:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

سه شنبه 16 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : شتاب پيش از توانايي بر كار و سستي پس از به دست آوردن فرصت ، از بي خردي است .
 
 
 
 

تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی


آيه محبّت

در آيه 54 سوره مائده مى خوانيم ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّة عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِم ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ ):
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما، از آيين خود بازگردد،(به خدا زيانى نمى رساند;) خداوند گروهى را مى آورد كه آنها را دوست دارد و آنان (نيز) او را دوست دارند; در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند; در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خدا است كه آن را به هر كس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد; و فضل و احسان خداوند، گسترده و (او به همه چيز) دانا است.».
اين آيه به روشنى مى گويد پشت كردن گروهى از تازه مسلمانان به اسلام، لطمه اى بر اساس آن وارد نمى كند. خداوند به گروهى از اهل ايمان كه داراى چند ويژگى هستند، مأموريّت دفاع از اين آيين مقدّس را سپرده است; كسانى كه هم خدا را دوست مى دارند و هم خدا آنها را دوست مى دارد.
كسانى كه در برابر مؤمنان متواضع و خاضع اند و در برابر دشمنان اسلام و كافران سرسخت و شجاع.
كسانى كه پيوسته در راه خدا پيكار و جهاد مى كنند، و هرگز از ملامتِ ملامت كنندگان ترس و واهمه اى به خود راه نمى دهند.
آرى جمع شدن اين صفات در فرد يا افرادى، يك فضل الهى است و هر كسى لياقت آن را ندارد.
بدون شكّ مفهوم اين آيه مانند بسيارى از آيات گذشته وسيع و گسترده است، ولى از روايات اسلامى كه از طرق شيعه و سنّى قل شده است به خوبى استفاده مى شود كه على(عليه السلام) برترين و بالاترين مصداق اين آيه بود.
فخر رازى هنگامى كه به تفسير اين آيه مى رسد; اقوالى از مفسّران در مورد تطبيق اين آيه نقل مى كند، در پايان بحث مى گويد:
جماعتى گفته اند كه اين آيه درباره على(عليه السلام) نازل شده است، سپس به دو دليل براى تقويت اين قول استدلال مى كنند، نخست هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روز خيبر پرچم را به دست على(عليه السلام) داد، فرمود: «لاَدْفَعَنَّ الرّايَةَ غَداً اِلى رَجُل يُحبُّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ »: «من پرچم را فردا به دست مردى مى دهم كه خدا و رسولش را دوست دارد; و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند».
سپس مى گويد: اين همان صفتى است كه در آيه مذكور به آن اشاره شد، و دليل ديگر آيه 55 سوره مائده (آيه بعد از آن): (اِنَّما وَليُّكُمُ اللهُ وَ رَسُوْلُهُ ... ) است كه در حقّ پيشواى متّقيان(عليه السلام) نازل شده است. بنابراين سزاوار است كه بگوئيم آيه ما قبل نيز در حقّ او است (پايان كلام فخر رازى). (1)
استدلال فخر رازى به كلام پيامبر(صلى الله عليه وآله) در روز فتح خيبر، اشاره به حديث معروفى است كه در بسيارى از كتب مشهور درباره على(عليه السلام) نقل شده، و يكى از بزرگ ترين فضائل آن حضرت محسوب مى شود. زيرا مطابق اين حديث در آن روز بعد از ناكامى عدّه اى از فرماندهان لشكر اسلام براى فتح خيبر، شب هنگام پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مركز سپاه اسلام رو به آنها كرد و فرمود: «لاُعْطِيَنَّ الرّايَةَ غَداً رَجُلا يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُوْلَهُ وَ يُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُوْلُهُ كَرّاراً غَيْرَ فَرّار، لايَرْجِعُ حَتّى يَفْتَحَ اللهُ عَلَى يَدِهِ!»: «به خدا سوگند! فردا پرچم را به دست كسى مى سپارم، كه خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) را دوست دارد، و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، پى در پى حمله مى كند، و هرگز نمى گريزد و از ميدان باز نخواهد گشت، مگر اينكه خدا به دست او پيروزى را نصيب (مسلمانان) مى كند».
سپس فرمود: «على(عليه السلام) كجا است؟»، عرض كردند: بيمار است، و چشم او درد مى كند و ـ و قادر بر جنگ نيست ـ فرمود: «او را خبر كنيد. على(عليه السلام) آمد و پيامبر(صلى الله عليه وآله)در چشم او دميد ـ يا از آب دهان خود بر آن ماليد ـ چشم مباركش خوب شد و پرچم را به دست او سپرد و فردا در يك حمله برق آسا خيبر را فتح كرد». (و اين پيشگوئى عجيب پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مورد او تحقّق يافت).
اين حديث را علاوه بر فخر رازى بسيارى از محدّثان و مورّخان (با تفاوت مختصرى در تعبيرات) در كتاب هاى خود آورده اند، از جمله حاكم نيشابورى در كتاب المستدرك الصحيحين در سه مورد به آن اشاره مى كند: نخست در حديثى كه از ابن عباس نقل مى كند كه گروهى نزد او تعبيرهاى نامناسبى درباره على(عليه السلام)كردند، او سخت عصبانى شد و گفت: «اف بر آن مردمى كه اين گونه در باره سخن مى گويند، كه بيش از دوازده فضيلت دارد كه براى هيچ كس مانند آن نيست»، سپس فضائل على(عليه السلام) را يك يك برشمرد و نخستين آن همين داستان جنگ خيبر بود». (2)
در حديث ديگرى از عامر فرزند سعد ابى وقّاص نقل مى كند كه روزى معاويه به پدرم سعد گفت: «چرا سبّ على بن ابى طالب نمى كنى؟!» او در جواب گفت: من هر گاه سه چيز را كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره او فرمود به خاطر مى آورم، از سبّ و دشنام او خوددارى مى كنم، همان سه چيزى كه اگر يكى از آنها براى من بود، نزد من محبوب تر از شتران گران قيمت سرخ موى بود!
معاويه از آن سه چيز سؤال كرد.
سعد بن ابى وقّاص نخست اشاره به جريان حديث كساء كرد، سپس اشاره به حديث منزلت در داستان جنگ تبوك كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به على(عليه السلام) فرمود: «اَنْتَ مِنّى بِمَنْزِلَةِ هاروُنَ مِنْ مُوْسى » و سرانجام اشاره به داستان جنگ خيبر نمود، كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «لاُعْطِيَّنَ الرّايَةَ رَجُلا يُحِبُّ اللهَ وَ رَسُوْلَهُ وَ يَفْتَحُ اللهُ عَلى يَدَيْهِ»: «پرچم را به دست كسى مى سپارم كه خدا و رسولش را دوست دارد، و خداوند با دست او، قلعه هاى خيبر را خواهد گشود». سپس سراغ على(عليه السلام) را گرفت و با آب دهان مباركش چشم او را شفا داد، و پرچم را به او سپرد; من هر گاه يكى از اين سه حديث را به خاطر مى آورم، نمى توانم او را سبّ و دشنام دهم. به خدا سوگند معاويه سكوت كرد و يك كلمه به او نگفت تا از مدينه خارج شد. (3)
در حديث سوّم از عبدالله بن بريده اسلمى نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در خيبر اين جمله را فرمود. سپس داستان را با اضافاتى علاوه بر آنچه گذشت بيان مى كند. (4)
ثعلبى در تفسيرش تصريح مى كند كه آيه فوق در حقّ على(عليه السلام) نازل شده است، ثعلبى در تفسيرش ـ بنابر آنچه در مناقب عبدالله الشّافعى وارد شده است ـ و در ذيل آيه فوق مى گويد: «اِنَّها نَزَلَتْ فى عَلِىٍّ(عليه السلام) »: «اين آيه درباره على(عليه السلام) نازل شده». (5)
همچنين علامه ثعلبى (بنا به نقل ابن بطريق در كتاب العمدة) نيز در ذيل اين آيه تصريح مى كند كه درباره على بن ابيطالب(عليه السلام) نازل شده است. (6)
نويسنده كنز العمّال نيز آن را در كتاب خود از سعد بن ابى وقّاص نقل مى كند، و در حديث ديگرى از عامر بن سعد همين معنى را با اضافاتى آورده است. (7)
اين احاديث و آنچه شبيه آن در كتب معروف اهل سنّت و پيروان مكتب اهلبيت(عليهم السلام) آمده است; خبر از فضيلتى مى دهد كه به گفته سعد بن ابى وقّاص شبيه و مانندى ندارد، و اگر تنها اين فضيلت در كسى باشد همين افتخار براى او بس است.
آيا سزاوار است كه با بودن چنين كسى در ميان امّت ما تصوّر كنيم، كه امكان دارد جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) به غير او سپرده شود؟!
اين نكته نيز در تأكيد مفهوم آيه مودّت قابل توجّه است كه از رواياتى كه در كتب معروف و مشهور آمده چنين استفاده مى شود كه على(عليه السلام) نه تنها مورد علاقه پيامبر(صلى الله عليه وآله)و مورد لطف پروردگار بوده; بلكه محبوب ترين مخلوقات نزد آنها بوده است.
شاهد اين سخن، حديث معروف طير است.
در كتاب المستدرك على الصّحيحن چنين مى خوانيم كه أَنَس، خادم معروف پيامبر(صلى الله عليه وآله) كه بعد از آن حضرت عمرى طولانى داشت بيمار شده بود، محمّد بن حجّاج به اتفاق گروهى به عيادت او رفتند، سخن از هر درى به ميان آمد، تا به نام مبارك على(عليه السلام) رسيد، فرزند حجّاج نسبت به آن حضرت اهانت كرد، انس برآشفت، و گفت: اين مرد كيست؟ مرا بنشانيد، او را نشاندند، او ادامه داد: اى فرزند حجّاج! چرا عيبجويى و اهانت نسبت على بن ابى طالب مى كنى! قسم به كسى كه محمّد(صلى الله عليه وآله)را به حقّ مبعوث كرد، من خادم آن حضرت(صلى الله عليه وآله) بودم ـ و هر روز يكى از جوانان انصار آن حضرت را خدمت مى كردند ـ در آن روز نوبت من بود، أُم ايمن مرغ بريانى براى آن حضرت آورد، و در برابر او گذاشت. رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اى أُمّ اَيْمَن! اين پرنده را از كجا آوده اى؟» گفت: من خودم اين پرونده را صيد كردم و براى شما درست نمودم، دراينجا پيامبر(صلى الله عليه وآله) عرضه داشت: «اللّهُمَّ جِئْنى بِاَحَبِّ خَلْقِكَ اِلَيْكَ وَ اِلَىَّ، يَأْكُلُ مَعِى مِنْ هذا الطَّيْرِ »: «خداوندا! محبوب ترين مخلوقاتت را به، نزد تو و نزد من بياور تا با من از اين پرنده بخورد!».
در اين هنگام در خانه به صدا درآمد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: «اى انس ببين چه كسى پشت در است»، من پيش خود گفتم: خدايا او را يكى از انصار قرار بده ـ تا افتخارى براى ما طايفه انصار باشد ـ ولى هنگامى كه در را گشودم ديدم على(عليه السلام)است. به او عرض كردم: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فعلا مشغول انجام كارى است; برگشتم و بر سر جاى خود ايستادم، چيزى نگذشت كه باز صداى در آمد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: «اى انس برو و هر كسى هست بگو وارد شود تو اوّلين كسى نيستى كه علاقه به قوم خود دارد، آن شخص از انصار نيست!» من رفتم و او را وارد كردم، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: «اى انس پس مرغ را به او نزديك كن»، من آن را نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام)گذاشتم و هر دو از آن خوردند.
پسر حجّاج گفت: اى انس! خودت حاضر بودى و اين جريان را ديدى؟
انس گفت: آرى! فرزند حجّاج گفت: «من با خدا عهد مى كنم كه بعد از اين به على(عليه السلام) خرده نگيرم، و هر گاه بدانم كسى به او خرده مى گيرد، صورت او را زشت مى كنم» (آبروى او را خواهم برد). (8)
همين حديث را ذهبى نيز در تلخيص المستدرك كه در حاشيه المستدرك چاپ شده، آورده است.
علاوه بر آنچه گفته شد، حديث فوق كه به عنوان حديث طير در منابع مختلف اسلامى معروف شده، در كتب زيادى آمده است. به طورى كه مرحوم علامه امينى مى گويد: حديث طير حديثى است متواتر و صحيح كه در برابر تواتر و صحّتش ائمّه حديث خاضع اند.
موّفق بن احمد كه مردى فقيه و محدّثى بزرگ و خطيبى توانا و اديبى شاعر بود در كتاب مناقب، اين حديث را آورده است. (9)
و از او مهمتر ترمذى محدّث معروف در كتابش كه به عنوان صحيح ترمذى مشهور است، از انس بن مالك نقل مى كند كه نزد پيامبر(صلى الله عليه وآله) طيرى بود، عرضه داشت: «الّلهُمَّ اَئْتِنى بِاَحَبِّ خَلِْكَ اِلَيْكَ يَأكُلُ مَعى هذَا الطَّيْرَ فَجاءَ عَلِىٌّ فَاَكَلَ مَعَهُ »: «خداوندا! محبوب ترين خلقت را بفرست تا با من از اين طير بخورد; پس على(عليه السلام)آمد و با او تناول كرد». (10)
علامه گنجى شافعى در كفاية الطّالب بعد از نقل اين حديث مى گويد: در اين حديث دلالت واضحى است كه على محبوب ترين خلق خدا (بعد از پيامبر اسلام) بوده و بهترين دليل بر اين مطلب اين است كه خداوند دعاى پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مستجاب كرده است; بنابراين از بهترين وسائل تقرّب در درگاه الهى، محبّت على بن ابى طالب، و محبّت كسانى است كه او را دوست دارند. (11)
علاّمه نسايى از علماى قرن سوم هجرى، در كتاب معروفش خصائص نيز اين حديث را با اضافاتى نقل مى كند. (12)
دانشمندان ديگرى نيز اين حديث را در كتب خود نقل كرده اند از جمله سبط بن جوزى در تذكره و ابن اثير در اسدالغابه و ابن مسعود شافعى در مصابيح السّنه و محبّ الدين طبرى در ذخائر العقبى و شيخ سليمان بلخى قندوزى در ينابيع المودّه، و گروه ديگرى كه ذكر نام و شرح كلمات آنها به طول مى انجامد، هستند.
از نكاتى كه شايد براى بعضى موجب تعجّب شود اين است كه ابن اثير در اسدالغابه هنگامى كه حديث طير را از چند طريق نقل مى كند در يكى از طرق حديث، كه از انس بن مالك نقل شده، مى گويد: نخست ابوبكر آمد، و انس او را باز گرداند، سپس عثمان آمد و انس او را بازگرداند ـ در روايت ديگرى كه در خصائص نسائى نقل شده به جاى عثمان نام عمر آمده است ـ بعد على(عليه السلام) آمد، و به او اجازه داد.
ابن اثير در پايان اين حديث مى گويد: ذكر نام ابوبكر و عثمان در اين حديث جدّاً عجيب است. (13)
و عجيب تر اين كه بعضى از محدّثان اهل سنّت كه خواسته اند از كنارچنين فضيلت بى مانندى، ساده بگذرند و چشم خود را به روى حقايق ببندند، در سند اين حديث ترديد كرده اند، مانند ابن كثير دمشقى نويسنده البداية و النّهايه كه بعد از ذكر اين حديث مى گويد: «وَ فِى الْقَلْبِ مِنْ صِحَّةِ هذَا الْحَديثِ نَظَرٌ وَ إِنْ كَثُرَتْ طُرُقُهُ! »: «در دل من نسبت به صحيح بودن اين حديث شكّى است، هر چند طرق اين حديث كثير و فراوان است!» (14)
در حالى كه اين حديث متواتر ـ كه در منابع بسيار معروف به طور گسترده آمده است ـ هيچ مشكلى از نظر سند و دلالت ندارد; جز اينكه با پيش داورى هاى بعضى هماهنگ نيست، و مرحوم علاّمه امينى بعد از ذكر اين عبارت جمله جالبى دارد; او مى گويد: «با وجود اجتماع تمام شرائط صحت در اين حديث، اگر باز هم در قلب كسى شك و ترديدى نسبت به آن باشد، اشكال در قلب او است نه در اين حديث!».




پی نوشتها :

1. تفسير كبير، جلد 12، صفحه 20.
2. المستدرك، جلد 3، صفحه 132.
3. تلخيص المستدرك كه در حاشيه المستدرك چاپ شده است، جلد 3، صفحه 108 و 109.
4. المستدرك، جلد 3، صفحه 437.
5. مناقب، صفحه 160 (نسخه خطّى، بنابه نقل احقاق الحق)، جلد 14، صفحه 248.
6. العمده، صفحه 151 (مطابق نقل احقاق الحق، جلد 3، صفحه 198).
7. كنز العمّال، جلد 13، صفحه 162 و 163، حديث 36495 و 36496 (طبع مؤسسة الرّسالة بيروت).
8. المستدرك على الصّحيحين، جلد 3، صفحه 131 (طبع دارالمعرفة بيروت).
9. مناقب، صفحه 67.
10. صحيح ترمذى، جلد 13، صفحه 170 (طبع الصاوى مصر).
11. كفاية الطّالب، صفحه 59 (مطابق نقل احقاق الحق، جلد 5، صفحه 319.
12. الخصائص، صفحه 5 (طبع تقدّم مصر).
13. اسدالغابه، جلد 4، صفحه 30 (طبع داراحياء التراث العربى بيروت).
14. البداية و النّهاية، صفحه 353.



 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد