:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

جمعه 28 مهر 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : بزرگترين عيب آن است ، چيزي را كه در خود داري بر ديگران عيب بشماري .
 
 
 

 

 
تفسیر موضوعی قرآن کریم

برگرفته شده از کتاب پیام قرآن نوشته آیت الله العظمی مکارم شیرازی

مقدمه :

اگر از تعبیرات کلّى قرآن مجید در مورد رستاخیز ـ که در بحث گذشته آوردیم ـ بگذریم قرآن نام هاى زیاد دیگرى براى معاد انتخاب کرده که به جزئیات اوصاف آن روز بزرگ اشاره مى کند.

این نکته قابل توجّه است که قرآن مجید همیشه از قیامت با یک نام یاد نمى کند، این به خاطر آن است که در قیامت حوادث بسیار مختلف و گوناگونى رخ مى دهد و هریک از این حوادث چهره اى از آن روز را نشان مى دهد.

قرآن براى نشان دادن این ویژگى ها که مسلّماً آثار تربیتى فوق العاده اى دارد، از نام هاى گوناگونى استفاده مى کند تا ترسیم دقیقى در مجموع آیات از آن روز عظیم و حوادث فوق العاده و تکان دهنده آن کرده باشد.

البته نام در اینجا به معناى اسم خاص ـ یا به تعبیر ادبیات عربى علم شخص ـ نیست، بلکه معناى وسیع ترى دارد که نام هاى توصیفى را نیز شامل مى شود. یعنى عناوینى که متّکى بر اوصاف آن روز و ویژگى هاى آن زندگى است.

با این اشاره به سراغ نام هاى قیامت در قرآن مى رویم و خوانندگان را بار دیگر  به این نکته توجّه مى دهیم که دقّت در این نام ها آثار تربیتى عمیقى دارد و در بیدارى و آگاهى و تهذیب نفوس و اصلاح قلوب و دعوت به سوى تقوا و بازداشتن از زشتى، بسیار مؤثّر است.

مرحوم فیض کاشانى در محجّة البیضاء مى گوید: «در هریک از نام هاى قیامت سرّى نهفته است و در هر توصیفى معناى مهمّى بیان گشته: باید کوشید این معانى را درک کرد و به این اسرار راه یافت.» سپس همراه آن یکصد نام براى قیامت ذکر مى کند.(1)

البته این نام ها همه در قرآن مجید نیست، بلکه قسمتى از آنها از احادیث گرفته شده لذا از بحث تفسیرى ما خارج است، ما فعلاً تنها به سراغ نام هاى قیامت در قرآن مى رویم.

از سوى دیگر بعضى از نام هایى که فیض کاشانى فرموده، نه با صراحت در قرآن مجید آمده است و نه در اخبار، بلکه استنباطى است اجمالى از کتاب و سنت، لذا بهتر آن است به سراغ نام هایى رویم که با صراحت در قرآن مجید ذکر شده (خواه جنبه اسم خاص داشته باشد که تعداد محدودى از آنها است یا جنبه توصیف و بیان ویژگى هاى آن روز).

این اسامى را در سه گروه مى توان خلاصه کرد:

بخش اول: نام هایى است که با اضافه واژه «یوم» به یک کلمه، از یکى از ابعاد و ویژگى هاى آن روز خبر مى دهد وآنها عبارتند از:

1. یَوْمُ الْقِیامَةِ

این نام که از مشهورترین نام هاى روز رستاخیز است، درست هفتاد بار در قرآن مجید تکرار شده است. از جمله مى فرماید: ( وَ نَضَعُ الْمَوازِیْنَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَةِ) : «ما ترازوهاى عدل را در روز قیامت برپا مى کنیم.»(2)

در این که چرا آن روز به قیامت و بپاخاستن نامیده شده، خود قرآن مجید از این مسأله پرده برداشته مى گوید: «روزى که مردم در پیشگاه پروردگار جهانیان مى ایستند»: ( یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ)(3).

همچنین در آن روز فرشته اعظم خداوند که نامش روح است با سایر ملائکه در یک صف براى اجراى فرمان خدا قیام مى کنند. ( یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفّاً): «روزى که روح و ملائکه به صف مى ایستند و هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان سخن نمى گویند و (آنگاه که مى گویند) درست مى گویند.»(4) و نیز در آن روز شاهدان و گواهان براى شهادت بر اعمال انسان ها بپا مى خیزند ( وَ یَوْمَ یَقُومُ الاََْشْهادُ): «روزى که گواهان به پا مى خیزند.»(5)

و بالأخره در آن روز حساب و کتاب برپا مى شود. ( یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ): «روزى که حساب برپا مى شود،»(6)

این مطلب در دادگاه ها معمول است که به هنگام اعلام رأى دادگاه همه حاضران اعم از متّهمان و قضّات بپا مى خیزند و رأى نهایى اعلام مى شود. این بپاخاستن دلیل بر احترام به رأى دادگاه و تسلیم در مقابل آن است.

از این گذشته، انسان هنگامى که مى خواهد به طور جدّى کارى را انجام دهد بپا مى خیزد و آماده اجرا مى شود، به همین جهت مسأله قیام، دلیل بر تصمیم و اراده محکم و آمادگى و احترام نسبت به انجام کارى است و شاید به همین دلیل واژه «قیامت» در قرآن مجید این همه تکرار و تأکید شده است.

اضافه بر اینها، قیام مردگان از قبرها، خود نیز یکى از دلایل این نام گذارى است.

در حدیثى از امام على بن الحسین(علیه السلام) مى خوانیم: «اَشَدُّ ساعاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ ساعات: اَلسّاعَةُ الَّتى یُعایِنُ فِیْها مَلَکَ الْمَوْتِ، وَ السّاعَةُ الَّتى یَقُوْمُ فیها مِنْ قَبْرِهِ، وَ السّاعَةُ الَّتى یَقِفُ فیها بَیْنَ یَدَىِ الله تَبارَکَ وَ تَعالى»: «شدیدترین ساعات انسان ها، سه ساعت است: ساعتى که فرشته مرگ را در برابر خود مى بیند و ساعتى که از قبر برمى خیزد و ساعتى که در برابر خداوند متعال مى ایستد.»(7)

2. اَلْیَوْمُ الآخِرُ

نام دیگرى که بسیار مشهور و معروف است و در قرآن مجید به طور گسترده آمده است: «الدّارُ الآخِرَةُ» (سراى دیگر) و «اَلْیَوْمُ الآخِرُ» (روز دیگر) یا به طور خلاصه «اَلاْخِرَةُ» است که یکصد و چهل بار در سوره هاى مختلف قرآن مجید روى آن تکیه شده است.

در آیه 177 سوره بقره در توضیح معناى نیکوکارى مى فرماید: ( وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاْخِرِ وَالْمَلاَئِکَةِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ...): «بلکه نیکوکار کسى است که به خدا وروز واپسین و فرشتگان و کتاب خدا و پیامبران، ایمان آورده...»

در تعبیر دیگرى در آیه 83 سوره قصص مى فرماید: ( تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً فِی الاََْرْضِ وَلاَ فَسَاداً): «(آرى) این سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرار مى دهیم که اراده برترى جویى و فساد در زمین را ندارند.» و باز در تعبیر دیگرى در آیه 4 سوره بقره مى فرماید: ( وَ بِالآخِرَةِ هُمْ یُؤْقِنُونَ) : مؤمنان حقیقى کسانى هستند «که به سراى دیگر یقین دارند.»

تعبیر به «اَلْیَوْمُ الاْخِرُ» یا «اَلدّارُ الاْخِرَةُ» یا «اَلاْخِرَةَ» در برابر دار دنیا است که از آن به نشئه اولى تعبیر شده چنان که مى خوانیم: ( وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولَى فَلَوْلاَ تَذکَّرُونَ) : «شما عالَم نخستین را دانستید، پس چرا متذکّر نمى شوید(که جهانى بعد از آن است)؟!»(8)

در آیه 4 سوره ضحى آمده است ( وَلَلآْخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنْ الاُْولَى): «و به یقین آخرت براى تو از دنیا بهتر است.»

به گفته ارباب لغت، «آخِرْ» نقطه مقابل «اوّل» است و «آخَر» (به معناى دیگر) نقطه مقابل «واحد» است.

مرحوم طبرسى در مجمع البیان مى گوید: آخرت را از این نظر آخرت نامیده اند که بعد از دنیا است و دنیا از این نظر دنیا نامیده شده که به مردم نزدیک است (از ماده دُنّو) و بعضى هم گفته اند به خاطر دنائت و پستى آن است نسبت به آخرت.(9)

شبیه همین معنا در تفسیر روح البیان و تفسیر فخررازى نیز آمده است.(10)

این تعبیر ضمناً بیانگر این واقعیّت است که سیر تکاملى انسان از این جهان شروع مى شود و ادامه مى یابد. جهان دیگر آخرین مرحله این مسیر است، دنیا به منزله منزلگاه هاى میان جاده است و آخرت قرارگاه نهایى و ابدى است.

این هشدارى است به همه انسان ها که دنیا را سراى جاودان نشمرند، دل به آن نبندند، آن را هدف نهایى نشمرند و تمام نیرو و قدرت خود را معطوف آن نسازند، بلکه از آن به صورت گذرگاهى براى وصول به سراى دیگر بهره گیرند.

3. یَوْمُ الْحِسابِ

یکى دیگر از اسامى مشهور قیامت، «یوم الحساب» است که در پنج آیه از قرآن مجید آمده است و این نام به خاطر آن است که تمامى اعمال آدمى اعم از صغیر و کبیر، جزیى و کلّى، معنوى و مادّى، جوارحى و جوانحى (بدنى و روحى) بدون استثناء در آن روز مورد محاسبه قرار مى گیرد، قرآن از زبان موسى بن عمران(علیه السلام) مى گوید: ( وَقَالَ مُوسَى إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لاَّ یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ): «موسى گفت: 'من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متکبّرى که به روز حساب ایمان نمى آورد'.»(11) و گاه از آن تعبیر به ( یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ): «در آن روزى که حساب برپا مى شود» شده است.(12)

مقاییس اللّغة چهار ریشه براى ماده «حساب» ذکر مى کند: شمردن، کفایت کردن،و «حسبان» به معناى بالش کوچک و «اَحْسَبَ» به معناى کسى که بر اثر بیمارى پوست تنش سفید شده و موهاى او ریخته است.

بعضى از ارباب لغت معانى بیشترى براى آن ذکر کرده و حتّى آن را به هفت معنا رسانده اند که از جمله آنها مجازات و عذاب است.(13)

ولى ظاهر این است که همه معانى فوق آن گونه که اجمالاً از مفردات راغب بر مى آید به یک معنا باز مى گردد و آن حسابرسى کردن است، و اگر در معناى کفایت کردن به کار مى رود به خاطر آن است که محاسبه اى براى رسیدن به کفایت صورت مى گیرد، و همچنین در مورد مجازات به خاطر آن است که بعد از حسابرسى انجام مى شود. معانى دیگر نیز به نحوى بازگشت به این معنا مى کنند. (مثلاً اطلاق آن بر نوعى از بیمارى جلدى به خاطر شباهت با مجازات الهى است که بعد از حساب واقع مى شود و شاید بالش کوچک را از این رو «حسبان» نامیده اند که حسابگران در موقع حساب به آن تکیه مى کنند)

به هر حال یکى از روشن ترین برنامه هایى که در قیامت انجام مى گیرد و اصولاً قیام قیامت به خاطر آن است، مسأله حساب الهى است که شرح چگونگى آن به خواست خدا در بحث هاى مربوط به منازل آخرت خواهد آمد.

 4. یَوْمُ الدِّینِ

این نام نیز به طور گسترده در قرآن به کار رفته و تعداد آیاتى که در آن «یوم الدین» آمده است بالغ بر سیزده مورد است که از همه مشهورتر در زبان ها در سوره حمد آیه 4 آمده است. ( مالِکِ یَوْمِ الدِّیْنِ): «او مالک روز جزا است.»

(بعضى از ارباب لغت معتقدند که اصل واژه «دین» به معناى خضوع و انقیاد و اطاعت است، و اگر این واژه بر معناى جزا اطلاق شده یا به خاطر آن است که در مقابل آن باید مطیع بود یا این که جزا مولود اطاعت است.)

در بعضى از روایات نیز به معناى روز حساب تفسیر شده که در حقیقت از قبیل ذکر علّت و اراده معلول است زیرا حساب مقدمه اى براى جزا است.

5. یَوْمُ الْجَمْعِ

این تعبیر دوبار در قرآن مجید آمده است، از جمله در سوره تغابن آیه 9 ( یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُنِ): «این در زمانى خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع (روز رستاخیز) گردآورى مى کند. آن روز، روز احساس خسارت و پشیمانى است!»

در سوره شورى آیه 7 مى خوانیم: ( لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُرَى وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْع): «امّ القرى و کسانى را که گرد آن هستید (ساکنان مکه و همه جهانیان را) انذار کنى و آنها را از روزى که همگان در آن روز جمع مى شوند و هیچ شک و تردیدى در آن نیست بیم دهى.»

چگونه آن روز، روز جمع نباشد در حالى که تمام اولین و آخرین و همه جن و انس و حتّى ملائکه مقرّبین در آنجا جمعند، نه تنها خودشان که اعمال آنها نیز تماماً در آنجا جمع آورى شده است و براى عرضه به دادگاه عدل الهى آماده است.

همین نام به صورت دیگرى در آیه 103 سوره هود نیز آمده( ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ): «همان روزى که مردم در آن جمع آورى مى شوند.»

6. یَوْمُ الفَصْلِ

نام دیگر روز قیامت «یومُ الفصل» (روز جدایى) است. این نام شش بار در قرآن مجید تکرار شده(14) از جمله در سوره نبأ آیه 17 مى خوانیم: ( اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کانَ مِیْقاتاً) : «(آرى) روز جدایى (حق از باطل)، میعاد همگان است!.»

این تعبیر، تعبیر بسیار پرمعنایى است که بیانگر جدایى ها در آن روز عظیم است. جدایى حق از باطل، جدایى صفوف مؤمنان و صالحان از کافران و مجرمان، جدایى برادر از برادر،  پدر و مادر از فرزند و جدایى سرنوشت خوبان از بدان.

این تعبیر گاهى به معناى «یوم القضاء» و روز داورى نیز مى آید، زیرا قاضى به وسیله حکم خود منازعه را پایان مى دهد و لذا به حکم و قضاوت که علت پایان مخاصمات است، «الفصل» گفته مى شود.

7. یَوْمُ الْخُرُوجِ

این نام تنها در یک آیه از قرآن مجید آمده است، در آیه 42 سوره ق ضمن اشاره به روزى که نفخ دوم صور دمیده مى شود، مى فرماید: ( ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ): «آن روز، روزِ خروج (از قبرها) است.» آرى آن روز، روز خارج شدن از مرگ به حیات و از عالم برزخ به عالم آخرت و از درون به برون و از پنهان به آشکار است!

همین معنا به شکل دیگرى در آیه 43 سوره معارج آمده است آنجا که مى فرماید: ( یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الاََْجْدَاثِ سِرَاعاً کَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبٍ یُوفِضُونَ): «همان روز که از قبرها بسرعت خارج مى شوند، گویى به سوى بتها مى دوند.»(15)

این تعبیر نشان مى دهد حوادث قیامت در آغاز کار با سرعت فوق العاده اى انجام مى گیرد و در عین حال طعنه و سخریه اى است نسبت به بت پرستان و بت پرستى که مهمترین بخش زندگانى آنان را تشکیل مى داد و بیشترین توجّه آن سبک مغزان را به خود تخصیص داده بود، به طورى که دویدن آنها به سوى بت ها (در یک روز جشن یا عزا و یا در حال بازگشت از سفر)به عنوان نمونه روشن شتاب معرفى شده است و از این جا روشن مى شود که نکته لطیفى در آیه نهفته شده است.

8. اَلْیَوْمُ الْمَوْعُودُ

این نام نیز تنها در یک آیه از قرآن آمده است، در آغاز سوره بروج آیه 2، به عنوان یک سوگند مهم مى فرماید: ( وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ): «و سوگند به آن روز موعود» روزى که وعده گاه همه آنجا است و تمام انبیاء وعده آن را داده اند.

بعضى از مفسّران یوم موعود را اشاره به روز خارج شدن از قبرها یا روزى که وعده شفاعت پیامبر در آن داده شده است تفسیر کرده اند، در حالى که همه این معانى در معناى اول جمع است.(16)

جالب این که قرآن مجید سوگند به آن روز را به دنبال سوگند به آسمان که داراى برج هاى بسیار است قرار داده ( وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ): «سوگند به آسمان که داراى برجهاى بسیار است» تا اشاره به این کند که عظمت آن روز همچون عظمت آسمان است یا اشاره به این که اگر آن روز موعود نباشد آفرینش این آسمان عظیم با آن نظام دقیقى که بر آن حکمفرما است بیهوده و بى هدف خواهد بود، چرا که چند روز زندگى دنیا ارزش آن را ندارد که چنین نظام عظیم و گسترده اى به خاطر آن آفریده شود.

به هر حال شبیه این نام با تعبیر دیگرى در آیه 83 سوره زخرف آمده است ( فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلاَقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ): «آنان را (به حال خود) واگذار تا در باطل غوطه ور باشند و سرگرم بازى شوند تا روزى را که به  آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه کار خود را ببینند)!»(17)

9. یَوْمُ الخُلُود (روز جاودانگى)

این تعبیر تنها یک بار در آیات قرآن به چشم مى خورد، آنجا که مى فرماید: ( ادْخُلُوهَا بِسَلاَم ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ): «(به آنان گفته مى شود) بسلامت وارد بهشت شوید، امروز روز جاودانگى است.»(18)

با توجّه به این که تعبیر فوق بعد از توصیف بهشت در آیات همان سوره ق وارد شده، انتخاب این نام به خاطر بیان ابدیّت این موهبت عظیم الهى و این پاداش بزرگ نیکوکاران و تمام نعمت هاى آن است و در حقیقت یوم الخلود بعد از ورود در بهشت آغاز مى شود.

این تعبیر، سخنى را که قبلاً اشاره کردیم به روشنى تأیید مى کند که نام ها و توصیف هاى قیامت هرکدام به یکى از ابعاد آن اشاره دارد و در اینجا سخن از ابدیّت آن است، البته مسأله خلود منحصر به نعمت هاى بهشت نیست، عذاب هاى دوزخ نیز چنین است. امّا در قرآن تعبیر «یوم الخلود» تنها در همین یک مورد به کار رفته است و در مورد دوزخ تعبیر مشابه دیگرى به عنوان «دارالخلد» (سراى جاودانى) دیده مى شود: ( ذَلِکَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ): «این آتش کیفر دشمنان خدا است، سراى جاویدشان در آن خواهد بود، کیفرى است بخاطر این که آیات ما را انکار مى کردند»(19).

10. یَوْمٌ عَظیمٌ

توصیف قیامت به روز بزرگ «یوم عظیم» نیز در آیات متعدّدى از قرآن مجید آمده است، از جمله در آیه 37 سوره مریم مى خوانیم: ( فَوَیْلٌ لِّلَّذِیْنَ کَفَرُوا مِنْ مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ): «پس واى به حال کسانى که کافر شدند از حضور روز بزرگ (رستاخیز)!»(20)

البته تعبیر به عذاب یوم عظیم در آیات قرآن احیاناً براى عذاب هاى مهم دنیوى نیز آمده که شناختن آن از عذاب روز قیامت با توجّه به آیات قبل و بعد چندان مشکل نیست.

به هر حال توصیف آن روز به «یوم عظیم» به خاطر امور بسیار مهمّى است که در آن روز بزرگ واقع مى شود: پاداش و کیفر عظیم، دادگاه و حساب عظیم، حضور با عظمت خلایق در آن روز و عظمت طول آن روز، عظمت هول و وحشت و هراس و عظمت جنبش هاى آغاز رستاخیز و خلاصه عظمت در تمام جهات.

11. یَوْمُ الْحَسْرَةِ

این نام که تنها در یک آیه از قرآن مجید آمده، تعبیرى است تکان دهنده از  روز قیامت که روز حسرت و تأسّف و ندامت است، در آیه 39 سوره مریم مى فرماید: ( وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الاَْمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ): «آنان را از روز حسرت (روز رستاخیز) بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان مى یابد ولى (امروز) آنها در غفلتند و ایمان نمى آورند.»

«حَسْرَة» از ماده «حَسْر» به گفته مفردات و مقاییس و جمعى دیگر از ارباب لغت به معناى آشکار کردن است و لذا «حَسَرْتُ عَنِ الذِراعِ» یعنى آستین را بالا زدم و دست خود را ظاهر کردم. سپس واژه حسرت به غم و اندوهى که بر امور از دست رفته حاصل مى شود اطلاق شده، گویى جهل و ناآگاهى انسان نسبت به ضررهاى عملى که انجام داده کنار مى رود و حقیقت آشکار مى گردد.

این در حالى است که بعضى دیگر اصل آن را به معناى عقب زدن مى دانند، مثلاً هنگامى که دریا عقب نشینى مى کند طبعاً سواحلى که زیر آب بود آشکار مى گردد، یا هنگامى که انسان آستین خود را عقب مى زند دست ها ظاهر مى شود، این در حقیقت از لوازم معناى اول است.(21)

به هر حال اندوه و تأسّف و ندامت از لوازم مفهوم آن است و روز قیامت راستى روز اندوه و ندامت و حسرت شدید است نه تنها براى بدکاران، بلکه حتّى براى نیکوکاران. زیرا وقتى پاداش هاى عظیم الهى را مى بینند تأسّف مى خورند چرا بیشتر و بهتر کار نیک انجام نداده اند!

این مطلبى است که جمعى از مفسّران به آن تصریح کرده اند.(22) ولى  فخررازى مى گوید: تنها بدان هستند که گرفتار حسرت مى شوند و براى اهل بهشت حسرتى نیست چرا که در آنجا هیچ غم و اندوهى نمى تواند وجود داشته باشد.(23)

ولى باید گفت این گونه غم، نوعى کمال است و مایه ناراحتى و عذاب روحى نیست. بنابراین وجود آن در بهشت نیز مشکلى ندارد (دقّت کنید)

به هر حال اگر تأسّف و حسرت در دنیا قابل جبران است در آنجا راهى براى جبران وجود ندارد و لذا باید آن روز را روز حسرت واقعى و روز حسرت بزرگ نامید. همین معنا در آیه 56 سوره زمر به شکل دیگرى آمده است که مى فرماید: ( أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللهِ ): «(این دستورها براى آن است که) مبادا کسى روز قیامت بگوید: 'افسوس بر من از کوتاهى هایى که در اطاعت فرمان خدا کردم'.»(24)

12. یَوْمُ التَّغابُن (روز آشکار شدن غبن ها!)

این نام در قرآن مجید تنها یکبار آمده است، آن هم در آیه 9 سوره تغابُن ( یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ ): «این در زمانى خواهد بود که همه شما را در روز اجتماع (روز رستاخیز) گردآورى مى کند. آن روز، روز احساس خسارت و پشیمانى است!»

«تغابن» از مادّه «غَبن» در این جا به معناى آشکار شدن غَبن است، یعنى در  آن روز ظاهر مى شود چه کسى مغبون شده است.(25)

مرحوم طبرسى در مجمع البیان مى گوید: این ماده هنگامى که به صورت باب تفاعل (تغابن) به کار رود به معناى گرفتن شرّ و رها نمودن خیر یا به معناى گرفتن خیر و رها نمودن شرّ است. مؤمنان از بهره دنیوى خود چشم پوشیده و بهره آخرت را مى گیرند و مصداق گرفتن خیر و رها کردن شر خواهند بود، بنابراین آنها «غابن» محسوب مى شوند و کافران بهره آخرت را رها کرده و بهره دنیا را گرفته اند، و مصداق رها کردن خیر و گرفتن شرّند، بنابراین مغبون هستند نتیجه این که در آن روز غابن از مغبون آشکار مى گردد.

در صحاح اللّغه آمده است که «غَبن» به معناى خدعه و نیرنگ است و مغبون شدن یعنى مورد خدعه و نیرنگ قرار گرفتن و هنگامى که این ماده در مورد تفکّر به کار رود به معناى ضعف و ناتوانى است، لذا غبین به معناى ضعیف الفکر است.

به هر حال در قیامت پرده ها کنار مى رود و نتایج اعمال و عقائد و نیّات آشکار مى شود و انسان خود را در مقابل انبوهى از نتائج و آثار اعمال خویش مى بیند و آنجا است که بدکاران از شکست و زیان خود و فریب و نیرنگ شیطان و از دست دادن سرمایه هاى عظیم و محروم شدن از سعادت جاویدان و گرفتارى در چنگال عذاب الهى با خبر مى شوند و این غَبن حقیقى است.

13. یَوْمُ التَّنادِ (روز صدا زدن یکدیگر و یارى خواستن)

این نام نیز یک بار در قرآن مجید در سوره غافر (مؤمن) آیه 32 آمده است که مؤمن آل فرعون به هنگامى که فرعونیان را از عذاب الهى در دنیا و آخرت مى ترساند مى گوید: ( وَ یا قَوْمِ اِنِّى اَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ): «اى قوم من! من از روزى که مردم یکدیگر را صدا مى زنند (و از هم یارى مى طلبند) بر شما بیمناکم!».

«اَلتَّنادْ» در اصل «التنادى» بوده که یاى آن حذف شده و کسره دال که دلیل بر آن است بر جاى مانده و از ماده «نداء» به معناى صدا زدن است.

بسیارى از مفسّران معتقدند که «یوم التناد» از اسامى قیامت است(26) و هر کدام براى این نام گذارى دلیلى ذکر کرده اند.

بعضى گفته اند به خاطر آن است که «دوزخیان، بهشتیان را صدا مى زنند که'(ترحّم کنید و) مقدارى آب یا از آنچه خدا به شما روزى داده، به ما ببخشید'»: ( وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ): «آنها (در پاسخ) مى گویند: 'خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است'»: ( قَالُوا إِنَّ اللهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْکَافِرِینَ)(27).

این معنا در حدیثى در کتاب معانى الاخبار از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است.

بعضى مى گویند این نام گذارى به خاطر آن است که در صحنه محشر مردم یکدیگر را صدا مى زنند و از هم کمک مى خواهند. یا این که فرشتگان مردم را  براى حساب صدا مى زنند و مردم فرشتگان را براى استمداد! یا این که مؤمن هنگامى که نامه اعمال خود را مى بیند، از روى شوق فریاد مى زند: ( هاؤُمُ اقْرَوا کِتابِیَه): «فریاد مى زند که: (اى اهل محشر!) نامه اعمال مرا بگیرید و بخوانید!»(28). و کافر در آن هنگام که نامه عملش را به دستش مى دهند از شدّت وحشت فریاد مى کشد: ( یا لَیْتَنى لَمْ اُوْتَ کِتابِیَه): «مى گوید: 'اى کاش هرگز نامه اعمالم رابه من نمى دادند!'»(29)

البته وجوه دیگرى نیز براى این نام گذارى ذکر شده که در بعضى از تفاسیر آن را بالغ بر هشت وجه شمرده اند، ولى بعضى از آنها ضعیف به نظر مى رسد. این نکته نیز قابل ذکر است که تمام این معانى ممکن است در مفهوم آیه جمع باشد چرا که منافاتى در میان آنها نیست.

14. یَوْمُ التّلاقِ(روز تلاقى)

این نام نیز فقط یک بار در قرآن مجید، سوره غافر(مؤمن) آیه 15، آمده است: ( یُلْقِى الرُّوْحَ مِنْ اَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ): «روح (وحى الهى) را به فرمانش بر هر کس ازبندگانش که بخواهد القاء مى کند تا (مردم را) از روز لقاى پروردگار بیم دهد.»

منظور از القاى روح به قرینه آیات دیگر، همان وحى و کتب آسمانى است. چنانکه در آیه 52 سوره شورى خطاب به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: ( وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا  اِلَیْکَ رُوْحاً مِّنْ اَمْرِنا): «همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحى فرستادیم) بر تو نیز حقایقى را به فرمان خود وحى کردیم.»

به این ترتیب قرآن مجید روحى است از جانب خدا که در کالبد جامعه بشریت دمیده شده است!

راغب در مفردات مى گوید: قرآن به این سبب روح نامیده شده که سبب حیات معنوى است و هدف القاى این روح بیم دادن و انذار از آن روز بزرگ تلاقى است. در آن روز انواع تلاقى ها رخ مى دهد که همه آن ها در مفهوم آیه جمع است، هرچند مفسّران احیاناً به گوشه اى از آن چشم دوخته اند.

روزى است که بندگان با پروردگارشان ملاقات مى کنند ( یَا أَیُّهَا الاِْنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ):«اى انسان! تو با تلاش و رنج به سوى پروردگارت مى روى و او را ملاقات خواهى کرد.»(30)

روزى است که انسان ها با فرشتگانِ حساب و پاداش و کیفر تلاقى دارند ( وَ تَتَلَقَّاهُمُ المَلائِکَةُ): «و فرشتگان به استقبالشان مى آیند.»(31)

روزى است که انسان با حساب اعمال و گفتارش در آن دادگاه عدل تلاقى دارد ( اِنِّى ظَنَنْتُ اَنِّى مُلاقٍ حِسابِیَه): «من یقین داشتم که به حساب اعمالم مى رسم.»(32).

روزى که گذشتگان و آیندگان با هم تلاقى مى کنند.

روز تلاقى پیشوایان حق و باطل با پیروانشان.

روز تلاقى ظالم و مظلوم با یکدیگر.

روز تلاقى بهشتیان و دوزخیان!

آرى هدف آمدن انبیاء و نزول کتب آسمانى همین بوده است که بندگان را از آن روز تلاقى بزرگ بیم دهند و چه عجیب است این نام و مفهوم وسیع و تکان دهنده آن.

15. یَوْمٌ ثَقیلْ(روز سنگین!)

این نام نیز از نام هایى است که فقط یک بار در قرآن، سوره انسان، آیه 27 به چشم مى خورد: ( إِنَّ هَؤُلاَءِ یُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یَوْماً ثَقِیلاً ): «آنها زندگى زودگذر دنیا را دوست دارند، در حالى که روز سختى را پشت سر خودرها مى کنند.»

توصیف آن روز به ثقیل، توصیفى است گسترده و پرمعنا. سنگین از نظر محاسبه ها، سنگین از نظر مجازات ها، سنگین از نظر رسوایى ها، سنگین از نظر شدائد محشر و سنگینى مسئولیت ها و سنگین از نظر بار گناهان بر دوش مجرمان!

تعبیر به «یَذَرُوْنَ وَرائهُمْ»: (پشت سرشان مى اندازند) با این که باید قاعدتاً گفته شود «پیش رویشان...» به خاطر آن است که مجرمان آن روز را چنان به دست فراموشى سپرده که گویى پشت سرانداخته اند.

16. یَوْمُ الاَْزِفَةِ(روز نزدیک)

هریک از نام هاى قیامت پیامى مخصوص به خود دارد، از جمله «یوم الآزفه» است که فقط یک بار در قرآن مجید، سوره غافر، آیه 18 آمده است ـ تعبیر به «الآزفة» دوبار آمده، ولى «یوم الآزفه» فقط یک بار ـ مى فرماید: ( وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الاْزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ کَاظِمینَ): «و آنها را از روز نزدیک (روز قیامت) بترسان، هنگامى که (از شدّت وحشت) دلها به گلوگاه مى رسد در حالى که تمامى وجود آنها مملوّ از اندوه است.»

«آزِفَةَ» از مادّه «اَزَف» (بر وزن صدف) به گفته مقاییس اللّغة و مفردات و مصباح اللّغه و کتب دیگر به معناى نزدیک شدن است، ولى بعضى آن را به معناى نزدیکى آمیخته با تنگى وقت شمرده اند.

این نام گذارى بیانگر این واقعیت است که قیامت بیش از آنچه مردم فکر مى کنند نزدیک است تا بیخبران نگویند هنوز وقت بسیار است و قیامت وعده اى است نسیه! آن هم روز نزدیکى که از شدّت وحشتش گویى قلب ها به گلوگاه مى رسد و جان ها به لب مى آید و اندوه آمیخته با ترس گلوى مردم را مى فشارد و راه نفس کشیدن را بر آنها مى بندد. آرى براى چنین روزى باید هر لحظه آماده بود.

همین معنا را قرآن با تعبیر دیگرى در آیه 1 سوره انبیاء بیان کرده است: ( اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ): «حساب مردم به آنان نزدیک شده در حالى که در غفلتند و روى گردانند!»

توجّه داشته باشید که جمله «اقترب» تأکید بیشترى از «قرب» را مى رساند و اشاره به این است که حساب روز قیامت بسیار نزدیک مى باشد.

قیامت به قدرى نزدیک و حتمى است که قرآن در بسیارى از تعبیرات خود با صیغه هاى فعل ماضى از آن یاد مى کند، مانند آیات 65 و 66 سوره فرقان مى فرماید: ( إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَاماً ـ إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً): «که عذابش سخت و پر دوام است ـ به یقین جهنم، بد جایگاه و بد محلِّ اقامتى است!» و آیات فراوان دیگر.

 17. یَوْمٌ عَسیْرٌ(روز پر مشقّت)

این تعبیر دوبار در قرآن مجید (در سوره مدّثر آیه 9، و سوره فرقان، آیه 26) آمده است، در آیّه اول مى خوانیم ( فَذَلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسِیرٌ) : «آن روز، روز سختى است.» و در آیه دوّم مى خوانیم: ( وَ کانَ یَوْماً عَلَى الْکافِرینَ عَسِیراً) : «وآن روز، روز سختى براى کافران خواهد بود!»

البته یک بار هم به عنوان «عَسِر» (بر وزن خَشِن) در آیه 8 سوره قمر آمده است: ( یَقوُلُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ) : «کافران مى گویند: 'امروز روز سخت (و درد ناکى) است'!»(33)

مسلّماً آن روز براى کافران بسیار طاقت فرسا و مصیبت بار و دردناک است، به طورى که نیرومندترین آنها را به زانو در مى آورد و عاجز و بیچاره و ناتوان مى سازد.

فخررازى در تفسیر خود مى گوید: سخت بودن آن روز بر کافران از این جهت است که در حساب بر آنها سخت گرفته مى شود، نامه هاى اعمالشان به دست چپ آنها داده شده، صورت هایشان سیاه، بدن ها کبود، چشمهایشان نابینا و اعضاء بدنشان در حضور جمع به گناهان آنها گواهى مى دهد و مایه رسوایى آنها مى گردد.(34)

تازه این یک مرحله از سختى هاى محشر است، مراحل بعد به هنگامى که به سوى جهنم کشیده مى شوند و سپس گرفتار انواع عذاب ها و آتش قهر الهى مى گردند، سخت تر و مصیبت بارتر است. آن روز حتّى براى مؤمنان روز آسانى نیست و دادن حساب تمام اعمال حتّى به اندازه سنگینى یک ذرّه و گذشتن از آن گردنه هاى سخت، کار بسیار دشوارى است.

18. یَوْمٌ اَلیمٌ (روز دردناک)

این نام نیز دوبار در آیات قرآن مجید آمده (هرچند واژه «الیم»، ده ها بار به عنوان توصیفى براى عذاب قیامت در سوره هاى مختلف قرآن بچشم مى خورد)

یک بار در سوره هود آیه 26 از زبان نوح پیغمبر(علیه السلام) نقل شده که خطاب به قوم بت پرستش مى گوید: ( اِنِّى اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلِیمٍ): «بر شما از عذاب روز دردناکى مى ترسم!» و یکبار هم در سوره زخرف آیه 65 از لسان وحى الهى: ( فَوَیْلٌ لِّلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ اَلیمٍ) : «واى بر کسانى که ستم کردند از عذاب روزى دردناک!» توصیف آن روز به دردناک بودن تنها به خاطر این نیست که عذابش الیم و دردناک است، بلکه علاوه بر این، آن روز از جهات زیادى مایه درد و رنج است. از جهت رسوایى ها، ندامت ها و پشیمانى هاى کشنده و انواع رنج هاى روحى دیگر ـ مثلاً انسان مى بیند دیگران به وسیله او اهل بهشت شدند و او خودش دوزخى شد ـ و دردناک به خاطر این که راه بازگشتى وجود ندارد و این که عذاب و رنجهایش جاودانى است.

جالب این که در یکى از دو آیه فوق سخن از مشرکان به میان آمده، و در دیگرى از ظالمان، و مى دانیم شرک نوعى از ظلم، و ظلم و ستم نیز از انگیزه هاى شرک جلى و خفى است.

 19. یَوْمُ الْوَعِیْدِ (روز وعده هاى وحشتناک)

این نام نیز یک بار در سراسر قرآن مجید، در سوره ق، آیه 20 آمده است: ( وَ نُفِخَ فى الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ): «و در صور دمیده مى شود. آن روز، روز وعده وحشتناک است!»

البته واژه «وعید» به طور مکرّر در قرآن آمده، ولى تعبیر به «یَوْمُ الْوَعِیدِ» تنها در یک مورد است.

واژه «وعید» از مادّه «وعد» گرفته شده و به گفته راغب در مفردات، «وعد» در مورد خیر و شر هر دو به کار مى رود، ولى وعید تنها در موارد وعده هاى شرّ گفته مى شود و لذا ابن منظور در لسان العرب آن را به تهدید تفسیر کرده است و  واژه «ایعاد» نیز به همین معنا آمده است.

به هر حال، این نام اشاره پرمعنایى به تمام مجازات هاى روز قیامت است، اعم از مشکلات صحنه محشر و دادگاه عدل الهى و مجازات هاى دوزخ و اعم از کیفرهاى مادّى و معنوى، مانند: رسوایى در میان خلایق و دور ماندن از فیض قرب پروردگار.

در این که منظور از نفخ صور در این آیه، نفخه مرگ و پایان دنیا است یا نفخه حیات و آغاز آخرت، در میان مفسّران گفتگو است، ولى آیه بعد از این آیه که مى گوید: ( وَ جائَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَّعَها سائِقٌ وَ شَهِیْدٌ): «و هر انسانى (به محشر) مى آید در حالى که فرشته اى او را (به سوى دادگاه عدل الهى) مى راند و گواهى همراه او است!» دلیل بر آن است که منظور نفخ دوم است و روز وعید نیز همان روز است.(35)

20. اَلْیَوْمُ الْحَقُّ

این نام نیز یک بار در قرآن مجید در سوره نبأ، آیه 39 آمده است که اشاره به روز رستاخیز کرده و مى فرماید: ( ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُ) : «آن روز، حق است» آرى واقعیّتى است انکارناپذیر که به تمام عالم آفرینش مفهوم مى بخشد و اگر آن روز نبود، واقعیّت این جهان مفهوم نداشت.

اصولاً دنیا، سرابى بیش نیست و در واقع مجاز است نه حقیقت، فنا است نه  بقا، مرگ است نه حیات، آرى حقیقت و واقعیّت و مفهوم اصلى حیات در قیامت تجلّى مى کند ( وَ اِنَّ الدَّارَ الاخِرَةَ لَهِىَ الْحَیَوانُ) : «و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است.»(36)

بعضى از مفسّران در تفسیر حقانیّت آن روز به سه نکته اشاره کرده اند:

1. آن روز حق است و غیر از آن باطل، چرا که ایّام دنیا باطلش بیش از حق مى باشد.

2. حق به معناى وجود ثابت است و به همین جهت خدا را حق مى گویند چرا که فنایى براى او تصوّر نمى شود. روز قیامت نیز چنین است، بنابراین حق است.

3. آن روز، روزى است که شایسته عنوان یوم است چرا که در آن روز روشن، اسرار مخفى آشکار مى گردد در حالى که در دنیا احوال خلق مکتوم و نامعلوم (همچون شب) است.(37)

21. یَوْمٌ مَشْهُودٌ (روزى که همه آن را مشاهده مى کنند)

این توصیف نیز تنها یک بار در قرآن مجید در آیه 103 سوره هود آمده است که بعد از اشاره به عذاب آخرت اشاره به آن روز کرده مى فرماید: ( وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ) «روزى که همه آن را مشاهده مى کنند».

نه تنها خلق اولین و آخرین آن روز را مشاهده مى کنند، بلکه اعمال و حساب و دادگاه و عدل الهى و پاداش ها و کیفرهاى اعمال خویش را نیز در آن روز مشاهده خواهند کرد.

به گفته مرحوم طبرسى در مجمع البیان و مرحوم علاّمه طباطبایى در المیزان، اطلاق این آیه گواه بر آن است که نه فقط انسان ها بلکه جن و ملائکه نیز در آن روز حاضر و ناظرند که آن روز، روز اجتماع عمومى همگان است.(38)

قرطبى نیز مى گوید. اهل آسمان ها نیز شاهد و ناظر آن روزند.

البته همه روزها مشاهده مى شود، ولى انتخاب این توصیف براى قیامت از یک سو اشاره به قطعى بودن آن است و از سوى دیگر اشاره به اهمّیّت آن و حوادثى که در آن روى مى دهد و حضور عمومى همه خلایق در آن است.

 22. یَوْمٌ مَعْلُومٌ (روزى که براى همه معلوم است)

این تعبیر نیز یک بار در قرآن در آیات 49 و 50 سوره واقعه در برابر سؤال کفار از حیات بعد از مرگ آمده است: ( قُلْ إِنَّ الاَْوَّلِینَ وَالاْخِرِینَ ـ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ): «بگو: 'اولین و آخرین ـ همگى در موعد روزى معیّن گردآورى مى شوند'».

معلوم بودن آن روز دو تفسیر مى تواند داشته باشد:

1. علم تفصیلى است، یعنى آگاهى بر آن روز و تاریخ دقیق آن، و مى دانیم این علم مخصوص خدا است و هیچ کس حتّى انبیاءِ مرسلین و ملائکه مقرّبین از آن آگاهى ندارند، ولى نزد خداوند ثابت و قطعى و از هر نظر معلوم است.

2. علم اجمالى است، یعنى آگاهى بر این که همه ما چنین روزى را در پیش داریم و از آن جا که این آگاهى - به طورى که در بحث هاى آینده به خواست خدا مى آید - از اعماق فطرت ما مى جوشد. به علاوه دلایل متعدّدى از طریق عقل و خرد براى آن وجود دارد که عالم و عامى هر کدام مى توانند اجمالاً به آن دست یابند و اضافه بر این تمام انبیاء و پیامبران الهى از آن خبر دادند که آن روز، معلوم، قطعى و مسلّم است هرچند تاریخ دقیق آن را ندانند.

درست مانند این که همه ما به طور قطع مى دانیم سرانجام مى میریم و از دنیا مى رویم، هرچند هیچ کس تاریخ پایان عمر خود را نمى داند.

غالب مفسّران معناى اول را برگزیده اند، ولى بعضى روى معناى دوّم تکیه مى کنند و کلمه «قُل» را دلیل بر عمومى بودن این علم مى شمرند، چرا که مفهومش این است که به همگان این مطلب را ابلاغ کن.(39)

ولى جمع هر دو تفسیر در مفهوم آیه نیز کاملاً ممکن است.

ضمناً پیامى که این تعبیر «یَوْمٌ مَعْلُومٌ» به ما مى دهد این است که در برخورد با آن جدّى باشیم و خود را براى ملاقات آن روز آماده کنیم و یقین بدانیم که قیامت با تمام آثار و پیامدهایش به هر حال خواهد آمد و این علم و یقین اثر تربیتى فوق العاده اى دارد.

23. یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً (روزى که چهره درهم کشیده و سخت است)

این نام نیز فقط یک بار در قرآن مجید به چشم مى خورد در سوره انسان (هل اتى) آیه 10 از زبان ابرار (نیکان)(40) نقل مى کند که آنها مى گویند: ( إِنَّا نَخَافُ مِنْ  رَّبِّنَا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً) : «ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزى که عبوس و سخت است».

ناگفته پیدا است که «عبوس» از صفات انسان است و به کسى گفته مى شود که قیافه اش را درهم کشیده و کاملاً ناخشنود است و توصیف آن روز به عبوس، کنایه زنده اى از وضع وحشتناک آن روز است. یعنى آن قدر حوادث آن سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسان ها در آن روز عبوسند، بلکه گویى خود آن روز نیز قیافه اش را سخت درهم کشیده و ناراحت است!

«قَمْطَرِیْر» به گفته بسیارى از مفسّران به معناى سخت و شدید یا انسان ترش روى و عبوس است. بنابراین مفهوم آن نزدیک به مفهوم عبوس است. این واژه از مادّه قطر (بر وزن قفل) گرفته شده و میم زائده است و به قولى از ماده «قَمْطَر» (بر وزن خنجر) گرفته شده است.

به هر حال تعبیر فوق نشان مى دهد که حوادث آن روز به قدرى سخت و شدید و دشوار و دردناک است که آثار آن از درون جان انسان ها به قیافه ها منتقل مى شود و وحشت و اضطراب سرتاپاى همگان را فرا مى گیرد، چون کسى از پایان کار خود خبردار نیست و همگى در انتظار حساب و در انتظار لطف خدا هستند.

بعضى از مفسّران گفته اند: «سُبْحانَ اللهِ ما اَشدَّ اِسْمُهُ وَ هُوَ مِنْ اِسْمِهِ اَشَدُّ»: «;سبحان الله! روز قیامت چه نام شدید و سختى دارد ( عبوساً قمطریرا) و از آن شدیدتر خود آن روز است!»

24. یَوْمُ الْبَعْثِ (روز رستاخیز)

این تعبیر دوبار در قرآن مجید آن هم در یک آیه (آیه 56 سوره روم) آمده است: ( وَقَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْایمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللهِ إِلَى یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلَکِنَّکُمْ کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) : «ولى کسانى که علم و ایمان به آنان داده شده مى گویند: 'شما به فرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید و این روز رستاخیز است، امّا شما نمى دانستید'»

البتّه تعبیر از زنده شدن مردگان به بعث (و افعال مشتق از آن) در آیات قرآن بسیار فراوان و گسترده است که قبلاً اشاره شد و همه بیانگر این حقیقت است که آن روز روز حیات عمومى بعد از مرگ است و چون قبلاً به قدر کافى در این زمینه بحث شد خود را از توضیح بیشتر بى نیاز مى بینیم.

در این جا گروه اول پایان مى یابد:

از مجموع نام ها، توصیف ها و تعبیرهاى مختلفى که در این بخش آمد، این حقیقت به خوبى تجلّى مى کند که قرآن براى بیدارى انسان ها و تعلیم و تربیت و سوق آنها به تکامل و تعالى، معاد را در چهره هاى مختلفش نشان داده و نام هاى گوناگونى براى آن برگزیده که هر نام به یکى از ابعاد حوادث عظیم و تکان دهنده آن روز بى مانند اشاره مى کند.

هریک از این نام ها یا به تعبیر دیگر هریک از این اوصاف، براى آن روز پیامى مخصوص به خود دارد، پیامى به همه نسل ها، در همه قرون و اعصار.

پیامى که توجّه به آن عامل نیرومند بازدارنده اى از کژى ها و زشتى ها و گناهان  و جرایم و آلودگى ها و مظالم است.

پیامى که مطالعه آن ابعاد فصاحت و بلاغت قرآن را در زمینه هاى مختلف مخصوصاً در مسائل تربیتى کاملاً واضح و آشکار مى سازد و براى رهروان راه حق و پویندگان مسیر قرب خدا بهترین راهنما است (دقّت کنید).

 


پی نوشتها :
1. محجّة البیضاء، جلد 8، صفحه 331.
2. سوره انبیاء، آیه 47.
3. سوره مطفّفین، آیه 6.
4. سوره نبأ، آیه 38.
5. سوره غافر، آیه 51.
6. سوره ابراهیم، آیه 41.
7. بحارالانوار، جلد 7، صفحه 105، حدیث 19.
8. سوره واقعه، آیه 62.
9. مجمع البیان، جلد 1، صفحه 40.
10. روح البیان، جلد 1، صفحه 41، و تفسیر فخررازى، جلد 2، صفحه 32.
11. سوره غافر، آیه 27.
12. سوره ابراهیم، آیه 41.
13. نهایه ابن اثیر و لسان العرب.
14. سوره صافات، آیه 21 - سوره دخان، آیه 40 - سوره مرسلات، آیات 13 و 14 و 38 - سوره نبأ، آیه 17.
15. «سراع» جمع «سریع» (بر وزن ظِراف و ظریف) به معناى شخص یا چیزى است که به سرعت حرکت مى کند - و «نُصُب» جمع «نصیب» و نصیب جمع «نَصْب» (بر وزن کسب) در اصل به معناى چیزى است که در جایى نصب مى شود و لذا به بت هایى که در محلى نصب مى شد اطلاق مى گشت بعضى گفته اند تفاوت آن با صنم در این بود که صنم داراى شکل و صورت خاصّى بود ولى نصب قطعه سنگ بى شکلى بود که به آن احترام مى گذاشتند و خون قربانى خدایان را بر آن مى ریختند.
16. روح المعانى، جلد 30، صفحه 86.
17. شبیه این تعبیر در آیه 42 سوره معارج و آیه 60 سوره ذاریات نیز آمده است.
18. سوره ق، آیه 34.
19. سوره فصلت، آیه 28.
20. شبیه همین تعبیر در آیات 15 یونس، 15 انعام، 59 اعراف، 135 شعرا، 21 احقاف، 13 زمر، 5 مطفّفین نیز آمده است.
21. التحقیق، جلد 2.
22. تفسیر مجمع البیان، جلد 6، صفحه 515 و روح البیان، جلد 5، صفحه 335 و روح المعانى، جلد 16، صفحه 85.
23. تفسیر فخررازى، جلد 21، صفه 221.
24. در سوره انعام، آیه 31 نیز شبیه این معنا آمده است.
25. مفردات راغب.
26. فخررازى در تفسیر خود مى گوید: «اجماع و اتفاق مفسّران بر این قول است.» (جلد 27، صفحه 61).
27. سوره اعراف، آیه 50.
28. سوره حاقه، آیه 19.
29. سوره حاقه، آیه 25.
30. سوره انشقاق، آیه 6.
31. سوره انبیاء، آیه 103.
32. سوره حاقه، آیه 20.
33. «عسیر» و «عَسِر» هر دو صفت مشبهه است.
34. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 30، صفحه 197.
35. همین معنا را بسیارى از مفسّران مانند: ابوالفتوح رازى، علاّمه طباطبایى، فخررازى، آلوسى در روح المعانى و مراغى در تفسیر خود ذیل آیه فوق پذیرفته اند.
36. سوره عنکبوت، آیه 64.
37. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 31، صفحه 25.
38. المیزان، جلد 11، صفحه 7 - مجمع البیان، جلد 5، صفحه 191 مراغى نیز در تفسیر خود همین قول را پذیرفته است.
39. تفسیر کبیر فخررازى، جلد 29، صفحه 172.
40. مى دانیم شأن نزول این سوره درباره حضرت على و فاطمه و حسن و حسین (سلام الله علیهم اجمعین) مى باشد که در صف اول ابرار و نیکان قرار دارند.

 



 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
  مراسم تجلیل از رتبه اول مسابقات بین المللی کشور کرواسی و رتبه اول مسابقات تلویزیونی کشوری اسراء
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد