5. سوره روم، آیه 37.
6. سوره ذاریات، آیه 58.
7. سوره هود، آیه 6.
8. سوره سبأ، آیه 24.
9. سوره ق، آیات 9 تا 11.
10. سوره عبس، آیات 24 تا 32. آیات فراوان دیگرى نیز در این زمینه وارد شده که شباهت باآیات فوق دارد؛ از جمله: آیه 31 سوره یونس، آیه 172 سوره بقره، آیه 28 سوره روم، آیه 19سوره شورى، آیه 26 سوره رعد، آیه 12 سوره شورى، آیه 27 سوره شورى، آیه 22 سورهبقره، آیه 32 سوره ابراهیم، آیه 73 سوره نحل، آیه 17 سوره عنکبوت، و آیه 13 سوره غافر.
11. لسان العرب، مفردات، مجمع البحرین، و التحقیق فى کلمات القرآن الکریم.
12. سوره بقره، آیه 249.
13. لسان العرب، مفردات، کتاب العین، و نهایة ابن اثیر.
14. «تؤفکون» از مادّه «افک» (بر وزن سفت) بمعنى دگرگون ساختن چیزى از حالت اصلي است، و به همین جهت به دروغ و تهمت و انحراف از حق به سوى باطل «افک» گفته مىشود، و همچنین به بادهاى مخالف که از مسیر منظّم انحراف یافته «مؤتفکه» اطلاق مىشود.(مفردات راغب).
15. این جمله محذوفى دارد که به قرینه آیات قبل (آیه 59 همین سوره) روشن مىشود و درتقدیر چنین است: «أمّن یبدأ الخلق ثم یعیده... خیر أم ما یشرکون» «آیا خدائى که آفرینش راآغاز کرد... بهتر است یا معبودهاى آنها».
16. سوره بقره، آیه 221.
17. سوره فرقان، آیه 15.
18. گرچه بعضى احتمال دادهاند که آیه محذوفى داشته باشد؛ ولى ظاهراً محذوفى ندارد ومعنى چنین است: «ان امسک الله رزقه من هذا الذى یرزقکم» و «ام» در اینجا به معنى «بل»مىباشد. (دقت کنید).
19. «لَجّوُا» از مادّه «لجاجت» «عُتُوّ» به معنى سرکشى و «نُفُور» به معنى دورى و فرار از چیزىاست.
20. نهجالبلاغه، کلمات قصار، جمله 250.
21. روح البیان، جلد 7، صفحه 39.
22. سوره هود، آیه 6.
23. سوره ذاریات، آیات 56 و 57.
24. «تاء» در «دابّة» دلیل بر تأنیث نیست، بلکه تمام حیوانات اعم از مؤنّث و مذکّر را شاملمىشود، و یا به تعبیر دیگر، تأنیث آن لفظى است نه حقیقى. (مفردات راغب و تفسیرفخررازى، جلد 17، صفحه 185).
25. تفسیر فخررازى، جلد 17، صفحه 186 و روح البیان، جلد 4، صفحه 97 و روح المعانى،جلد 12، صفحه 2.
26. تفسیر روحالبیان، جلد 4، صفحه 97.
27. سفینة البحار، جلد 1، صفحه 518، مادّه «رزق».
28. «حصید» به معنى درو شده (یا قابل درو) است، و «باسقات» جمع «باسقة» به معنى بلند، و«طلع» به معنى ثمره درخت خرما در آغاز پیدایش، و «نضید» به معنى متراکم و انبوه است که مخصوصاً در میوه درخت نخل یعنى خرما، اعجابانگیز مىباشد.
29. به تفسیر نمونه، جلد 13، صفحه 47، ذیل آیه 25 سوره مریم مراجعه شود.
30. منصبو بودن «رزقآ» به خاطر این است که مفعول له مىباشد؛ و احتمال مفعول مطلق یاحال بودن بسیار بعید است.
31. «قضب» (بر وزن جذب) به معنى بریدن و چیدن است؛ و مفسّران آن را به معنى سبزىهایى که در چند نوبت چیده مىشود تفسیر کردهاند.
32. «حدائق» جمع «حدیقه» به معنى باغهایى است که اطراف آن را با کشیدن دیوار محصورکردهاند و «غلب» جمع «اغلب» از مادّه «غلبه» به معنى تنومند و گردن کلفت است و «أب» به معنى گیاهان خودرو و چراگاههاى طبیعى، یا میوههایى است که قابل خشک کردن ونگهدارى کردن است.
33. فخررازى در تفسیر خود، ضمن اشاره کوتاهى به این موضوع، مىافزاید که روى سر اینپرنده چیزى شبیه به خار است، گه اگر احیاناً تمساح تصمیم بر بلعیدن آن پرنده بگیرد آن خاراو را آزار مىدهد! (تفسیر فخررازى، جلد 24، صفحه 11).
34. بحارالانوار، توحید مفضّل، جلد 3، صفحه 78 و 79.
35. اولین دانشگاه، جلد 4، صفحه 195. 36. سوره هود، آیه 6.
37. سوره روم، آیه 37 و آیات دیگر.
38. نهجالبلاغه، خطبه 91.
39. معالم الدین، صفحه 9.
40. وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 29.
41. براى اطلاع از این روایات به، جلد 12 وسائل الشیعه، کتاب التجارة، صفحات 9 و 16 و18 و 22 و 24 و 26 مراجعه شود.
42. سوره مریم، آیه 25.
43. نهجالبلاغه، خطبه 185.
44. سوره نجم، آیه 39.
45. سوره مدثّر، آیه 38.
46. سوره طلاق، آیه 2.
47. وسائل الشیعه، جلد 12، صفحه 38.
48. بحارالانوار، جلد 73، صفحه 314، به بعد (باب مایورث الفقر و الغنى). سفینة البحار،جلد 1، صفحه 519 و 520
49. همان مدرک.
50. همان مدرک.
51. همان مدرک.
|