:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 19 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : كسي كه مصيبت هاي كوچك را بزرگ بشمارد خدا او را به مصيبت هاي بزرگ مبتلا خواهد كرد .
 
 

  

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

علم نامحدود خداوند

معمولاً اوصاف خداوند را به دو بخش تقسیم مى کنند:
صفات ذات و صفات فعل.
صفات ذات را نیز به دو بخش تقسیم کرده اند: صفات جمال و صفات جلال.
منظور از صفات جمال صفاتى است که براى خداوند ثابت است مانند: علم و قدرت و ازلیّت و ابدیّت و لذا آن را صفات ثبوتیه مى نامند. و منظور از صفات جلال، صفاتى است که از خدا نفى مى شود مانند: جهل و عجز و جسمانیت و مانند آن، و لذا آن را صفات سلبیه مى نامند و این هر دو صفات ذات او است و قطع نظر از افعال او قابل درک است.
منظور از صفات فعل صفاتى است که به افعال خداوند بستگى دارد، یعنى قبل از آن که آن فعل از او صادر شود آن وصف بر او اطلاق نمى گردد و بعد از صدور آن فعل، توصیف به آن وصف مى شود، مانند خالق و رازق و محیى و ممیت (آفریننده، روزى دهنده، زنده کننده و میراننده).
مجدّداً تأکید مى کنیم که صفات ذات و صفات فعل او نامتناهى است، زیرا نه کمالاتش پایانى دارد و نه افعال و مصنوعاتش، ولى با این حال بخشى از این صفات ریشه بقیّه محسوب مى شود و آنها شاخه هایى براى اینها است و با توجه به این نکته مى توان گفت اوصاف پنج گانه زیر ریشه اصلى همه اسماء و صفات مقدّس او را تشکیل مى دهد و بقیّه فروع این اصول پربارند.
آنها عبارتند از: وحدانیت، علم، قدرت، ازلیّت، ابدیّت.
اکنون با توجه به آنچه گفته شد به سراغ شرح عمده ترین صفات مى رویم و چون وحدانیت او قبلاً شرح داده شده باید به سراغ بقیّه رفت.

 علم نامحدود خداوند

مقدمه :
 
بعد از مسأله توحید یکى از مهمترین اوصاف پروردگار مسأله علم و دانائى او است که تمام عالم هستى و ذات پاک خودش را شامل مى شود و ذرهّ اى در این عالم پهناور از علم نامحدود او پوشیده و پنهان نیست.
هر قطره بارانى که فرو مى افتد، هر غنچه اى که بر درخت مى شکفد، هر دانه اى که در دل زمین نهفته است، هر موجود زنده اى که در اعماق دریاهاى ژرف و تاریک حرکت مى کند، هر شهابى که در این آسمان پهناور روشن و خاموش مى گردد، هر موجى که بر صفحه اقیانوس ها ظاهر مى شود، هر نطفه اى که در ظلمتکده رحم منعقد مى شود و سرانجام هر اندیشه اى که از فکر انسانى خطور مى کند، همه در برابر علم و دانش او روشن و آشکار است.
آگاهى او بر ازل و ابد یکسان و احاطه علمى او به میلیون ها سال گذشته و آینده همچون آگاهى او از امروز است، و اصولاً با حضور او در هر مکان و هر زمان، دور و نزدیک، آینده و گذشته و حال براى او مفهومى ندارد و همه یکسان است.
این حقیقتى است که از مجموعه آیات قرآن مجید به دست مى آید و تفکر در آن بازتاب گسترده اى در عقائد و اعمال ما دارد. با این اشاره به قرآن باز مى گردیم و به آیات زیر گوش جان فرا مى دهیم:

1. (واعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ).(1)

2. (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللهُ وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).(2)

 3. (وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).(3)

4. (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).(4)

5. (أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ أَنَّ اللهَ عَلّامُ الْغُیُوبِ).(5)

6. (وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاتَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلّا کُنّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).(6)

7. (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).(7)

8. (أَ لایَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ).(8)

9. (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ).(9)

10. (إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ).(10)

11. (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ 75 ) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).(11)

12. (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).(12)
 
ترجمه:

1. «بدانید خداوند از هر چیزى (حتى از نیّت‌هاى شما) آگاه است.»
2. «بگو: 'اگر آنچه را در سینه هاى شما است پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را مى‌داند و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه مى‌باشد و خداوند بر هر چیزى توانا است.'»
3. «در آسمانها و زمین خداوند یگانه او است، پنهان و آشکار شما را مى‌داند و از آنچه (انجام مى‌دهید و) به دست مى‌آورید، باخبر است.»
4. «کلیدهاى غیب، تنها نزد او است و جز او کسى آنها را نمى‌داند، او آنچه را در خشکى و دریا است مى‌داند، هیچ برگى (از درختى) نمى‌افتد مگراین که از آن آگاه است، و هیچ دانه‌اى در تاریکیهاى زمین و هیچ تر و خشکى وجود ندارد جز این که در کتابى آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است.»
5. «آیا نمى‌دانستند که خداوند اسرار و سخنان درگوشىِ آنها را مى‌داند و خداوند داناى اسرار نهان است؟!»
6. «در هیچ حال (و اندیشه‌اى) نیستى و هیچ قسمتى از قرآن را از جانب خداوند تلاوت نمى‌کنى و هیچ عملى را انجام نمى‌دهید مگر این که در آن هنگام که وارد آن مى‌شوید ما گواه بر شما هستیم، و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى‌ماند حتّى به اندازه سنگینى ذرّه‌اى، و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن نیست مگر این که (همه آنها) در کتابِ آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است.»
7. «... آنچه را در زمین داخل مى‌شود مى‌داند، و آنچه را از آن خارج مى‌شود و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى‌رود؛ و هر جا باشید او با شما است و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‌دهید بینا است.»
8. «آیا آن کسى که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟! در حالى که او ـ از اسرار دقیق ـ باخبر و آگاه است.»
9. «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود ‌ـ اینها همه تمام مى شود ولى ـ کلمات خدا پایان نمى گیرد، خداوند توانا و حکیم است.»
10. «آگاهى از (زمان قیام) قیامت مخصوص خدا است و او باران را نازل مى‌کند (و از نزول دقیق آن آگاه است) و آنچه را که در رحمهاى (مادران) است مى‌داند، و هیچ کس نمى‌داند فردا چه به دست مى‌آورد و هیچ کس نمى‌داند در چه سرزمینى مى‌میرد؟ به یقین خداوند (نسبت به همه این امور) دانا و آگاه است.»
11. «و پروردگارت آنچه را در سینه هایشان پنهان مى‌دارند و آنچه را آشکار مى‌کنند (بخوبى) مى‌داند، و هیچ موجود پنهانى در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین (و علم بى پایان پروردگار) ثبت است.»
12. «ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌هاى نفس او را مى‌دانیم و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم.»

شرح مفردات

«عِلْم» در اصل به معناى درک حقیقت چیزى است و آن بر دو گونه است، درک ذات شىء و درک صفات شىء، اوّل متعدّى به یک مفعول مى شود ـ مثلاً مى‌گویند «عَلِمْتُهُ» یعنى من آن را دانستم و درک کردم  و دومى متعدى به دو مفعول مى شود، قرآن مى‌فرماید:(فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِناتٍ): «اگر آنان را مؤمن یافتید.»(13)
از سوى دیگر علم بر دو گونه است: گاهى جنبه نظرى دارد و آن مربوط به مسائل فکرى و اعتقادی است، و گاه جنبه عَملى دارد و آن مربوط به مسائل عملى مانند عبادات و امور اجتماعى است.
علم از نظر دیگرى به دو قسم تقسیم مى شود: عقلى و سمعى، اولى از دلیل عقل گرفته مى شود و دومى از لسان وحى.
در مقائیس اللّغه ریشه اصلى علم را همان اثرى که با آن چیزى شناخته مى شود شمرده و لذا ماده «تعلیم» به معناى علامت گذارى و «عَلَم» (بر وزن قلم) به معناى پرچم آمده است.
«عَلاّمْ» (بر وزن جبّار) و «عَلاّمه» هر دو به معناى کسى است که بسیار عالم و دانشمند است.(14)
«عَلَم» (بر وزن قلم) به معناى کوه بلند نیز آمده است و «عَیْلَمْ» به معناى دریا و یا چاه پر آب مى باشد، این فشرده اى است از آنچه محققان در تفسیر واژه علم گفته اند.(15)

 تفسیر و جمع بندى

خدا از همه چیز آگاه است

نخستین آیه در یک تعبیر کوتاه و پرمعنا، آگاهى خدا را نسبت به همه چیز بدون استثناء بیان مى کند و مى فرماید: «بدانید خداوند از هر چیزى (حتّى از نیّت هاى شما) آگاه است»: (اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ).
این تعبیر که بیش از ده بار در سوره هاى مختلف قرآن مجید با همین عبارت یا شبیه آن تکرار و تأکید شده، به عنوان یک اصل کلّى قرآنى در معرفى صفت علم خداوند قابل توجّه است.
در آیه مورد بحث این جمله بعد از ذکر قسمتى از حقوق زنان و احکام الهى در این زمینه آمده است و به کسانى که نیّت سوء استفاده از قوانین الهى در دل مى پرورانند هشدار مى دهد. در آیات دیگر قرآن نیز این جمله بعد از بیان لزوم تقوا یا احکام دیگر، یا ذکر بعضى از اوصاف حق و مانند آن آمده است، اینها از یک سو بیانگر این حقیقت است که اگر خداوند احکامى مقرّر داشته همه از روى حکمت و مصالح و فلسفه هایى بوده، و از سوى دیگر هشدارى است به تمام متخلّفان که خداوند از اعمال و همچنین نیّات آنها آگاه است و تأثیر تربیتى چنین اعتقادى براى انسان ناگفته پیدا است. کسى که مى داند فرمان از سوى کسى صادر شده است که از همه اسرار وجود و نیازهاى انسان با خبر است و نیز مى داند کسى مراقب او است که از همه چیز آگاه است، مسلّماً چنین انسانى اجازه تخلّف به خود نمى دهد.

نیّات شما را مى داند

در دومین آیه مورد بحث سخن از آگاهى خداوند نسبت به نیّات انسان ها و اسرار تمام موجودات جهان هستى است، مى فرماید: «بگو: 'اگر آنچه را در سینه هاى شما است پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را مى‌داند'»: (قُلْ إِنْ تُخْفُوا ما فی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللهُ).
«و (نیز) از آنچه در آسمانها و زمین است»: (وَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ).
این آیه نیز هشدارى است به انسان ها که با بهانه جوئى ها ـ مانند بهانه تقیّه که در آیه قبل از آن آمده است ـ شانه از زیر بار وظائف و مسئولیت هاى خود خالى نکنند، چرا که طرف حساب آنها کسى است که نه فقط اسرار نهفته دل ها را مى‌داند، بلکه از تمام اسرار آسمان و زمین با خبر است.
همین معنی در آیه 284 سوره بقره نیز آمده است، منتهی در آنجا مى فرماید: «اگر آنچه را در دلهایتان دارید آشکار سازید یا پنهان، خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى‌کند.»: (وَ إِنْ تُبْدُوا ما فی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللهُ).
مسلّم است محاسبه فرع بر علم و آگاهى است و تعبیر «صُدُوْر» (سینه ها) در آیه قبل به معناى نفوس است، به قرینه این آیه، و از آنجا که قلب در سینه نهفته شده و حرکات این قلب رابطه نزدیکى با بقاءِ حیات انسان دارد، و علاوه بر این هرگونه تغییرى در روح انسان تأثیرى در همین قلب مى گذارد. در آیات قرآن مجید «قلب» به معناى روح و جان به کار رفته است.
به تعبیر دیگر هرگونه احساس روحى به انسان دست مى دهد مانند: عشق و تنّفر، حب و بغض، شادى و غم، ترس و وحشت، آرامش و آسودگى خاطر، کتمان و اظهار، نخستین بازتاب آن از نظر جسمى در قلب او خواهد بود و ضربان قلب و فشار و آرامش قلب بازگو کننده آن پدیده روحى در جسم انسان است.
وگرنه مسلّم است نه قلب مرکز احساسات روحى است و نه سینه و نه حتّى مغز، همه این امور مربوط به روح انسان است که در ماوراى این اعضاء قرار گرفته و لذا گفته اند: قلب گاه به معناى عقل است.(16)

 از نهان و آشکار با خبر است

سومین آیه، علاوه بر آنچه در آیات قبل آمده، مسأله آگاهى خداوند را نسبت به اعمال انسانى باالخصوص مطرح مى کند، مى فرماید: «در آسمانها و زمین خداوند یگانه او است، پنهان و آشکار شما را مى‌داند و از آنچه (انجام مى‌دهید و) به دست مى‌آورید، باخبر است»: (وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ).
در جمله اول حضور خداوند در تمام جان هستى بیان شده و در جمله دوم آگاهى او را از نیّات پنهان و آشکار انسان خبر مى دهد و در جمله سوم از آگاهى او نسبت به اعمال بشر و در مجموع هشدارى است به همه انسان ها.
بدیهى است منظور از حضور خداوند در آسمان ها و زمین حضور مکانى نیست، چرا که او جسم نیست تا مکان داشته باشد بلکه حضور او به معناى احاطه وجودیه است. او به همه چیز احاطه دارد و همه اشیاءِ نزد او حاضرند.
این احتمال نیز داده شده که منظور معروفیّت خداوند به این وصف و این نام در آسمان ها و زمین است.(17) ولی این تفسیر اول مناسب‌تر است.
در این که جمله (وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ): «آنچه را کسب مى کنید مى داند» اشاره به چیست؟ بعضى از مفسّران گفته اند: تأکیدى است بر آگاهى خداوند از سر و جهر (پنهان و آشکار)(18) گفته اند اشاره به حالات و صفات روحى و معنوى است که انسان با اعمال خود کسب مى کند و بنابراین مفهوم تازه اى غیر از سرّ و جهر در بر دارد.(19)
بعضى نیز گفته اند «سِرّ» اشاره به نیّات و «جَهْر» اشاره به حالات و «ما تَکْسِبُونَ» اشاره به اعمال است.(20)
این تفسیرهاى سه گانه همه مناسب است ولى با توجه به موارد استعمال ماده «کسب» در قرآن مجید تفسیر سوم مناسب تر به نظر مى رسد.

کلیدهاى غیب نزد او است

در چهارمین آیه وسعت بى پایان علم خداوند با تعبیرات لطیف دیگرى و با ذکر جزئیات بیان شده است. نخست مى فرماید: «کلیدهاى غیب، تنها نزد او است و جز او کسى آنها را نمى‌داند»: (وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلّا هُوَ).(21)
سپس از غیب به شهود پرداخته، مى‌افزاید: «او آنچه را در خشکى و دریا است مى‌داند»: (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ).
«هیچ برگى (از درختى) نمى‌افتد، مگراین که از آن آگاه است»: (وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلّا یَعْلَمُها).
«و هیچ دانه‌اى در تاریکیهاى زمین»: (وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْأَرْضِ).
سرانجام در یک کلمه جامع و جالب مى‌فرماید: «و هیچ تر و خشکى وجود ندارد جز این که در کتابى آشکار (در کتاب علم خدا) ثبت است»: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).
این آیه از جامع ترین آیاتى است که از علم بى پایان خداوند به طرز بسیار دقیقی خبر مى دهد، از علم غیب گرفته تا موجوداتى که در صحراها و دل اقیانوس ها وجود دارد و از برگ هایى که از درختان فرو مى ریزد تا از دانه هایى که در هر گوشه و کنارى از جنگل ها و درّه ها و بیابان ها در زمین پنهان شده و در انتظار باران و روئیدن است، همه را مشمول علم بى انتهاى او مى شمرد.
اگر به وسعت مفاهیم این آیات بیندیشیم و میلیاردها موجود زنده خشکى ها و دریاها را با انواع عجیب و شگفت انگیزشان در نظر بگیریم، و اگر مجموعه درختان کره زمین و تمامى برگ هاى آن را در فکر مجسّم کنیم که در هر روز و هر ساعت و هر لحظه چه تعدادى و در کدام نقاط، از آنها بر زمین ساقط مى گردد و نیز مجموعه دانه هاى گیاهان مختلفى که به وسیله انسان ها، امواج بادها، انواع حشرات، سیلاب و مانند آن بر سطح زمین جابجا مى شود و در زیر خاک در انتظار روئیدن است در نظر بگیریم، و بدانیم که خداوند از تمام این امور با تمام مشخصات و جزئیات آگاه است، آن گاه به این حقیقت پى مى بریم که احاطه علمى او بر اعمال ما چقدر ساده و آسان است!
در چندین روایت که از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده «ظلمات ارض» به معناى رحم مادران و «حبّه» به معناى فرزند و «ورقه» جنین هاى سقط شده و «رَطْب» نطفه هایى است که زنده مى ماند و «یابس» نطفه هایى که مى میرد و خشک مى شود، تفسیر شده است.
بعضى از مفسّران اهل سنت مانند آلوسى در روح المعانى بعد از اشاره به این حدیث از آن تعجب کرده و آن را برخلاف ظاهر آیه مى شمرد.
درست است که از ظاهر آیه بدواً دانه هاى گیاهان به نظر مى رسد، ولى منظور حدیث فوق مفاهیمى است که به دلالت التزامیه از آیه استفاده مى شود، چرا که هیچ تفاوت اصولى در میان نطفه و دانه و همچنین در میان اعماق زمین و ظلمات رحم وجود ندارد. کسى که از آنها آگاه است از این نیز به خوبى آگاه است، چون هر دو شبیه یکدیگرند.(22)
بعلاوه ائمه اهل بیت(علیهم السلام) از بطون قرآن همچون ظهور قرآن با خبر بودند که این تفسیر مى تواند جزء بطون باشد.
مفسّران براى «رطب و یابس»: (تر و خشک) تفسیرهاى زیادى گفته اند از جمله «رطب» به معناى موجود زنده و «یابس» به معناى موجود مرده یا «رطب» به معناى مؤمن «یابس» به معناى کافر، «رطب» به معناى موجود زنده و «یابس» به معناى جماد، «رطب» به معناى عالم و «یابس» به معناى جاهل است.(23)
ولى ظاهر این است که این تعبیر «رطب و یابس» کنایه اى است از عموم و شمول در جهان ماده، همان گونه در تعبیرات روزمره نیز به همین معنى احیاناً استعمال مى شود.

عالم الغیب است

پنجمین آیه به قرینه آیات قبل از آن اشاره به منافقان دارد و مى‌فرماید:
«آیا نمى‌دانستند که خداوند اسرار و سخنان درگوشىِ آنها را مى‌داند»:( أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ).
«و خداوند داناى اسرار نهان است؟!»: (وَ أَنَّ اللهَ عَلّامُ الْغُیُوبِ).
تعبیر «عَلاّمُ الْغُیُوبِ» تعبیر تازه اى است که در این آیه با آن برخورد مى کنیم و با توجه به این که «عَلاّمْ» صیغه مبالغه و «اَلْغُیُوبْ» لفظ عموم است تمام اسرار نهان را در سراسر جهان هستى و عالم طبیعت و ماوراى طبیعت شامل مى شود.
جالب این که تمام آیاتى که تاکنون درباره علم خداوند داشته ایم به عنوان هشدارى به انسان ها مطرح شده تا مراقب اعمال و گفتار و نیّات خود باشند، یعنى قبل از هر چیز اشاره به مسائل تربیتى دارد.
«نجوى» از ماده «نَجْوَةْ» و «نَجاة» در اصل به معناى مکان مرتفع است، و از آنجا که وقتى انسانى مى خواهد سخنى را مخفیانه بگوید تا دیگرى آگاه نشود او را به نقطه اى خارج از جمعیت مى برد، این واژه به معناى سخنان در گوشى به کار رفته است.

همه جا حضور دارد

در ششمین آیه ابتدا سخن از حضور خداوند در برابر اعمال و گفتار و حالات انسان مى گوید، سپس از وسعت علم او در تمام عالم هستى و در حقیقت این دو معنى را به شکل لطیفى به یکدیگر ارتباط و پیوند داده، مى‌فرماید: «در هیچ حال (و اندیشه‌اى) نیستى و هیچ قسمتى از قرآن را از جانب خداوند تلاوت نمى‌کنى و هیچ عملى را انجام نمى‌دهید، مگر این که در آن هنگام که وارد آن مى‌شوید ما گواه بر شما هستیم»: (وَ ما تَکُونُ فی شَأْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاتَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلّا کُنّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً إِذْ تُفیضُونَ فیهِ)(24)
قابل توجه این که در جمله اول و دوم مخاطب پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، چون اشاره به شأن یعنى حالات و کارهاى مهم و تلاوت قرآن مجید مى باشد، امّا در جمله سوم که سخن از اعمال به طور مطلق مى باشد مخاطب همه انسان ها هستند.
به هر حال از آنجا که در آغاز آیه مخاطب پیامبر(صلى الله علیه وآله) و در ادامه مخاطب همه انسان ها هستند آیه دلالت بر عموم و شمول دارد.
بعلاوه هم حالات انسان را شامل مى شود و هم گفتار او و هم اعمال او را (با توجه به تعبیرات شأن و تلاوت و عمل).
تعبیر به «شُهُود» جمع «شاهد» به معناى حاضر و ناظر و مراقب است ـ به کار رفتن صیغه جمع درباره خداوند همان گونه که کراراً گفته ایم کنایه از عظمت و علو مقام مى باشد ـ و این تعبیر مفهومى دارد فراتر از مفهوم علم، و در واقع اشاره به حقیقت علم خداوند مى کند که علم حضورى است و در بخش توضیحات مشروحاً خواهد آمد.
«تُفیضُوْنَ» از ماده «افاضه» در اصل به معناى پر شدن ظرف از آب است به طورى که از اطراف آن بریزد. این واژه به معناى شروع در کارها با قوّت یا با جمعیت و کثرت استعمال مى شود و در آیه مورد بحث نیز به همین معنى است.
سپس مى افزاید: «و هیچ چیز در زمین و آسمان از پروردگار تو مخفى نمى‌ماند، حتّى به اندازه سنگینى ذرّه‌اى و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن نیست، مگر این که (همه آنها) در کتابِ آشکار ـ و لوح محفوظ علم خداوند ـ ثبت است»: (وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ لا أَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرَ إِلّا فی کِتابٍ مُبینٍ).
«یَعْزُبُ» از ماده «عزوب» (بر وزن غروب) به معناى دورى و کناره گیرى و غائب شدن است، و بعضى از ارباب لغت و مفسّران گفته اند: در اصل به معناى دورى از خانواده براى یافتن مرتع جهت چهار پایان است، سپس به همه افرادى که از خانواده دور مى مانند و یا حتّى ازدواج نکرده اند، واژه «عَزَبْ» و «عازِبْ» اطلاق شده است و به هرگونه دورى و غیبت نیز گفته مى شود.(25)
این تعبیر در آیه مورد بحث اشاره لطیفى است به حضور همه اشیاءِ نزد خداوند، و چنانکه خواهیم گفت حقیقت علم پروردگار نیز همین علم حضورى است.
منظور از «کِتابٌ مُبینٌ» همان گونه که قبلاً نیز اشاره کرده ایم علم پروردگار است که از آن تعبیر به لوح محفوظ نیز مى شود. «مثقال» به معناى وزن و «ذرّه» به چند معنى تفسیر شده: مورچه هاى کوچک، ذرّات غبارى که به دست مى چسبد، و ذرّات کوچکى که در فضا معلّق است و به هنگام تابش آفتاب از روزنه اى در اطاق تاریک نمایان مى گردد. هر کدام باشد کنایه از نهایت خردى و کوچکى است و اشاره به وسعت علم خداوند است.

همه جا با شما است

در هفتمین آیه به دو نکته تازه در زمینه علم خداوند برخورد مى‌کنیم: نخست تکیه بر این که «آنچه را در زمین داخل مى‌شود مى‌داند، و آنچه را از آن خارج مى‌شود و آنچه از آسمان نازل مى‌گردد و آنچه به آسمان بالا مى‌رود»: (یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها).
به این ترتیب از تمام دانه هاى گیاهان که در زمین فرو مى رود و دانه هاى باران و ریشه هاى درختان و معادن و ذخائر و گنج ها و دفینه ها و اجساد مردگان و انواع حشرات که در اعماق زمین لانه مى کنند آگاه است.
همچنین از گیاهانى که از زمین مى رویند و خارج مى شوند و موجودات زنده اى که از آن برمى‌خیزند، و معادن و گنج‌هایى که ظاهر مى شود و مواد مذابى که با آتشفشان ها از دل زمین بیرون مى ریزد و چشمه هاى آب زلال یا آب داغ معدنى که از دل زمین بیرون مى جهد، از همه با خبر است و نیز از خیل فرشتگان که از عالم بالا نازل مى شوند و اشعّه حیات بخش آفتاب و دانه هاى باران که از آسمان فرو مى ریزد و از شهاب ها و سنگ هاى آسمانى و اشعّه هاى کیهانى و دانه هایى که با تندباد به آسمان بالا مى رود و در نقطه هاى دیگر فرو مى ریزد، و همچنین از صعود فرشتگان به آسمان ها، و ارواح بشر، و اقسام پرندگان، و ابرهایى که از اقیانوس ها بر مى خیزد و بالاخره دعاها و اعمال بندگان که به آسمان مى رود از همه آگاه است.
اگر به این حقیقت توجه کنیم که در هر لحظه چه موجوداتى در افق وسیع این چهار عنوان قرار مى گیرند، آن گاه به عظمت و وسعت علم او آشنا خواهیم شد.
نکته دیگر این که در پایان آیه مى‌افزاید: «و هر جا باشید او با شما است، و خداوند نسبت به آنچه انجام مى‌دهید بینا است»: (وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
چه تعبیر لطیف و زیبائى! مى‌گوید: اگر از علم خداوند به موجودات مختلف زمین و آسمان ها در آغاز آیه سخن گفته شده است هرگز به این معنا نیست که او را از خود دور بدانید، او همه جا همراه شما است و اعمالتان را مى بیند، نمى فرماید: «مى داند» مى گوید: «مى بیند» که حاکى از حضور و شهود است.
جالب این که باز در این آیه از مسأله علم خداوند براى تربیت انسان بهره گیرى شده است.
از یک سو به انسان مى گوید تو تنها نیستى، او همه جا با تو است، مطلبى که به روح انسان آرامش و به جان او صفا مى دهد، و از سوى دیگر به او مى گوید: تو در حضور خدائى و جهان محضر او است، سخت مراقب اعمال خود باش و به این ترتیب او را در میان خوف و رجا فرو مى برد.
مسلّماً این معیّت و همراهى به معناى حضور در مکان نیست، بلکه اشاره به احاطه علمى خداوند نسبت به همه چیز است و به گفته شاعر:
این معیّت مى نگنجد در بیان                 نى زمان دارى خبر زو نى مکان!

خالق همه چیز آگاه از همه چیز است

در هشتمین آیه به استدلال روشن و زنده اى بر علم گسترده خداوند نسبت به همه چیز برخورد مى کنیم که در یک جمله بسیار فشرده و پر معنا - همان گونه که روش قرآن مجید است - ادا شده است، مى فرماید:
«آیا آن کسى که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟!»: (أَ لایَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ)(26)
«در حالى که او(از اسرار دقیق) باخبر و آگاه است»: (وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ)
اگر این دلیل را بخواهیم به صورت ساده اى بیان کنیم چنین مى گوئیم:
نظام موجودات جهان نشان مى دهد که بر طبق برنامه و نقشه و اهداف معیّنى آفریده شده است، بنابراین آفریننده این موجودات از اسرار همه آنها حتّى پیش از آفرینش آنها آگاه بوده است.
اگر به این نکته توجه کنیم که آفرینش الهى دائمى و مستمر است و رابطه ممکنات با واجب الوجود هم در آغاز است و هم در بقاء، و فیض هستى لحظه به لحظه از سوى آن مبدأ فیّاض به مخلوقات مى رسد، در این حال روشن مى شود که علم و آگاهى او به تمامى موجودات عالم هستى همیشگى و دائمى در هر زمان و مکان است. (دقّت کنید.)
قابل توجه این که آیه با یک استفهام انکارى شروع شده و پاسخ را از شنونده مطالبه مى کند. یعنى مطلب به قدرى روشن است که هرکس به عقل و وجدان خویش مراجعه کند مى داند که سازنده هر چیز حتماً از آن با خبر است.(27)
«لطیف» از ماده «لطف» در اینجا به معناى کسى است که خالق موجودات لطیف و اشیاء بسیار دقیق و ظریف است، و یا به معناى کسى که از آنها آگاه مى باشد.
در معناى «خبیر» نیز گفته اند: به معناى کسى است که با خبر از اسرار نهان است و این هر دو وصف براى خداوند اشاره به علم او نسبت به اسرار عالم و رازهاى نهان است.
قابل توجه این که قبل از این آیه خداوند انسان ها را مخاطب ساخته، مى فرماید: گفتار خود را چه پنهان کنید یا آشکار او از تمام آنچه در دلها است با خبر است و سپس استدلال فوق را براى اثبات این مطلب بیان مى دارد، و به این ترتیب تکیه این آیه بر علم خداوند باز ناظر به اثر تربیتى آن است.
از آنچه در تفسیر آیه گفته شد به خوبى روشن مى شود که مفهوم آیه بسیار گسترده است، و نباید آن را محدود به خصوص آگاهى خداوند بر اعمال و نیّات و عقائد انسان ها نمود، در حقیقت یک دلیل کلى و منطقى براى علم خداوند است که براى بیان نکته تربیتى خاصّى مطرح شده است.

اگر تمام درختان قلم شوند...

در نهمین آیه تعبیرى از وسعت علم خداوند شده است که با اعداد و ارقامى زنده و بى نظیر این مسأله را در نظر همگان مجسّم مى‌کند، مى‌فرماید:
«و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود ـ اینها همه تمام مى‌شود ولى ـ کلمات خدا پایان نمى‌گیرد، خداوند توانا و حکیم است»: (وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)
نظیر همین آیه با کمى اختلاف در سوره کهف آمده است.
اکنون به محاسبه مى نشینیم و با کمى دقّت مى بینیم از یک درخت ممکن است ده ها هزار قلم به دست آورد و براى نگاشتن تمام علوم و دانش هاى بشرى که در هزاران کتاب از هزاران سال قبل تاکنون به یادگار مانده است، قلم هاى به دست آمده از چند درخت کافى است، شاید یک استخر کوچک از مرکّب نیز مشکل دیگر آن را کفایت کند.
حال اگر حجم عظیم تمام جنگل ها و درختانى که صفحات باغ ها و بسیارى از بیابان ها و کوه ها را پوشانده است در نظر بگیریم، و میلیاردها متر مکعب آب دریاها که سه چهارم کره زمین را با عمق زیاد پوشانده مورد توجّه قرار دهیم، بعد هفت چندان آن را بر آن بیفزائیم ـ در صورتى که عدد 7 را عدد تعداد بدانیم نه تکثیر ـ چه وضع عجیبى به وجود مى آید! و چه علوم و دانش هایى را مى توان با آن نوشت؟!
تازه قرآن مى گوید اینها همه پایان مى گیرد و کلمات الهى پایان نمى گیرد! آیا براى ترسیم کردن نامتناهى بودن علم خداوند تعبیرى از این رساتر و گویاتر امکان دارد؟ ذکر اعداد و ارقام و اضافه کردن صفرها در کنار یک عدد هرگز نمى تواند عظمت یک عدد را روشن سازد، آنچنان اعداد، گوئى اعداد بى روح و بى رنگند، امّا عددى که در این آیه منعکس شده و کنایه از بى نهایت است یک عدد زنده و گویا و پرمعنایى است.
کلمه «البحر» با توجه به این که الف و لام در آن در اینگونه موارد براى عموم است تمام دریاهاى روى زمین را شامل مى شود، از این گذشته با توجّه به این که تمام دریاهاى روى زمین به هم متصل است یک دریا محسوب مى شود و مى توان واژه مفرد را در آن به کار برد.
بنابراین تعبیر به «سَبْعةُ اَبْحُر» اشاره به این است که هفت برابر تمام این دریاهاى موجود بر آن افزوده شود.
منظور از «کلمات الله» کلمات علم خداوند یا به تعبیر دیگر موجوداتى است که علم خداوند به آنها تعلّق گرفته و از آنجا که علم او نامتناهى است و تمام دریاها و درختان متناهى هستند مسلّماً قادر به رقم زدن آن علوم نخواهند بود.
جالب این که «شجرة» به صورت مفرد و «اقلام» به صورت جمع ذکر شده تا اشاره باشد به قلم هاى زیادى که از ساقه و شاخه یک درخت مى توان ساخت.
گرچه درباره عدد هفت در اینجا دو احتمال وجود دارد: تعداد و تکثیر ولى ظاهر این است که منظور همان عدد تکثیر است، و مفهوم آن این است که هر قدر دریاهاى دیگرى نیز بر آن افزوده شود باز هم کلمات الله پایان نمى گیرد.
جمله آخر آیه نیز تأکیدى است بر همین مسأله، چرا که عزّت خداوند به معناى قدرت بى نهایت او در امر خلقت و آفرینش است و حکمت او نیز تأکیدى است بر علم او به اسرار و دقایق موجودات عالم.
آخرین سخن در مورد آیه مورد بحث این که در شأن نزول آن چنین نقل کرده اند که بعضى از یهود گفتند: خداوند همه چیز را در تورات ذکر کرده و چیزى باقى نمانده! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: آنچه در تورات است نسبت به کلام الهى به منزله قطره اى است از دریاها، سپس این آیه نازل شد و وسعت علم خداوند را شرح داد.
همچنین آورده اند که آیه زمانى نازل شد که جمعى از کفّار گفتند: آنچه را محمّد(صلى الله علیه وآله) مى آورد به زودى تمام خواهد شد. پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: این کلام خدا است و تمام شدنى نیست و آیه در تبیین همین معنا نازل گشت.(28)

اسرار پنجگانه نزد او است

در دهمین آیه باز بخش دیگرى از علم خدا مطرح است و آن علوم غیبیه اى است که مخصوص ذات او است و هیچ کس را به حقیقت آن راهى نیست، مى فرماید:
«آگاهى از (زمان قیام) قیامت مخصوص خدا است»: (إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ)
«و او باران را نازل مى‌کند، (و از نزول دقیق آن آگاه است)»: (وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ)
«و آنچه را که در رحمهاى (مادران) است مى داند»: (وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ)
«و هیچ کس نمى‌داند فردا چه به دست مى‌آورد و هیچ کس نمى‌داند در چه سرزمینى مى‌میرد؟»: (وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ)
«به یقین خداوند ـ نسبت به همه این امور ـ دانا و آگاه است»: (إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)
آنچه در این آیه به وضوح از علوم ویژه خداوند ذکر شده همان زمان وقوع رستاخیز است، ولى لحن آیه نشان مى دهد که چهار موضوعى که بعد از آن آمده نیز مخصوص خدا است، زیرا رابطه دیگرى بین این پنج موضوع جز از این جهت که علوم ویژه الهى هستند به نظر نمى رسد.
بعلاوه در روایات بسیارى از طرق شیعه و اهل سنت از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه معصومین(علیهم السلام) تصریح شده که این علوم پنجگانه مخصوص ذات خدا است، به عنوان نمونه حدیثى از تفسیر درّالمنثور و حدیثى از تفسیر نورالثقلین را در اینجا مى آوریم:
1. در درّالمنثور آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «مَفاتِیحُ الْغَیْبِ خَمْسٌ لایَعْلَمُهُنَّ اِلاّ اللهُ، لا یَعْلَمُ ما فى غَد اِلاّ اللهُ، وَ لا مَتى تَقُومُ السَّاعَةُ اِلاّ اللهُ، وَ لا یَعْلَمُ ما فى الاَْرْحامِ اِلاّ اللهُ، و َلا مَتى یَنْزِلُ الْغَیْثُ اِلاّ اللهُ، وَ ما تَدْرى نَفْسٌ بِاَىِّ اَرْضٍ تَمُوتُ اِلاّ اللهُ»: «کلیدهاى غیب پنج است که هیچ کس جز خدا آنها را نمى داند: هیچ‌کس جز خدا حوادث فردا را نمى‌داند و هیچ‌کس جز خدا زمان قیام رستاخیز را نمى‌داند و هیچ‌کس جز خدا آنچه را در رحم مادران است نمى‌داند، و هیچ کس جز خدا زمان نزول باران را نمى‌داند و هیچ کس نمى‌داند انسان در کدام زمین مى‌میرد جز خدا.»(29)
2. در نورالثقلین از امام صادق(علیه السلام) چنین مى خوانیم که فرمود:
«اَلا اُخْبِرُکُمْ بِخَمْسة لَمْ یَطْلَعِ اللهُ عَلَیْها اَحداً مِنْ خَلْقِهِ؟ قُلْتُ بَلَى، قالَ: اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فى الاَْرْحامِ وَ ما تَدْرِى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِى نَفْسٌ بِاَىِّ اَرْض تَمُوتُ اِنَّ اللهَ عَلیمٌ خبیرٌ»: «آیا شما را به پنج موضوع خبر دهم که خداوند احدى از خلقتش را بر آن آگاه نساخته است، راوى مى گوید: 'گفتم آرى، 'فرمود: 'علم قیامت نزد خدا است، و باران را او نازل مى کند (و از آن آگاه است) و آنچه در رحم مادران است او مى داند، هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند و هیچ کس نمى داند در کدام سرزمین مى میرد، خداوند دانا و آگاه است'.»(30)
در این زمینه روایات فراوان دیگرى نیز در کتب حدیث آمده است.(31)

پاسخ به دو سؤال

سؤال اول این که: چگونه این علوم پنج گانه مخصوص خدا است با این که ممکن است با وسائلى از جنسیّت جنین (مذکّر و مؤنّث) آگاه شوند؟ و اگر این مسأله تاکنون قطعیت پیدا نکرده و همچنین وضع بارندگى را تا حدودى از قبل پیش بینى مى کنند؟
پاسخ:سخن تنها در مسأله جنسیت جنین نیست، بلکه خداوند تمام کم و کیف، استعدادها، سلیقه ها، نبوغ‌ها، توانائى ها و ضعف ها و خلاصه تمام خصوصیات جنین را مى داند، همچنین در مورد باران از تمام کم و کیف، تعداد دانه ها، وزن و محل سقوط آنها دقیقاً با خبر است و هیچ کس با هیچ وسیله اى نمى تواند از این معانى آگاه شود.
شاهد این گفتار سخنى است که در نهج البلاغه در تفسیر همین آیه آمده است مى فرماید:
«فَیَعْلَمُ اللهُ سُبْحانَهُ ما فِى الاَْرْحامِ مِنْ ذَکَر اَوْ اُنْثى وَ قَبیح اَوْ جَمیل وَ سَخِىٍّ اَوْ بَخیل ... فَهذا عِلْمُ الْغَیْبِ الَّذى لا یَعْلَمُهُ اَحَدٌ اِلاّ اللهُ»: «خداوند سبحان از آنچه در رحم مادران است از پسر یا دختر، زشت یا زیبا، سخاوتمند یا بخیل، با خبر است... این همان علم غیبى است که احدى جز خدا از آن آگاه نیست.»(32)
این عبارت به خوبى نشان مى دهد که مقصود آگاهى از تمام صفات جسمى و روحى جنین است نه خصوص جنسیّت آن.
سؤال دوم:
چگونه مى توان میان این آیه ـ به ضمیمه روایات کثیرى که در تفسیر آن وارد شده ـ با روایات فراوانى که مى گوید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) از حوادث آینده یا از روز وفات و محلّ دفن خود و کارهایى که در آینده انجام مى شد خبر مى دادند، جمع کرد؟ آیا این دو با یکدیگر تضاد ندارند؟ چون آیه مى گوید: هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند و نمى داند در کدامین سرزمین مى میرد؟
پاسخ:
این اشکال را مى توان از طریق اجمال و تفصیل پاسخ گفت:
توضیح این که: آنچه اولیاء الله یا فرشتگان از حوادث آینده و علم غیب خبر مى دهند یک علم اجمالى بیش نیست، مثلاً مى دانند فردا فلان شخص وفات مى کند امّا علم به ساعت و لحظه و سایر خصوصیات آن مخصوص خدا است و این یک علم تفصیلى و کلّى و جامع است، در حالى که اگاهى اولیاء الله علم اجمالى و جزئى است.
جمعى از مفسّران خواسته اند این اشکال را از طریق ذاتى و عرضى پاسخ گویند، به این معنا که آگاهى خداوند از این امور بالذات است ولى اولیاء الله از خود چیزى ندارند بلکه آنچه مى دانند به تعلیم الهى است.
ولى این پاسخ با بسیارى از روایات که از طرق شیعه و اهل سنّت در این زمینه نقل شده، سازگار نیست بلکه با ظاهر آیه نیز در سه مورد تطبیق نمى کند. نخست در مورد انحصار آگاهى بر قیامت به خدا و نیز عدم آگاهى هیچ کس از این که فردا چه مى کند یا در کدامین سرزمین مى میرد.

همه چیز در کتاب مبین است

یازدهمین آیه نیز ناظر به علم خدا نسبت به اسرار درون و برون انسان و سپس غیب آسمان و زمین است، مى فرماید:
«و پروردگارت آنچه را در سینه هایشان پنهان مى‌دارند و آنچه را آشکار مى‌کنند (به خوبى) مى‌داند»: (وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ).
سپس مى افزاید: «و هیچ موجود پنهانى در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین (و علم بى پایان پروردگار) ثبت است»: (وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ).
تعبیر به «ربّک»: (پروردگار تو) اشاره لطیفى به این حقیقت است که مگر مربّى و مالک تدبیر و تصرّف، ممکن است از حالات درون و برون کسى که مورد تربیت و تصرّف او است بى خبر بماند؟ و این ربوبیّت خود دلیلى است بر علم پروردگار.
«تَکِنُّ» از ماده «کِنّ» (بر وزن جن) به معناى پرده و هرچیزى است که مى تواند اشیاء را مستور دارد و در اینجا سینه ها به عنوان پوششى بر رازهاى درون معرفى شده و چنانکه قبلاً اشاره کردیم سینه و قلب در بسیارى از تعبیرات قرآنى به معناى روح و عقل است.
تعبیر به «غائِبَة» اگر معناى وصفى داشته باشد اشاره به امورى است که فوق العاده مستور و پنهان است. (زیرا تاء در اینگونه موارد براى مبالغه است مانند: «علاّمة»).(33)
واژه «مُبین» هم به معناى آشکار آمده است هم به معناى آشکار کننده (هم لازم است و هم متعدى) و در اینجا معناى دوم مناسب است یعنى لوح محفوظ یا لوح علم پروردگار بیان گر و آشکار کننده حقایق است.(34)

ما به شما از شما نزدیکتریم

در دوازدهمین و آخرین آیه باز به تعبیرات تازه و جالبى در زمینه علم خدا برخورد مى کنیم. در این آیه نیز مسأله علم پروردگار به عنوان هشدارى به همه انسان ها مطرح شده که حتّى مراقب افکار و نیّات و اسرار درون خود باشند، مى فرماید:
«ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌هاى نفس او را مى‌دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم»: (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).
در حقیقت در این آیه به دو قسمت از علم خداوند اشاره شد: نخست روى مسأله خلقت انسان تکیه کرده، یعنى خالق حکیم چگونه ممکن است از فعل خود بى خبر باشد؟ به خصوص این که خلقت او مستمر است و فیض وجود لحظه به لحظه به تمامى موجودات عالم هستى مى رسد و در یک تشبیه ناقص، او همانند نورى است که از مولّد برق لحظه به لحظه به لامپ ها سرازیر مى شود.
دیگر این که او از مخلوقات خود دور نیست حتّى به آنها از خودشان نزدیکتر است، این حضور دائم و نزدیکى فوق العاده دلیل دیگرى بر علم او نسبت به همه اشیاء است.
براى «ورید» تفسیرهاى متعدّدى در کتب لغت و تفاسیر آمده است: راغب آن را به معناى رگى که به قلب و کبد متصل است تفسیر مى کند و جمعى آن را به شاهرگى که در گردن است تفسیر کرده اند، و بعضى گفته اند «ورید» رگى است که متصل به حلق است و یا زیر زبان است، گاهى نیز به تمام رگ هایى که در تمام بدن متفرّق و مجراى خون مى باشد، تفسیر شده است.
البتّه معناى اول (رگ بزرگ قلب) با مفهوم آیه تناسب بیشترى دارد چون هدف، بیان نزدیکى فوق العاده خداوند به انسان است و این در مورد رگ قلب روشن تر مى باشد، به خصوص این که در مورد رگ هاى گردن معمولاً «وریدان»: (دو ورید) گفته مى شود.
تعبیر به «حبل»: (طناب) نیز نشان مى دهد که منظور هرگونه رگى نیست، بلکه رگ هاى مهم بدن است و به تعبیر بعضى منظور رگ هایى است که حکم نهر دارد نه جویبار.
به هر حال این واژه از مادّه «ورود» ـ به معناى قصد آب کردن و به آب رسیدن ـ گرفته شده که تناسب آن با رگ ها که مجراى خون است پوشیده نیست.
گل را و شکوفه از این نظر «ورد» مى گویند که نخستین ثمره اى است که از درخت وارد مى شود.(35)
«تُوَسْوِسُ» از ماده «وسوسه» و «وسواس» به معناى صداى آهسته زینت آلات و پیام و صداى مخفى است، سپس به خطورات قلبى و القائات زودگذر فکرى و اندیشه هاى نامطلوب اطلاق شده است.(36)
به هر صورت وقتى خداوند از خطورات زودگذر فکرى آگاه است، علم او به سایر اعمال و افعال و اعتقادات ثابت ما جاى شک و تردید نیست، این تعبیر ـ که ما به انسان از رگ قلبش نزدیکتریم ـ ضمن هشدار خوف انگیز، نوعى آرامش امیدبخش نیز به ما مى دهد که نور و روشنائى این امید، سراسر وجود ما را فرا مى گیرد.
وقتى انسان مى داند که دوست به او از خودش نزدیک تر است آیا این عجیب نیست که او از وى دور باشد؟ این مصیبت را با که مى توان در میان گذاشت که دوست در کنار انسان باشد و او در آتش مهجوریش بسوزد؟

نحن اقرب گفت من حبل الورید       تو بکندى بئر فکرت را بعید
اى کمان تیرها پر ساخته              صید نزدیک و تو دور انداخته!

 در یک جمع بندى از آیات فوق روشن مى شود که قرآن مجید براى تبیین علم خداوند برنامه ریزى وسیع و گسترده اى کرده است و احاطه علمى خدا را در شکل نامتناهیش با ذکر دلایل ظریف و در لابه لاى عبارات مختلفى روشن ساخته، و در همه جا آن را پایه اى براى تربیت انسان قرار داده است!

توضیحات

1. تأثیر علم خداوند در دو بُعد عرفان و تربیت

 اهمیّت ویژه اى که قرآن به این مسأله داده است نخست از اینجا حاصل مى شود که مسأله علم در بحث معرفة الله نقش مهمّى دارد و انسان را به خدا چنان آشنا و نزدیک مى کند که او را در همه جا حاضر و ناظر مى بیند، و اصولاً معرفت پروردگار بدون معرفت جوانب علم او بسیار ناقص و نارسا است.
از آنجا که همه معارف بازتابى در اعمال و روش هاى فردى و جمعى ما دارد و این مسأله از رابطه عمیق ایدئولوژى با جهان بینى سرچشمه مى گیرد، توجّه به علم بى پایان خداوند آثار تربیتى زیر را نیز به همراه دارد:
از یک سو اعتقاد به مراقبت دائمى یک عالم بزرگ نسبت به اعمال انسان تأثیرهاى تشویق کننده و بازدارنده دارد. وقتى قرآن مى گوید: خداوند حتى وسوسه هاى درون دلها را مى داند و به انسان از رگ قلبش نزدیکتر است و از سرّ و جهر (درون و برون) شما آگاه است، و عدد دانه هاى باران و برگ هاى درختان و بذرهاى گیاهان را احصا کرده، و به اندازه سنگینى ذرّه اى در تمام آسمان ها و زمین از علم بى پایان او مخفى نیست ـ تعبیراتى که همه در آیات فوق آمده است ـ یا مى فرماید: (وَ کَفى بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً): «و کافى است که پروردگارت نسبت به گناهان بندگانش آگاه و بینا است.»(37) به همه انسان ها مى دهد و احساسى آمیخته با بیم و امید در برابر هر جریانى به آنها دست مى دهد.
از سوى دیگر توجّه به این که ناظر بر ما ولى نعمت ما است به ما مى گوید: «چگونه در برابر ولى نعمت خود از مواهب و بخششهایش در مسیر عصیانش بهره گیرى مى کنى؟!»
از سوى سوم این مراقبت دائمى نور امید  بر دل انسان مى باشد که در برابر حوادث تنها نیست، کسى مراقب او است که از تمام دنیا و مشکلات و اسرار درون و برونش آگاه است و در عین حال قدرتمند و رحیم و مهربان است، و این عقیده به انسان نیرو و توان و ایستادگى و مقاومت در برابر حوادث سخت مى بخشد.
از سوى چهارم توجّه به وسعت علم خداوند اشاره اى است به وسعت عظیم جهان هستى و گستردگى رازها و اسرار عالم آفرینش و این خود مى تواند عامل مهمّى براى حرکت هاى علمى بیشتر و مطالعات افزون تر گردد.

2. دلایل علم خداوند

فلاسفه و متکلمان دلایل متعدّدى براى اثبات علم خداوند نسبت به همه چیز ذکر کرده اند که از همه مهم تر دلایل سه گانه زیر است، و جالب این که در آیات فوق اشارات روشنى به تمام این دلایل دیده مى شود:
الف- برهان خلقت و نظم: نظام شگرفى که بر جهان خلقت حکومت مى کند و قوانین دقیقى که بر تمام ذرّات جهان حکم فرما است، از اتم گرفته تا منظومه ها و کهکشان هاى آسمانى و از موجودات زنده ذرّه بینى تا انسان که نمونه اتم آفرینش است و از گیاهان تک سلولى شناور در اقیانوس ها تا درختان عظیمى که طول آنها به پنجاه متر مى رسد!
همچنین نظم پیچیده و عجیبى که بر روح و جان انسان حکم فرما است و تنوّع فوق العاده اى که در موجودات زنده اعم از گیاهان و جانداران دیده مى شود و به صدها هزار نوع بالغ مى گردد، همه اینها گواه بر علم بى پایان او است.
مگر ممکن است کسى خالق چیزى باشد و از اسرار آن آگاه نباشد؟
خالق چشم و نظام پیچیده مغز، و گردش عجیب الکترون ها بر گرد هسته اصلى اتم، مسلّماً از همه این نظامات آگاه بوده و هست.
بنابراین برهان نظم همان گونه که ما را به اصل وجود خداوند آشنا مى سازد علم بى پایان او را نیز به روشنى اثبات مى کند.
با توجّه به این حقیقت که مسأله خلقت یک امر مستمر و دائمى است و موجودات در حال شدن هستند و نه بودن، و ارتباط آنها با مبدأ آفرینش نه فقط در آغاز که در تمام طول حیات و هستى آنها برقرار است، علم او نسبت به همه اشیاء و در هر حال و هر زمان و مکان ثابت مى گردد.
ب- برهان امکان و وجوب: در بحث هاى خداشناسى ثابت شد که واجب الوجود تنها او است و غیر او همه ممکناتند، و نیز ثابت شد که ممکنات هم در اصل وجود و هم در بقاء ، وابسته به ذات پاک او هستند، و به تعبیر دیگر همگى نزد او حاضرند، این حضور دائمى دلیل بر علم او نسبت به همه چیز است، چرا که علم واقعى به چیزى جز حضور معلوم نزد مبدأ عاقل نیست. (دقّت کنید.)
ج- برهان عدم تناهى: قطع نظر از مسأله علّت و معلول، خداوند وجودى است بى نهایت از هر نظر، بنابراین هیچ مکان و زمانى از او خالى نیست ـ هرچند او مافوق زمان و مکان است ـ چرا که اگر قبول کنیم زمان و مکانى از او خالى باشد دلیل بر محدودیت او است.
بنابراین نامتناهى بودن او دلیل بر حضور و احاطه او به همه جهان است، و یا به تعبیر دیگر همه کائنات نزد او حاضرند.
مگر علم چیزى جز این حضور مى تواند باشد؟
اصولاً موانع علم یا حجاب هاى مادّى است و یا بُعد و دورى و فاصله و مسافت است. و مى دانیم هیچ یک از این معانى در مورد خداوند وجود ندارد.
همان گونه که در آغاز این بحث گفته ایم در آیات بالا اشارات روشنى به این دلایل عقلى وجود دارد که از قدرت استدلال و منطق فوق العاده قرآن حکایت مى کند و ضمن تفسیر به آنها توجّه داده شد.

3. علم خداوند حضورى است

همان گونه که حقیقت علم از بدیهیّات است این معنا نیز جز واضحات است که ما دو گونه علم در خود مى یابیم که با هم کاملاً متفاوت است.
گونه اول: ما به وجود خود، به اراده و تصمیم و علاقه و عشق و تنفّر و افکار خودمان علم داریم و بدون نیاز به هیچ واسطه اى این معناى براى ما حاصل است. یعنى ما نزد خودمان حضور داریم و افکار و پدیده هاى روحى ما همه نزد ما حاضرند، و حجابى میان ما و آنها نیست، اینها را علم حضورى مى نامند.
گونه دوم، ما به موجوداتى که بیرون از وجود ما است نیز علم داریم، ولى مسلّماً آسمان و زمین و ستارگان در درون روح ما جاى ندارند بلکه عکس و نقشى از آنها از طریق آثارشان به درون روح ما راه مى یابد و در حقیقت معلوم واقعى ما همان مفاهیمى است که از آنها در روح ما جاى گرفته است، این را علم حصولى مى نامند.
علم خداوند به تمامى موجودات جهان از قبیل قسم اول است چرا که او همه جا حاضر است و به همه چیز احاطه وجودى دارد و چیزى از او دور نیست.
او هرگز نیاز به حواس و انعکاس صورت موجودات در ذهن و مفاهیم ذهنى ندارد اصلاً او ذهن ندارد و علم او به همه چیز علم حضورى است.

4. نامتناهى بودن علم خدا

تلاش مستمر انسان براى گشودن رازهاى هستى که عشق و علاقه به آن از نخستین روز زندگى در درون قلبش جاى داشته، گنجینه هایى از علوم و دانش ها را با خود همراه آورده است که از مشاهده میلیون ها کتاب که در قفسه هاى کتابخانه هاى بزرگ جهان وجود دارد به ابعاد آن پى مى بریم، تعداد کتب بعضى از کتابخانه هاى دنیا به بیست و پنج میلیون بالغ مى شود.
درست است که قسمتى از آنها تکرار و ترجمه از یکدیگر است ولى بى شک حقایق زیاد نامکررى در آنها نهفته است که محصول تلاش هاى فکرى و تجربى کل جامعه انسانى در طول تاریخ بشریّت است، قطع نظر از علومى که دانشمندان با خود به خاک برده اند.
ولى تمام این معلومات در برابر مجهولاتى که ما داریم همچون قطره اى در برابر دریا یا کاهى در برابر کوهى است.
دلیل این محدودیت را در امور زیر مى توان پیدا کرد.
الف- قدرت حواس ما محدود است، ما تنها بخش کوچکى از موجودات عالم محسوس را درک مى کنیم، همان گونه که قدرت تحلیل عقلى ما نیز تنها قادر به درک قسمت کوچکى از مسائل عقلى است.
ب- تمام دوران عمر بشر در برابر عمر جهان ساعتى بیش نیست.
ج- مکانى که ما در آنها زندگى مى کنیم یعنى کره خاکى ما در میان ستارگان بى شمار کهکشان ها محل بسیار کوچک و محدودى است (طبق برآورد دانشمندان تنها در کهکشان ما حدود یکصد میلیارد! ستاره دارد، و تعداد کهکشان هایى که بشر با دستگاه هاى ناچیزش آن را شناخته تقریباً به یک میلیارد! مى رسد.)
از اینجا مى توان به مسأله وسعت علم پروردگار آشنا شد و چقدر زیبا است تعبیر قرآن در این زمینه ها که در آیات فوق آمده: «و اگر همه درختان روى زمین قلم شود و دریا براى آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود ـ اینها همه تمام مى‌شود ولى ـ کلمات خدا پایان نمى‌گیرد.»(38)
از همه مهم تر این که خداوند به ذات خویش نیز عالم است و چون ذاتش بى پایان است علم او به این ذات بى پایان نیز بى پایان است، و اعداد و ارقام هرگز توانائى بیان عظمت آن را ندارند.

5. سؤالات مهم در مورد علم خداوند

در زمینه علم خداوند سؤالات متعدّدى از قدیم الایّام میان فلاسفه و متکلمان وجود داشته، و بعداً نیز بر آن اضافه شده و این به خاطر پیچیدگى مسأله علم به طور مطلق و علم خداوند بالخصوص مى باشد و مهم ترین آنها سؤالات زیر است:
1. خداوند چگونه مى تواند از ذات خویش آگاه باشد در حالى که عالم و معلوم باید دو چیز باشد؟ مگر میان علم خدا با ذاتش مغایرتى وجود دارد؟ و به عبارتى دیگر چگونه ممکن است خداوند هم عالم باشد و همه معلوم؟
پاسخ:
اولا: این سؤال منحصر به علم خداوند به ذات مقدّسش نیست، در مورد علم ما به وجود خودمان نیز جارى است. ما یقیناً به وجود خودمان عالم هستیم و مى دانیم که هستیم، همین سؤال مطرح مى شود که عالم و معلوم باید دو چیز باشد، در حالى که ما یک چیزى بیشتر نیستیم! به خصوص این که علم ما به خودمان نیز علم حضورى است.
ثانیاً: مطلب همان است که مرحوم خواجه طوسى در جواب این سؤال بیان داشته، مى گوید: تغایر اعتبارى کافى است، یعنى یک موجود واحد از این نظر که مبدأ عاقلى است و مى تواند حضور خود را نزد خود دریابد عالم است و از این نظر که نزد خود حاضر است معلوم مى باشد و به تعبیر دیگر: به این وجود واحد از دو زاویه نگاه مى کنیم: از زاویه اى که خود را درک مى کند عالمش مى نامیم و از زوایه اى که درک شده است معلومش مى خوانیم. (دقّت کنید.)
2. با این که موجودات عالم دائماً در تغییرند، چگونه علم خداوند به این موجودات تعلّق مى گیرد، مگر در ذات پاک او تغییرى حاصل مى شود؟
پاسخ: این ایراد در صورتى است که علم خداوند مانند علم ما به اشیاءِ خارجى از طریق انعکاس صورت اشیاء بوده باشد، زیرا تغییرات این موجودات باعث تغییر این انعکاس در درون فکر ما مى شود ولى با توجّه به این که علم خداوند حضورى است و همه اشیاء با تمام وجودشان نزد او حاضرند این اشکال مفهومى ندارد، زیرا تغییر تنها در موجودات جهان روى مى دهد نه در ذات او، ذات مقدّس او به همه آنها احاطه دارد و ثابت است، ولى آنها که محاطند متغیّرند. فى المثل شخصى که در مقابل ما حرکت مى کند عکس او بر شبکه چشم ما مى افتد و این عکس همراه تغییرات او تغییر مى کند و صورت هاى ذهنى ما همین گونه دگرگون مى شود این به خاطر این است که علم ما از طریق انعکاس اشیاء در ما به وجود مى آید، اگر علم ما به اشیاء خارجیه از این طریق بود که به همه آنها احاطه داشتیم هیچ گونه دگرگونى در ما پیدا نمى شد بلکه تنها دگرگونى در آنها بود. (دقّت کنید.)
3. خداوند چگونه ممکن است علم به جزئیات داشته باشد در حالى که جزئیات متعدّد و متکثرند؟ و موجودات متعدّد در ذات پاک او که واحد از جمیع جهات است راه ندارد.؟
پاسخ: این اشتباه نیز از اینجا ناشى شده که علم خدا را مانند علم ما از طریق انتقال عکس و صورت ذهنى پنداشته اند، در حالى که علم خداوند به موجودات از این طریق نیست بلکه تمامى موجودات به ذاتشان نزد خدا حاضرند و او به همه آنها احاطه دارد بى آن که احتیاج به عکس و نقشى باشد.(39)
4. علم خداوند نسبت به حوادث آینده چگونه تصوّر مى شود؟ با این که آنها هنوز وجود خارجى پیدا نکرده اند تا در احاطه علم خدا باشند، آیا صورت ذهنى و نقش و عکس آنها نزد خدا است؟ با این که خداوند ذهنى ندارد و علم او از طریق انعکاس نیست، پس باید قبول کنیم که او نسبت به حوادث آینده علمى ندارد! زیرا علم حضورى در مورد معدوم ممکن نیست و علم حصولى نیز درباره خدا تصوّر نمى شود.
گرچه این اشکال و سؤال درباره علم به حوادث آینده مطرح شده، ولى عیناً درباره حوادث گذشته که محو و نابود گشته است نیز قابل طرح است زیرا حوادث گذشته الآن وجود ندارد، صورت فرعون یا بنى اسرائیل و اصحاب موسى فى المثل متلاشى شده است و تاریخ آنها نیز گذشته است، ما مى توانیم فقط تصویرى از آنها در ذهنمان حاضر کنیم تا به تاریخ گذشته واقف شویم، چون علم ما از طریق ارتسام یعنى نقش بستن در ذهن است، ولى در مورد خداوند که ذهن و نقش هاى ذهنى معنا ندارد و علمش فقط علم حضورى است آگاهى بر حوادث گذشته چگونه تصوّر مى شود؟
پاسخ: این سؤال و اشکال را از سه راه مى توان پاسخ گفت:
1. نخست اینکه خداوند همیشه به ذات پاک خود که علّت همه اشیاء است احاطه داشته و دارد و این علم اجمالى به همه حوادث و موجودات جهان قبل از ایجاد و بعد از ایجاد است.
به تعبیر دیگر اگر ما آگاهى به علّت اشیاء داشته باشیم مى توانیم آگاهى به نتیجه و معلول آنها نیز پیدا کنیم، چرا که هر علّتى تمام کمالات معلول و بالاتر از آن را دارد.
این سخن را مى توان به گونه روشن ترى چنین توضیح داد: حوادث گذشته به طور کامل نابود نشده و آثارش در دل حوادث امروز وجود دارد، و همچنین حوادث آینده از حوادث امروز جدا نیست و دقیقاً با حوادث امروز مربوط است و به این ترتیب گذشته و حال و آینده یک رشته زنجیر مانندى از علّت و معلول را به وجود مى آورد که اگر دقیقاً به هریک از آنها آگاه شویم حلقه هاى قبل و بعد در آن وجود دارد.
به عنوان مثال اگر من دقیقاً وضع هواى تمام کره زمین را با تمام جزئیات و مشخصات و علّت و معلول هاى آن و حرکت کره زمین، و مسأله جاذبه و دافعه همه اینها را بدانم، مى توانم دقیقاً از وضع هوا در میلیون ها سال قبل یا میلیون ها سال بعد آگاه گردم، چرا که پرونده گذشته و آینده در حال موجود است، نه پرونده اجمالى که پرونده تفصیلى آنها در جزئیات پرونده حاضر منعکس است.
امروز دقیقاً بازتابى از دیروز است و فردا بازتابى از امروز و آگاهى کامل بر تمام جزئیات امروز به معناى آگاهى کامل بر حوادث گذشته و آینده است.
به این ترتیب وقتى حوادث امروز با تمام ویژگى ها و خصوصیات نزد خداوند حاضر است، به یک معنا گذشته و آینده هم نزد او حضور دارد.
امروز آئینه اى است براى گذشته و آینده و تمام حوادث دیروز و فردا را در آئینه امروز مى توان مشاهده کرد. (دقّت کنید.)
2. راه دیگرى را که براى پاسخ به این سؤال گفته مى شود با ذکر یک مثال روشن مى کنیم: فرض کنید کسى در اطاقکى زندانى است که فقط روزانه کوچکى به خارج دارد، در حالى که یکى قطار شتر از مقابل این روزنه مى گذرد، او نخست ناظر سر و گردن یک شتر و سپس کوهان و بعد پاها و دم او است، و همچنین سایر شترهایى که در این قطارند، و این کوچک بودن روزنه دید سبب مى شود که او براى خود گذشته و آینده و ماضى و مستقبل درست کند، امّا براى کسى که بیرون این اطاقک است و بر پشت بام در فضاى باز ایستاده به تمام بیابان نگاه مى کند مطلب طور دیگرى است، او همه قطار شتران را یک جا مى بیند که در حال حرکتند.
از اینجا روشن مى شود که ساختن مفاهیم گذشته و حال و آینده نتیجه محدودیّت دید انسان است، آنچه براى ما زمان ماضى محسوب مى شود براى اقوام پیشین زمان مستقبل بوده و آنچه براى ما مستقبل است براى آیندگان ماضى است.
امّا براى ذاتى که همه جا حضور دارد و ازل و ابد را فرا گرفته، ماضى و مضارع و حال بى معنا است، همه حوادث در تمام طول زمان نزد او حاضرند ـ منتهى هر کدام در ظرف مخصوص خود ـ و او به همه حوادث و موجودات عالم، چه در گذشته و چه در حال و آینده یکسان احاطه دارد.
البتّه اعتراف مى کنیم تصوّر این مطلب براى ما که در زندان زمان و مکان محبوس هستیم کار مشکل و پیچیده اى است، ولى در عین حال مطلبى است قابل دقّت و مطالعه.
3. راه دیگرى که بسیارى از فلاسفه روى آن تکیه کرده اند این است که خداوند، عالم به ذات خویش است و چون ذات او علّت براى تمام مخلوقات است علم به علّت سبب علم به معلوم مى شود و به تعبیر دیگر خداوند جامع تمام کمالاتى است که در تمام مخلوقات مى باشد و همه را به نحو اکمل دارد تنها نقائص آنها است که در ذات پاک او راه ندارد پس هنگامى که او به ذات خویش عالم باشد در حقیقت به همه آنها آگاه است. (این راه با راه اول تفاوت ظریفى دارد که با دقّت روشن مى شود.)

6. علم خدا در روایات اسلامى

تعبیرات بسیار جالب و زنده اى در روایات اسلامى و از جمله نهج البلاغه در زمینه علم خداوند آمده است که در پرتو آنها بحث هاى گذشته را بهتر و روشن تر مى توان دید، نمونه هایى از آن را ذیلاً مى آوریم:
1. امیرمؤمنان على(علیه السلام) درباره علم خداوند مى فرماید: «یَعْلَمُ عَجِیْجَ الْوُحُوشِ فى الْفَلَواتِ، وَ مَعاصِىَ الْعِبادِ فى الْخَلَواتِ، وَ اخْتِلافَ النَّیْنانِ فى الْبِحارِ الغامِراتِ، وَ تلاطُمَ الْماءِ بِالرِّیاحِ العاصِفاتِ»: «خداوند صداى نعره وحوش را در دل کوه ها و بیابان ها مى داند، همچنین معاصى بندگان را در خلوتگاه ها و آمد و شد ماهیان را در دریاهاى ژرف، و پیدایش امواج و چین و شکن هاى آب را به وسیله تند بادها!»(40)
2. در کلام دیگرى مى فرماید: «عالِمٌ اِذْ لا مَعْلُومَ، وَ رَبٌّ اِذْ لا مَرْبُوْبَ، وَ قادِرٌ اِذْ لا مَقْدُوْرَ»: «او عالم بود در آن زمانى که معلومى وجود نداشت و پروردگار بود در آن زمان که پرورده اى نبود و قادر و توانا بود در آن زمان که مقدورى وجود نداشت!»(41)
3. در خطبه دیگرى از آن حضرت مى خوانیم: «قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الظَّمائِرَ، لَهُ الاِْحاطَةُ بِکُلِّ شَىء، وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَىء»: «به تمام اسرار آگاه است و از همه ضمائر و نهان ها با خبر، به همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز غالب است.»(42)
4. در کافى در باب صفات الذات از امام صادق(علیه السلام) آمده است که فرمود: «لَمْ یَزَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَ الْعِلْمُ ذاتُهُ وَ لا مَعْلُوْمَ... فَلَمّا اَحْدَثَ الاَْشْیاءَ وَ کانَ الْمَعْلُومُ، وَقَعَ الْعِلْمُ مِنْهُ عَلَى المَعْلُومِ»: «خداوند عزّوجل پروردگار ما، پیوسته علم عین ذاتش بود، حتّى در آن هنگامى که معلومى وجود نداشت و هنگامى که اشیاء را ایجاد کرد و معلوم موجود شد علم او بر معلوم واقع گشت!»(43)
ممکن است این تعبیر اشاره به علم اجمالى قبل از حدوث اشیاء و علم تفصیلى بعد از آن باشد.
5. در حدیث دیگرى آمده است که یکى از یاران امام ابوالحسن على بن موسی الرضا(علیه السلام) نامه اى خدمتش نوشت: «سَئَلَ عَنِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ أَکانَ یَعْلَمُ الأَشْیاءَ قَبْلَ اَنْ خَلَقَ الاَشْیاءَ وَ کَوَّنَها؟ اَوْلَمْ یَعْلَمْ ذلِکَ حَتّى خَلَقَها وَ اَرادَ خَلَقْها وَ تَکْوِیْنَها؟ فَعَلِمَ ما خَلَقَ عِنْدَ ما خَلَقَ وَ ما کَوَّنْ عِنْدَ ما کَوَّنَ، فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ: لَمْ یَزَلِ اللهُ عالِماً بِالاَْشْیاءِ قَبْلَ اَنْ یَخْلُقَ الأَشْیاءَ کَعِلْمِهِ بِالأَشْیاءِ بَعْدَ ما خَلَقَ الاَْشْیاءَ»: «سؤال او درباره خداوند عزّوجل بود که آیا موجودات را قبل از آفرینش و تکوین مى داند؟ یا این که قبل از خلقت و اراده خلقت و تکوین آنها از آنها با خبر است؟! امام(علیه السلام) به خط خودشان در جواب چنین مرقوم داشتند: 'خداوند همیشه به موجودات عالِم بوده قبل از آن که آنها را بیافریند همانند علم او به اشیاء بعد از خلقت آنها'.(44)
تعبیرات دقیق و ظریفى که در این روایات آمده هر کدام اشاره به یکى از بحث هاى علمى و منطقى است که در زمینه علم خداوند وجود دارد و قبلاً به آنها اشاره شد.
روایات در زمینه علم پروردگار به قدرى زیاد است که اگر جمع آورى شود کتاب مستقلّى را تشکیل مى دهد.

 


پی نوشتها :

1. سوره بقره، آیه 231.
2. سوره آل عمران، آیه 29.
3. سوره انعام، آیه 3.
4. سوره انعام، آیه 59.
5. سوره توبه، آیه 78.
6. سوره یونس، آیه 61.
7. سوره حدید، آیه 4.
8. سوره ملک، آیه 14.
9. سوره لقمان، آیه 27.
10. سوره لقمان، آیه 34.
11. سوره نمل، آیات 74 - 75.
12. سوره ق، آیه 16.
13. سوره ممتحنه، آیه 10.                          
14. توجه داشته باشید که «ة» در «عَلّامه»، علامت تأنیث نیست، بلکه براى مبالغه است.
15. مفردات راغب، کتاب العین، مقاییس اللّغه و لسان العرب.
16. براى توضیح بیشتر به تفسیر نمونه، جلد اول، ذیل آیه 7 سوره بقره مراجعه نمائید.
17. تفسیر المنار، و مراغى، ذیل آیه مورد بحث.
18. روح المعانى، جلد 7، صفحه 79.
19. تفسیرالمیزان، جلد 7، صفحه 9.
20. مجمع البیان، جلد 4، صفحه 274.
21. «مفاتح» به طورى که گروهى از مفسّران گفته اند مى تواند جمع «مَفْتَح» (بر وزن مکتب) به معناى خزانه و مخزن بوده باشد، یا جمع «مِفْتَح» (بر وزن منبر) به معنا کلید، و در آیه فوق هر دو معنا قابل قبول است و هر کدام لطفى مخصوص خود دارد، ولى از بعضى از منابع لغت به دست مى آید که معناى دوم صحیح تر است.
22. در تفسیر برهان پنج حدیث در این زمینه از امام صادق و امام موسى بن جعفر یا على بن موسى الرضا(علیهم السلام)نقل شده است.
23. روح البیان، جلد 3، صفحه 44، روح المعانى، جلد 7، صفحه 149.
24. مفسّران در مورد مرجع ضمیر «منه» سه احتمال ذکر کرده اند: نخست این که به خداوند باز مى گردد و دیگر این که به شأن و سوم به قرآن ولى به نظر مى رسد که احتمال اول از همه مناسب تر است و مفهوم آیه چنین مى شود: «تو هیچ قسمتى از قرآن را از سوى خداوند تلاوت نمى کنى مگر این که...» شاهد این تفسیر آیه قبل از آن است که مى گوید: کفار مطالبى را به خدا نسبت مى دادند که دروغ و افترا بود و این آیه مى گوید پیامبر اسلام چنین نیست هرچه مى گوید از سوى خدا است.
25. مقائیس اللّغه، مفردات راغب، لسان العرب.
26. در ترکیب این جمله از آیه شریفه دو احتمال وجود دارد: نخست این که «من» فاعل «یعلم» مى باشد و دیگر این که مفعول است و فاعل آن ضمیر مستتر در «یعلم» است که به «الله» باز مى گردد، در صورت اول معناى آیه چنین است: «آیا کسى که خالق است آگاه نیست؟» و در صورت دوم معنا چنین است: «آیا خداوند از مخلوقات خود با خبر نمى باشد» و نتیجه هر دو معنا یکى است هرچند ترکیب اول مناسب تر به نظر مى رسد.
27. استفهام انکارى معناى نفى را مى دهد و با توجّه به وجود «لا» نافیه در آیه، نفى در نفى مى شود که نتیجه آن اثبات است. (دقّت کنید.)
28. تفسیر فخررازى، جلد 25، صفحه 157 و قرطبى، جلد 8، صفحه 5158.
29. درّالمنثور، جلد 5، صفحه 169.
30. تفسیر نورالثقلین، جلد 4، صفحه 218.
31. براى آگاهى بیشتر به درالمنثور، جلد 5، صفحه 169 به بعد، و نورالثقلین جلد 4، صفحه 218 به بعد، و تفسیر برهان، جلد 3، صحفه 280 مراجعه فرمائید.
32. نهج البلاغه، خطبه 128.
33. بعضى از مفسّران مانند زمخشرى در کشاف براى آن جنبه اسمى قائل است نه وصفى، مانند «عاقبة»، و «ذبیحة»، هرچند احتمال وصفى بودن نیز داده است (تفسیر کشاف، جلد 3، صفحه 382) جمعى دیگر از مفسّران نیز این دو احتمال را ذیل آیه فوق ذکر کرده اند.
34. بعضى گفته اند «مبین» از ماده بیان و معناى اصلى آن انکشاف و وضوح بعد از ابهام و اجمال به وسیله جدائى است و لذا هم معناى جدائى را مى بخشد و هم وضوح را.
35. مفردات راغب، مقائیس اللغه، لسان العرب، تفسیر المیزان و فخررازى و قرطبى و فى ظلال القرآن و تفاسیر دیگر.
36. «وَسْواس» معناى اسم مصدرى، و «وِسواس» (به کسر واو) معناى مصدرى دارد و گاه به معناى اسم فاعل یعنى شیطان نیز مى آید. (لسان العرب).
37. سوره اسراء، آیه 17.
38. سوره لقمان، آیه 27.
39. تفاوت این سه سؤال در این است که سؤال اول مربوط به تعدد عالم و معلوم است و سؤال دوم مربوط به تغییر موجودات، و سؤال سوم مربوط به کثرت آنها است
40. نهج البلاغه، خطبه 198.
41. نهج البلاغه، خطبه 152.
42. نهج البلاغه، خطبه 86.
43. اصول کافى، جلد 1، صفحه 107.
44. اصول کافى، جلد1، صفحه 107.

 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد