:جستجو
مراکز قرآنی
منتخبين مراكز قرآني
تفسیر نور
تواشیح
پرتال ثامن الائمه
زمان
 

سه شنبه 23 آبان 1402

 
 
خلاصه آمار سايت
 
 
 
 
.امام علي (عليه السلام) مي فرمايند : شتاب پيش از توانايي بر كار و سستي پس از به دست آوردن فرصت ، از بي خردي است .
 
 
 


زندگي‌نامه معصومين‌ (عليهماالسلام)/ امام حسن (عليه‌السلام)/ قسمت چهارم


متن نامه‌ي صلح

بسم الله الرحمن الرحيم

حسن بن على بن ابى طالب (عليه‌السلام) با معاوية بن ابى سفيان صلح كرد كه متعرّض او نگردد به شرط آنكه او - معاويه - در ميان مردم به كتاب خدا و سنّت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و سيرت خلفاى شايسته عمل كند. و به شرط آنكه بعد از خود احدى را بر اين امر تعيين ننمايد و مردم در هر جاى عالم كه باشند از شام و عراق و حجاز و يمن، از شرّ او ايمن باشند و اصحاب على بن ابى طالب (عليه‌السلام) و شيعيان او بر جان‌ها و مال‌ها و زنان و اولاد خود از معاويه ايمن باشند و به اين شرط‌ها، عهد و پيمان خدا گرفته شد و به شرط آنكه براى حسن بن على (عليه‌السلام) و برادرش حسين (عليه‌السلام) و ساير اهل‌بيت و خويشان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مكرى نينديشد و در آشكار و پنهان ضررى به ايشان نرساند و احدى از ايشان را در افقى از آفاق زمين نترساند و آنكه سَبْ اميرالمؤ‌منين (عليه‌السلام) نكنند و در قنوت نماز ناسزا به آن حضرت و شيعيان او نگويند، چنانچه مى‌كردند.1

چون نامه نوشته شد خدا و رسول را بدان گواه گرفتند و عده‌اي نيز بر آن شهادت دادند.
‌در بعضي نقل‌ها آمده امام حسن (عليه‌السلام) با معاويه صلح كردند به شرط آنكه معاويه را اميرالمؤمنين نخوانند و نزد او شهادتي اقامه نكنند و اينكه به فرزندان كساني كه همراه حضرت علي (عليه‌السلام) در جنگ جمل و صفين كشته شدند از محل خراج دار ابجرد يك ميليون درهم بدهد.2

چون صلح منعقد شد معاويه به سمت كوفه رفت و در روز جمعه در نخيله فرود آمد و در آنجا نماز كرد و خطبه خواند و در آخر خطبه‌اش گفت كه من با شما نجنگيدم براى آنكه نماز كنيد يا روزه بگيريد يا زكات بدهيد، ولي با شما جنگيدم كه بر شما حكومت كنم، و خدا به من داد هر چند شما نمى‌خواستيد و شروطى را كه با حسن (عليه‌السلام) كرده‌ام، در زير پاى من است به هيچ‌يك از آنها وفا نخواهم كرد!؟ پس داخل كوفه شد و بعد از چند روز كه در كوفه ماند به مسجد آمد، حضرت امام حسن (عليه‌السلام) را بر منبر فرستاد و گفت: بگو براى مردم كه خلافت حق من است.

حضرت به منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى و درود بر رسولش و اهل‌بيت او فرمودند:
اي مردم! بدانيد كه بهترين زيركى‌ها تقوى و پرهيزكارى است و بدترين حماقت‌ها فجور و مَعصيت الهى است. اي مردم! اگر طلب كنيد در ميان جابلقا و جابلسا مردى را كه جدّش رسول خدا باشد، به غير از من و برادرم حسين نخواهيد يافت. خدا شما را به محمّد (صلى الله عليه و آله) هدايت كرد، شما دست از اهل‌بيت او برداشتيد؛ به درستى كه معاويه با من در امرى كه مخصوص من بود و من سزاوار آن بودم منازعه كرد. چون ياورى نيافتم براى صلاح اين امّت و حفظ جان‌هاى ايشان دست از آن برداشتم. شما با من بيعت كرده بوديد كه من با هر كه صلح كنم صلح كنيد و با هر كه جنگ كنم شما با او جنگ كنيد، من مصلحت امّت را در اين ديدم كه با او صلح كنم و حفظ خون‌ها را بهتر از ريختن خون دانستم، غرض صلاح شما بود. و آنچه من كردم حجّتى است بر هر كه مرتكب اين امر مى‌شود. اين فتنه‌اى است براى مسلمانان و تمتّع قليلى است براى منافقان تا وقتى كه حق تعالى غلبه حق را خواهد و اسباب آنرا ميسر گرداند.

پس معاويه برخاست و خطبه خواند و ناسزا به حضرت اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) گفت، حضرت امام حسين (عليه‌السلام) برخاستند كه پاسخ گويند، حضرت امام حسن (عليه‌السلام) دست ايشان را گرفتند و نشاندند و خود برخاستند و فرمودند: اى آن كسى كه على (عليه‌السلام) را ياد مى‌كنى و به من ناسزا مى‌گوئى‌، منم حسن، پدرم على بن ابى طالب (عليه‌السلام) است؛ توئى معاويه و پدرت صَخْر است. مادر من فاطمه (عليهاالسلام) است و مادر تو هند است. جدّ من رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است و جدّ تو حَرْب است. جدّه‌ي من خديجه است و جده‌ي تو فتيله است. پس خدا لعنت كند از من و تو، هر كه گمنام‌تر باشد و حسبش پست‌تر و كفرش قديم‌تر و نفاقش بيشتر بوده و حقّش بر اسلام و اهل اسلام كمتر باشد.
پس در اين هنگام اهل مجلس همه خروش برآوردند و آمين گفتند3.

علل صلح امام حسن (عليه‌السلام)

1- بر اساس آنچه در قسمت‌هاي قبل آورديم، بي‌شك یکی از علل اصلیِ صلح امام حسن (عليه‌السلام) حمایت نکردن مردم از آن حضرت بود. اگر مردم کوفه از ايشان حمایت می‌کردند و فرماندهان سپاهش به او خیانت نمی‌کردند، حضرت صلح نمی‌کرد؛ چنانکه فرمودند: «به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می‌داشتم، شبانه روز با معاویه می‌جنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند.»4

و در جاي ديگر هنگامي كه امام مجتبي (عليه‌السلام) با معاويه در يك‌جا جمع شده بودند، به منبر رفته و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:

اي مردم! معاويه گمان كرده است كه من او را شايسته خلافت دانستهام، نه خود را، اما دروغ گفته است. من سزاوارترين همه مردمم نسبت به مردم در كتاب خدا و بر زبان پيامبر خدا هستم.
به خدا قسم، اگر مردم با من بيعت مي‌كردند و از من فرمان مي‌بردند و مرا ياري مي‌دادند، همانا آسمان بارانش را و زمين بركتش را بر آنان ارزاني مي‌داشت. و تو اي معاويه، در خلافت طمع نمي‌كردي. و همانا پيامبر فرمودند: هرگز امتي را به كسي نسپرد. در حالي‌كه در ميان آنها اعلم از او موجود باشد مگر اينكه پيوسته كارشان رو به پستي رود، تا اينكه به روش گوساله‌پرستان بازگردند.
بني‌اسرائيل، هارون را ترك كرده و دور گوساله را گرفتند، در حالي‌كه مي‌دانستند هارون خليفه موسي است. اين امت نيز، علي (عليه‌السلام) را ترك كردند، در حالي‌كه از پيامبر شنيدند كه به علي (عليه‌السلام) مي‌فرمودند:
نسبت تو به من، مانند هارون نسبت به موسي است. غير اينكه بعد از من پيامبري نيست.
به راستي پيامبر از قومش گريخت، در حالي‌كه آنها را به خدا دعوت مي‌كرد، تا اينكه به سوي غار فرار كرد. اگر در برابر آنها ياراني مي‌يافت، از آنها نمي‌گريخت. من نيز اگر ياراني مي‌يافتم اي معاويه! با تو بيعت نمي‌كردم...5


و در خطبه‌اي ديگر پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:

به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت. بلکه به ‏سلامت و بردبارى با آنان مي‌جنگیدیم. اما سلامت به عداوت و صبر به بى‌تابى تبديل شد. شما همراه ما روي آور (به دشمن) بوديد و دينتان جلوي دنيايتان بود، ولي امروز صبح كرده‌ايد، در حالي كه دنيايتان جلوي دينتان است. ما براي شما بوديم و شما براي ما بوديد و امروز در برابر ما ايستاده‌ايد... معاويه به امري دعوت كرده است كه در آن عزت و انصافي نيست، پس اگر مي‌خواهيد زندگي كنيد، از او مي‌پذيريم و بر خار (در چشم) صبر كرده و نگاه خود را فرو مي‌اندازيم. اگر اراده‌ي مرگ داريد، در راه خدا (جان) را بذل مي‌كنيم و خدا را در كار خود حَكَم مي‌گردانيم.
در اينجا همه مردم فرياد زدند: ما خواستار باقي ماندن و زندگي هستيم.6

2- یکی ديگر از علل مهم صلح امام حسن (عليه‌السلام) را می‌توان حفظ دین بیان کرد، زیرا وضعیت جامعه اسلامی در شرایطی قرار داشت که ممکن بود جنگ با معاویه، اصل دین را از بین ببرد. مضافاً اینکه اوضاع بیرونی جامعه اسلامی نشان می‌داد که روم شرقی آماده‌ي حمله‌ي نظامی به مسلمانان بود.7 شاید بر همین اساس باشد که امام حسن (عليه‌السلام) یکی از دلایل صلح خود را حفظ دین بیان کردند؛ چنانکه ايشان در پی اعتراض برخی از شیعیانشان فرمودند: «انّی خشیت أن یجتثّ المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یکون للدّین ناعی؛8 ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند؛ از این رو با مصالحه‌ای که انجام گرفت، خواستم دین خدا حفظ شود‌.»

3- امام حسن (عليه‌السلام) برای جلوگیری از خون‌ریزی و رعایت مصالح مسلمانان، تن به صلح داد؛ چنانکه آن حضرت خود فرمودند: «من صلح را پذیرفتم تا از خون‌ریزی جلوگیری کنم و جان خود، خانواده و اصحاب صمیمی خویش را حفظ کرده باشم.»9

و در سخني ديگر علت صلح خود را حفظ شیعیان دانسته و مي‌فرمايند: «نگهداری و حفظ شیعه، مرا ناگزیر بر صلح نمود. سپس مناسب دیدم جنگ به روز دیگر محوّل گردد...».10

البته تمام اين دلايل، دلايل ظاهري پذيرش صلح از جانب امام حسن (عليه‌السلام) مي‌باشد، ولي در تفكر شيعه بحث به گونه‌اي ديگر است.

1- مردمان زمان امام حسن (عليه‌السلام) با امام آن‏گونه رفتار مى‌‏كردند كه گویى امامت ايشان در امتداد خط سقیفه و شأن ایشان در حد خلافت است و به همين علت، جایگاه رفیع امامت را تنزل مي‌بخشیدند. اما به اعتقاد شیعه امامان معصوم (عليهم‌السلام) حجت خدا بر مردم هستند و از این رو رفتار و گفتارشان حجت است. بر این اساس، صلح امام حسن (عليه‌السلام) عملی است که از سوی حجت خدا انجام شده و قطعاً دلایل بسیار مستحکم و متقنی داشته، گرچه دیگران آن را ندانند؛ چنانکه آن حضرت خود بدان اشاره کرده‌اند.

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهما‌السلام) مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ دَخَلَ عَلَیْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَیْعَتِهِ. فَقَالَ )علیه‌السلام): وَ یْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ؟ وَ اللهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ، أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِی إِمَامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللهِ عَلَیَّ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَةً وَ صَوَاباً؟ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ خَلْفَهُ فَإِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَج‏؛
ابو سعید عقیصا گوید: وقتى امام حسن (علیه‌السلام) با معاویه مصالحه کردند، مردم به نزد ايشان آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بیعتشان مورد سرزنش قرار دادند. امام (علیه‌السلام) فرمودند: واى بر شما، چه مى‏‌دانید که چه کردم؟ به خدا سوگند این‏ عمل براى شیعیانم از آنچه که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است. آیا نمى‌دانید که من امام مفترض‌الطاعة بر شما هستم و به نصّ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) یکى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى. فرمودند: آیا مى‌‏دانید که وقتى خضر (علیه‌السلام) کشتى را سوراخ کرد و دیوار را به پا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسى بن عمران (علیه‌السلام) گردید، چون حکمت آنها بر وى پوشیده بود؟ اما آن اعمال نزد خداى تعالى عین حکمت و صواب بود؟ آیا مى‏‌دانید که هیچ‌یک از ما ائمه نیست جز آنکه بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمى که روح الله عیسى بن مریم (سلام الله علیهم) پشت سر او نماز مى‌خواند؟ خداوند ولادت او را مخفى مى‏‌سازد و شخص او نهان مى‏‌شود تا آنگاه که خروج کند بیعت احدى بر گردن او نباشد11.

2- از سوی دیگر، شیعيان معتقدند همه كارهاى امامان معصوم (عليهم‌السلام) بر اساس دستورهاى الهى و انجام وظيفه ‌الهي است. امام از اسرار غیب و پشت پرده آگاه است و هر چه او كند همان صحیح است.

از امام صادق (عليه‌السلام) روایت شده که فرمودند: «به راستی که وصیّت به صورت کتابی از آسمان بر محمد (صلي الله عليه و آله) نازل گردید و نامه‌ي مُهر شده‌ای جز وصیّت بر آن حضرت نازل نشد. جبرئیل عرض کرد: ای محمد! این است وصیّت تو در امت خویش که نزد خاندانت خواهد بود. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: ای جبرئیل! کدام خاندانم؟ عرض کرد: بندگان برگزیده خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند... به راستی وصیّت، مُهرهایی بود، پس علی (عليه‌السلام) مهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل کرد؛ سپس حسن (عليه‌السلام) مهر دوم را گشود و هر چه در آن بود به آن عمل کرد و چون حسن (عليه‌السلام) از دنیا رفت، حسین (عليه‌السلام) مهر سوم را گشود و دید دستور خروج و کشتن و کشته شدن در آن بود...»12

بنابراين اگر علت صلح امام حسن (عليه‌السلام) انجام تکلیف الهی باشد؛ بدین معنا که خداوند چنین وظیفه‌ای را برای آن حضرت تعیین کرده است، اشکال و شبهه‌ای بر صلح ایشان وارد نیست، و اگر می‌بینیم برخی اشکال‌هایی بر آن وارد می‌کنند به این دلیل است که سرّ آن را نمی‌دانند‌.

وقايع پس از صلح

چند روز پس از قرار داد صلح و رفت و آمدهای مکرر از سوی دوستان و دشمنان، امام مجتبی (عليه‌السلام) مصلحت را در آن دیدند که به همراه بعضی از یاران به مدینه جدشان رسول الله هجرت نمایند.
مسيب بن نجيبه فرازي و ظبيان بن عماره تميمي كه از شيعيان بودند، به خدمتشان آمدند. آن حضرت در اين ملاقات فرمودند:
سپاس خدا را كه بر فرمانش مسلط است و اگر همه مردم بخواهند قضاي او را دگرگون كنند، نخواهند توانست.
آنها از حضرت خواستند كه در كوفه بمانند. اما ايشان نپذيرفتند و فرمودند: راهي جز رفتن نداريم.

امام آماده‌ي سفر شدند و به همراه امام حسين (عليه‌السلام) و خاندانشان راهي مدينه شدند. مردم کوفه با اندوه بسیار به مشایعت آن حضرت شتافتند، در حالی‌که اشک، چشمان بسیاری را فرا گرفته بود، با آنان وداع نمودند. مشایعت‌کنندگان با نگاه‌های طولانی، حسرت خود را اظهار می‌داشتند و با زبان حال بر سرنوشت تیره‌ي خود که با هجوم سلطه چکمه‌پوشان معاویه گره می‌خورد سرود اندوه می‌سرودند. امام و همراهان چون به دیر هند رسیدند، آن بزرگوار نگاهی به شهر کوفه کردند و چنین سرودند:
و لا عن قلی فارقت دار معاشری             من خانه دوستانم را از روی دشمنی ترک نمی‌کنم
هم المانعون حوزتی و زمادی
                 چون آنها از پیمان من و تعهدهایم دفاع می‌کردند.13

امام حسن (عليه‌السلام) هنوز به مدينه نرسيده بود که فرستاده معاويه رسيد و از امام خواست به کوفه بازگردد و شورش خوارج را که عليه معاويه سربرآورده بودند فرونشاند. امام نپذيرفتند و در پاسخ به درخواست معاويه نوشتند:
«لو آثرت ان اقاتل احدا من اله القبله لبدأت بقتالک. فاني ترکتک لصلاح الامه و حقن دمائها»14
اگر روزي بخواهم با کسي از اهل قبله بجنگم از تو آغاز خواهم کرد، ولي براي صلاح مسلمانان و حفظ جانشان از تو دست برداشتم.

پس از خروج اهل‌بيت (عليهم‌السلام) از كوفه، طاعون در اين شهر فراگير شد و عده‌ي زيادي از مردم كشته شدند. اين اولين عقوبتي بود كه مردم اين شهر به خاطر سست عهدي خويش چشيدند. مغيرة‌ بن شعبه حاكم اموي شهر به خاطر طاعون گريخت ولي پس از چندي به اين شهر بازگشت و گرفتار طاعون شد و هلاك گرديد.
کاروان امام (عليه‌السلام) پس از چندي به مدينه رسيدند و با استقبال گرم اهالي اين شهر مواجه شدند.







پي‌نوشت‌ها:



1- منتهي‌الآمال: ج 1، ص 429 - 430.
2- بحارالانوار: ج 44، ص 2 - 3، به نقل از علل‌الشرايع.
3-
منتهي‌الآمال: ج 1، ص 430 - 431 به نقل از جلاءالعيون: ص 436 - 437/ بحار الانوار: ج 44، ص 49.
4- بحارالانوار: ج 46، ص 147.
5- بحارالانوار: ج 44، ص 22 - 23، به نقل از احتجاج طبرسي.

6- بحارالانوار: ج 44، ص 21، ح 5، به نقل از علائم‌الدين ديلمي.
7- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان: ص 97.
8- باقر شریف قرشی، حیاة الامام الحسن (عليه‌السلام): ج 2، ص 280/ ابن عساکر، ترجمه الامام الحسن (عليه‌السلام): ص 203/ احمد زمانی، حقایق پنهان از زندگانی امام حسن (عليه‌السلام): ص 197.

9- رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه: ص 155‌.
 -
10اخبار الطوّال: ص 220/ مناقب ابن شهرآشوب: ج 4، ص 35.
11-
احتجاج طبرسي:  ج 2، ص 67، بحارالانوار: ج 44، ص 19.

12- به نقل از: سیدهاشم رسولی محلاتی، زندگی امام حسین (عليه‌السلام)، ص 168.

13- شرح نهج‌البلاغه ابن ابي‌الحديد: ج 16، ص 16.
14- کامل: ابن اثير، ج 3، ص 409.


 
عکس روز
 

 
 
نوا
 

Salavate emam reza

 
 
ورود اعضاء
   
 
اخبار قرآني
 
 
  محفل انس با قرآن کریم به مناسبت ایام بهار قرآن در محل بنیاد تعاون سپاه کشور
  موسسه فرهنگی قرآن وعترت ثامن‌الائمه علیه السلام در نوزدهمین نمایشگاه بین المللی قرآن و عترت اصفهان
  حضور پسران ودختران نسیم رحمت در جشن انقلاب و راهپیمایی ۲۲ بهمن ماه سال 1402
  مراسم آیین نمادین زنگ انقلاب به مناسبت دهه فجر
  جشن عبادت دانش آموزان سوم دبستان دخترانه نسیم رحمت
  حضور خادمان امام رضا در دبستان و پیش دبستانی پسرانه نسیم رحمت
  جشن پایان سال تحصیلی نوآموزان پیش دبستانی های موسسه فرهنگی آموزشی نسیم رحمت رضوی
  برگزاری همایش اساتید، مربیان و معلمین موسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیهم السلام و نسیم رحمت رضوی
  برگزاری محفل انس با قرآن کریم در شهر افوس با همکاری مؤسسه فرهنگی قرآن و عترت ثامن الائمه علیه السلام
  به وقت کلاس رباتیک
 
 
 
میهمانان دانشجویان خردسالان   فارسی العربیة English
كليه حقوق اين سايت مربوط به مؤسسه ثامن الائمه(ع) ميباشد