:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : شتاب پيش از توانايي بر كار و سستي پس از به دست آوردن فرصت ، از بي خردي است .
 
 
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

آنها كه به معارضه برخاستند

گفتيم معجزه آن است كه ديگران را به معارضه دعوت كند و همه در برابر آن عاجز گردند، و از آنجا كه قرآن همه جهانيان را به معارضه دعوت كرده اين سؤال پيش مى آيد كه از كجا معلوم در طول تاريخ كسى همانند آن را نياورده باشد؟!
پاسخ اين سؤال روشن است، زيرا اين موضوع مسأله كوچكى نيست كه تاريخ بتواند آن را فراموش كند، اين مسئله با سرنوشت يك مذهب بزرگ و سرنوشت رقباى آن كه در دنيا قدرت زيادى دارند و ساليانه مبالغ بسيار هنگفتى را خرج مبارزه و معارضه با اسلام مى كنند دارد. اگر چنين اتفاقى مى افتاد همه جا آن را آشكار كرده و روى آن مانور مى دادند و بهره بردارى گسترده تبليغاتى مى كردند، بنابراين به مصداق ضرب المثل معروف «لَوْ كان لَبانَ»: «اگر چنين چيزى بود حتماً آشكار مى شد» بايد هر نوع مبارزه و معارضه واقعى با قرآن جلوه داشته باشد.
لذا پاره اى از افراد كه شايد هرگز به فكر معارضه با قرآن نبودند را به اين كار متهم نمودند و روى آن تبليغ مى كردند. اين نشان مى دهد كه در مجموع مخالفان اصرار فراوانى براى تحقق چنين مسأله اى داشته اند و به همين دليل به هر وسيله ممكنى براى وصول به مقصد خود متشبث مى شدند.
تنها كسى كه نام او در تاريخ ثبت شده مسيلمه (مشهور به كذّاب) است كه در همان عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سرزمين يمامه (از نواحى شرق حجاز) قيام كرد و ادّعاى پيامبرى نمود.
او كه نام اصليش مسيلمة بن حبيب بود و در اواخر عمر پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله)( در سال دهم هجرت) دعوى خود را آشكار كرد، و سعى داشت در همه چيز و تا آنجا كه مى تواند از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تقليد كند. او مدعى بود كه فرشته اى به نام رحمن بر او نازل مى شود، و آياتى همانند قرآن براى او مى آورد.
مى گويند: او از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) درخواست نمود كه وى را در پيامبرى شريك سازد و وصيت نمايد كه پس از رحلت آن حضرت (صلى الله عليه وآله) جانشين او گردد، تا دست از مخالفت بر دارد.
از قرائن چنين بر مى آيد كه دست تعصب هاى قبيله اى پشت سر مسيلمه بود و او را در اين كار تأييد مى كرد. مردم يمامه نيز مى خواستند به اين وسيله برترى و سيادت قريش و مردم مكّه و مدينه را كه در سايه مقام نبوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به وجود آمده بود را از بين ببرند. از اين رو به دنبال مردى حادثه جو، جاه طلب و مادّى مى گشتند و اين صفات را در مسيلمه يافتند.
ولى سخنانى كه از او به عنوان معارضه با قرآن نقل شده نشان مى دهد كه گذشته از همه اينها، او مردى سبك مغز بود و بى آنكه به محتواى سخن بينديشد به دنبال سجع در كلمات بود.
از جمله عبارات مضحكى كه از وى در اين زمينه نقل شده و به اصطلاح تقليد از قرآن است، اين كلمات است:
«و المبذّرات بذراً، و الحاصداتِ حَصْداً، و الذّارياتِ قَمْحاً، و الطّاحناتِ طَحْناً، و العاجِناتِ عَجناً، وَ الخابِزاتِ خَبْزاً، و الثّارِداتِ ثِرداً، وَ اللاّقِماتِ لَقْماً، اِهالة وسِمناً(1) : «قسم به دهقانان و كشاورزان! قسم به دروكنندگان! قسم به جدا كنندگان گندم از كاه! قسم به خمير كنندگان! قسم به نان پزندگان! قسم به تريد كنندگان و قسم به لقمه بردارن با چربى و روغن»!
گويى مى خواسته است با اين جمله هاى مضحك به مقابله آيات سوره عاديات يا ذاريات برود، قرآن مى گويد:
«وَالْعَادِيَاتِ ضَبْحاً ـ فَالْمُورِيَاتِ قَدْحاًـ فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحاً ـ فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً ـ فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً ـ إِنَّ الاِْنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ... »: «سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالى كه نفس زنان به پيش مى تاختند ـ و سوگند به افروزندگان جرقه آتش در برخورد سمهايشان (با سنگ هاى بيابان) ـ و سوگند به هجوم آوران در سپيده دم ـ كه گرد و غبار به هر سو پراكندند ـ و (ناگهان) در ميان جمع (دشمن) ظاهر شدند ـ كه انسان در برابر نعمت هاى پروردگارش بسيار ناسپاس و بخيل است».
ببين تفاوت ره از كجا تا كجا است!
در عبارت ديگرى از او نقل مى كنند كه اين گونه آيات را بر خود نازل كرده است!: «يا ضِفْدِعُ بِنْتَ ضِفْدِ عَيْنِ، نقّى ما تَنَقّينَ اَعْلاكَ فِى الماءِ وَ اَسفَلكَ فِى الطّينِ لا الماءَ تُكَدِّرينَ وَ لا الشّارِبَ تَمنَعينَ»: «اى قورباغه ماده، اى دختر قورباغه! آنچه مى خواهى صدا كن! نيمى از بالاى بدنت در آب و نيم پايين آن در گِل است! نه آب را گِل آلود مى كنى و نه كسى را از نوشيدن آب جلوگيرى مى نمايى».(2)
ساير سخنان و به اصطلاح آيات ديگرى كه از او نقل شده نيز همين گونه است، بلكه بعضى بدتر و بعضى حتى ركيك است كه صرف نظر كردن از ذكر آنها اولى است.
از عباراتى كه از وى نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه او تنها به سجع عبارات اهميت مى داد، و مسجع بودن را كافى مى دانست، درست همانند اشعارى كه در زمان ما براى كودكان مى سازند كه مطالب بى ارزش و مبتذل و گاه بى معنا و نامربوط را در الفاظ شعرى مى ريزند و تنها به قافيه آن اكتفا مى كنند.
مورّخان نوشته اند كه در عصر او زنى به نام سجاح (بر وزن تباه) بود كه در دروغ گفتن، ضرب المثل شمرده مى شد و عرب مى گفت: «فُلانٌ اَكْذَبُ مِنْ سَجاح»:«فلان كس از سجاح هم دروغگوتر است». او كه از طايفه بنى تميم بود نيز دعوى نبوت و نزول وحى داشت و گروهى از او متابعت كردند، او نيز الفاظ مسجعى مانند مسيلمه به هم مى بافت.
مى گويند پيروان اين دو كه در نزديكى هم زندگى مى كردند، آماده جنگ با يكديگر شدند ولى مسيلمه از در حيله و مكر وارد شد وبا سجاح خلوت كرد و گفت: «آيا مايلى كه با تو ازدواج كنم و طايفه تو و طايفه من، دست به دست هم دهند و عرب را بخوريم!» او رضايت داد و سه روز نزد او ماند و هنگامى كه بازگشت، طايفه اش به او گفتند: «در اين ازدواج مهريه چه بود؟» او نزد مسيلمه آمد و مطالبه مهر كرد، مسيلمه كسى را مأمور كرد كه در بين آن دو طايفه فرياد زند و بگويد مهر سجاح، بخشيدن و حذف نمازهاى صبح و شام است كه در آيين محمد(صلى الله عليه وآله) آمده است.
هنگامى كه مسيلمه (در جنگ يمامه بعد از پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) به دست وحشى، قاتل معروف حمزه (عليه السلام)) كشته شد اين زن اظهار اسلام نمود(3) و اين دو چنان به دروغگويى معروف شدند كه شاعرى در حق آنها مى گويد:

والَتْ سَجاح وَ والاها مُسَيْلَمَةٌ          كَذابَةٌ مِنْ بَنىِ الدُّنْيا وَ كَذّابٌ

:« سجاح، مسيلمه را دوست داشت و او هم سجاح را دوست داشت ـ زن دروغگويى از ابناء دنيا در كنار مرد دروغگوئى قرار گرفت»!(4)
2. اسود عنسى از كسانى بود كه در اواخر عمر پيامبر (صلى الله عليه وآله) به معارضه با قرآن برخاست، او نيز چنين مى پنداشت كه براى معارضه با قرآن كافى است كلمات مسجعى را به هم تلفيق كند هر چند محتوايى نداشته باشد.
اسود عنسى از طايفه بنى مذحج بود و در ايام حجة الوداع (در اواخر عمر مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله)) به ادعاى پيامبرى برخاست و دوران دعوى نبوتش بيش از چهار ماه طول نكشيد، او بر بحرين و نجران و پاره اى از بلاد يمن و سواحل خليج فارس و غير آن دست يافت و سرانجام در يمن به دست فيروز ايرانى با كمك همسرش كشته شد و مژده قتلش هنگام حيات رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به مدينه رسيد.(5)
گفته مى شود او در مناطقى مى زيست كه داراى انحطاط فكرى و آلودگى اخلاقى بودند و به همين دليل گروهى از بى بند و بارها از او پيروى كردند، او تنها در معارضه با قرآن به سجع كلمات مى انديشيد نظير آنچه در بالا از مسيلمه نقل شد، ولى به زودى پيروانش به فساد عقيده او پى بردند و دست از پيروى وى كشيدند.
3. بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله) نيز افرادى را به معارضه با قرآن متّهم ساخته اند هر چند نسبت دادن اين كار به آنها از نظر تاريخى مسلم نيست. شايد ملاحظه پاره اى از كلمات مسجع بعضى از ادباى عرب، سبب شده كه افراد نا آگاهى اين معنا را به آنها نسبت بدهند، و يا دشمنان آگاه با طرح اين احتمال بخواهند بهره بردارى كنند.
از جمله آنها مى توان عبدالله بن مقفع (از نويسندگان و ادباى معروف قرن دوم هجرى) كه در عصر امام صادق (عليه السلام)مى زيسته نام برد. مى گويند او در آغاز مسيحى بود و بعد اسلام آورد ولى احاطه كاملى به زبان فارسى داشت و بعضى از كتب فارسى را به عربى ترجمه نمود، كه از آن جمله كتاب كليله و دمنه است.
در مقدمه اى كه بر اين كتاب نوشته به وضوح اظهار اسلام مى كند، ولى مى گويند: گاه كلمات زننده اى از او شنيده شده و به واسطه همانها سرانجام به دست سفيان بن معاويه مهلبى امير بصره كه ظاهراً اختلاف هايى با او داشت كشته شد. مى گويند هنگامى كه سفيان مى خواست او را در تنور آتش بيفكند، به او گفت من تو را مى كشم و هيچ ايرادى بر من نيست، چون تو زنديقى و عقايد مردم را خراب كرده اى!
به هر حال اعتقادات او دقيقاً براى ما روشن نيست، ولى آنچه مسلم است اينكه او داعيه معارضه با قرآن نداشته است، اما بعضى مى گويند كه كتاب معروف الدُّرَّةُ اليتيمةُ را به اين منظور نوشته است.
خوشبختانه كتاب مزبور در دسترس ما است و چندين بار چاپ شده و كمترين اشاره اى در اين كتاب به مسأله معارضه با قرآن ديده نمى شود، و معلوم نيست چرا چنين نسبتى به او و كتابش داده اند.
به هر حال هيچ سند تاريخى كه گواه بر معارضه او با قرآن باشد در دست نيست و كتاب مزبور هر چند اديبانه نوشته شده، امّا چيزى كه قابل معارضه با قرآن باشد در آن وجود ندارد.
4. ابوالعلاء معرى نيز از كسانى به شمار مى رود كه چنين نسبتى به او داده شده است. او از نويسندگان و شعراى معروف قرن پنجم هجرى و فردى ملحد بود و سخنان زننده اى از او نقل شده است. حتى وضع او قابل مقايسه با عبدالله بن مقفع نيست، ولى به هر حال سند تاريخى كه نشان دهد او در فكر معارضه با قرآن بوده در دست نداريم، و ظاهراً انتساب چنين نسبتى به او به خاطر اتهامش به بى دينى و الحاد از يك سو، و اديب و نويسنده و شاعر بودنش از سوى ديگر است.
او حتى عبارت پردازى هاى مسجع ابن راوندى را در كتاب التاج به باد سخريه گرفته است، و در رساله اى كه به نام الغفران در پاسخ التاج نگاشته، با صراحت مى گويد: «كه قافيه پردازى ها وسجع هاى ابن راوندى، چيزى جز مانند آنچه كاهنان با هم مى بافتند كه مى گفتند: "اُفٍّ و تُفٍّ و جَوْرَبٌ و خُفٍّ"، نمى باشد».(6)
به اين ترتيب او نيز بر اين نكته تأكيد مى كند كه بافتن عبارات مسجع بى محتوا كمترين ارزشى ندارد.
جالب اين كه در همان رساله الغفران گفتار جالبى درباره قرآن دارد كه نشان مى دهد، به عظمت قرآن و محتواى آن معترف بود ـ هر چند آن را وحى آسمانى نمى دانسته است ـ او با صراحت مى گويد: «هنگامى كه يك آيه از قرآن در ميان سخنان ديگر واقع شود، مانند ستاره درخشانى است كه در شب تاريك مى درخشد»!
5. احمد بن حسين كوفى شاعر معروف به متنبى، چنانكه از نامش پيدا است ادعاى نبوت كرد، او از ادباى قرن چهارم هجرى بود، و از ذوق شعرى بهره فراوانى داشت، وى در آغاز قبول اسلام كرد ولى مى گويند: بعداً دعوى نبوت نمود و جالب اين كه دعوى او در سن هفده سالگى بود.
در حواشى كتاب اعجاز القرآن رافعى آمده است در سال 320 ادعاى نبوت كرد و جمعى از بنى كلب از او پيروى كردند، امير حِمْص او را به زندان انداخت و ياران او متفرق شدند و از اين كار توبه نمود و آزاد شد و بعداً به كلّى منكر اين امر گرديد، او مدتى نزد سيف الدوله، مقرّب بود و هرگاه در مجلس او نامى از دعوى نبوت مى آمد انكار مى كرد، و سرانجام در سال 354 به دست فاتك بن ابى جهل به سبب اختلافى كه با اطرافيان عضد الدوله ديلمى پيدا كرد، كشته شد.(7)
6. يكى ديگر از كسانى كه به فكر معارضه قرآن بود، احمد بن يحيى معروف به ابن راوندى است كه از متكلمان معتزله و ملازم با ملحدان و مخالفان اسلام بود. چون او را ملامت مى كردند، مى گفت: «مى خواهم عقايد آنها را به دست آورم»، سپس تظاهربه الحاد كرد و با مردم منازعه مى نمود. در تاريخ آمده است كه: پدر او يهودى بود و بعداً اسلام آورد، لذا بعضى از يهود به بعضى از مسلمين مى گفتند: ابن راوندى كتاب شما را تباه مى كند آن گونه كه پدرش كتاب يهود را تباه كرد و همچنين نوشته اند كه او بر مذهبى استقرار پيدا نمى كرد و براى يهود كتابى در ردّ اسلام به نام البصيره در برابر چهارصد درهم نوشت و پس از اتمام آن در مقام ردش بر آمد امّا يكصد درهم گرفت و از آن خوددارى كرد.
مى گويند: او در مقام معارضه با قرآن، دست به تأليف كتابى به نام التاج زد ولى تاكنون نمونه اى از آن كتاب به دست نيامده و اين همان كتابى است كه ابوالعلاء معرى درباره آن مى گويد: «أمّا تاجُهُ فَلَيْسَ نَعلا! وَ هَلْ تاجُهُ اِلاّ كَما قالَتِ الكَهَنَةُ": اُفٍّ و تُفٍّ و جَوْرَب وَ خُفٍّ"»: «يعنى آنچه را او كتاب تاج نام نهاده، ارزش كفش را هم ندارد، آيا قافيه پردازى ها و سجع هاى ابن راوندى چيزى جز آنچه كاهنان به هم بافتند كه مى گفتند: "اف و تف و جورب و خف است؟"(8)
از مجموع آنچه گفته شد به خوبى استفاده مى شود كه هيچ كس پاسخ مثبتى به دعوت قرآن به مبارزه و مسأله تحدّى نداده است با اين كه به اصطلاح تَوَفّر دواعى بر نقل آن بوده است، يعنى از زمان مشركان عرب و اهل جاهليت تا به امروز كه دستگاه هاى استكبارى، براى درهم كوبيدن اسلام و قرآن بزرگترين سرمايه گذارى را مى كنند و قاعدتاً اگر مى توانستند ادباى عرب و علماى غير عرب را براى آوردن چيزى همانند قرآن بسيج كنند، حتماً فروگذار نمى كردند.
و اينكه مى بينيم در طول تاريخ افرادى جز امثال مسيلمه و سجاح با آن رسوايى ها قدم به اين ميدان نگذارده اند، به خوبى در مى يابيم كه اين امر امكان پذير نبوده است و گرنه بهترين مستمسك را به دست دشمنان سر سخت مى داده است، و روى آن همه جا تبيلغ فراوان مى كردند، و اين همان معناى عجز و ناتوانى از معارضه در برابر قرآن است.



پی نوشتها:

1. سفينة البحار، ماده سلم (با مختصر تقاوت) و تاريخ ابن اثير، جلد 2، صفحه 361 و اعجاز القرآن الرافعى، (ترجمه) صفحه 127.
2. سفينة البحار، جلد اول، ماده سلم و تاريخ ابن اثير، جلد 2، صفحه 361 و اعجاز القرآن رافعى )ترجمه) صفحه 128.
3. دايرة المعارف قرن بيستم فريد وجدى، طبق نقل تنزية التنزيل مرحوم شهرستانى، صفحه 176.
4. دايرة المعارف دهخدا، ماده سجاح.
5. دايرة المعارف بستانى، بنا به نقل تنزية التنزيل، سيد هبة الدين شهرستانى صفحه 186.
6. اعجاز القرآن رافعى (ترجمه)، صفحه 137.
7. اقتباس از اعجاز القرآن رافعى (ترجمه)، پاورقى صفحه 137.
8. اقتباس از متن و حاشيه ترجمه مرحوم ابن الدين بر اعجاز القرآن رافعى، صفحه 133 تا 137.



 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد