علل صلح امام حسن (عليهالسلام)
1- بر اساس آنچه در قسمتهاي قبل آورديم، بيشك یکی از علل اصلیِ صلح امام حسن (عليهالسلام) حمایت نکردن مردم از آن حضرت بود. اگر مردم کوفه از ايشان حمایت میکردند و فرماندهان سپاهش به او خیانت نمیکردند، حضرت صلح نمیکرد؛ چنانکه فرمودند: «به خدا سوگند، من از آن جهت کار را به او سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری میداشتم، شبانه روز با معاویه میجنگیدم تا خداوند میان ما و او حکم کند.»4
و در جاي ديگر هنگامي كه امام مجتبي (عليهالسلام) با معاويه در يكجا جمع شده بودند، به منبر رفته و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:
اي مردم! معاويه گمان كرده است كه من او را شايسته خلافت دانستهام، نه خود را، اما دروغ گفته است. من سزاوارترين همه مردمم نسبت به مردم در كتاب خدا و بر زبان پيامبر خدا هستم.
به خدا قسم، اگر مردم با من بيعت ميكردند و از من فرمان ميبردند و مرا
ياري ميدادند، همانا آسمان بارانش را و زمين بركتش را بر آنان ارزاني
ميداشت. و تو اي معاويه، در خلافت طمع نميكردي. و همانا پيامبر فرمودند:
هرگز امتي را به كسي نسپرد. در حاليكه در ميان آنها اعلم از او موجود باشد
مگر اينكه پيوسته كارشان رو به پستي رود، تا اينكه به روش گوسالهپرستان
بازگردند.
بنياسرائيل، هارون را ترك كرده و دور گوساله را گرفتند، در
حاليكه ميدانستند هارون خليفه موسي است. اين امت نيز، علي (عليهالسلام) را
ترك كردند، در حاليكه از پيامبر شنيدند كه به علي (عليهالسلام) ميفرمودند:
نسبت تو به من، مانند هارون نسبت به موسي است. غير اينكه بعد از من پيامبري نيست.
به راستي پيامبر از قومش گريخت، در حاليكه آنها را به خدا دعوت ميكرد،
تا اينكه به سوي غار فرار كرد. اگر در برابر آنها ياراني مييافت، از آنها
نميگريخت. من نيز اگر ياراني مييافتم اي معاويه! با تو بيعت نميكردم...5
و در خطبهاي ديگر پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:
به خدا سوگند نه ذلت ما را از جنگ با اهل شام بازداشت نه قلت. بلکه به سلامت و بردبارى با آنان ميجنگیدیم. اما سلامت به عداوت و صبر به بىتابى تبديل شد. شما همراه ما روي آور (به دشمن) بوديد و دينتان جلوي دنيايتان بود، ولي امروز صبح كردهايد، در حالي كه دنيايتان جلوي دينتان است. ما براي شما بوديم و شما براي ما بوديد و امروز در برابر ما ايستادهايد... معاويه به امري دعوت كرده است كه در آن عزت و انصافي نيست، پس اگر ميخواهيد زندگي كنيد، از او ميپذيريم و بر خار (در چشم) صبر كرده و نگاه خود را فرو مياندازيم. اگر ارادهي مرگ داريد، در راه خدا (جان) را بذل ميكنيم و خدا را در كار خود حَكَم ميگردانيم.
در اينجا همه مردم فرياد زدند: ما خواستار باقي ماندن و زندگي هستيم.6
2- یکی ديگر از علل مهم صلح امام حسن (عليهالسلام) را میتوان حفظ دین بیان کرد، زیرا وضعیت جامعه اسلامی در شرایطی قرار داشت که ممکن بود جنگ با معاویه، اصل دین را از بین ببرد. مضافاً اینکه اوضاع بیرونی جامعه اسلامی نشان میداد که روم شرقی آمادهي حملهي نظامی به مسلمانان بود.7 شاید بر همین اساس باشد که امام حسن (عليهالسلام) یکی از دلایل صلح خود را حفظ دین بیان کردند؛ چنانکه ايشان در پی اعتراض برخی از شیعیانشان فرمودند: «انّی خشیت أن یجتثّ المسلمون عن وجه الارض فاردت ان یکون للدّین ناعی؛8 ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود و کسی از آنان باقی نماند؛ از این رو با مصالحهای که انجام گرفت، خواستم دین خدا حفظ شود.»
3- امام حسن (عليهالسلام) برای جلوگیری از خونریزی و رعایت مصالح مسلمانان، تن به صلح داد؛ چنانکه آن حضرت خود فرمودند: «من صلح را پذیرفتم تا از خونریزی جلوگیری کنم و جان خود، خانواده و اصحاب صمیمی خویش را حفظ کرده باشم.»9
و در سخني ديگر علت صلح خود را حفظ شیعیان دانسته و ميفرمايند: «نگهداری و حفظ شیعه، مرا ناگزیر بر صلح نمود. سپس مناسب دیدم جنگ به روز دیگر محوّل گردد...».10
البته تمام اين دلايل، دلايل ظاهري پذيرش صلح از جانب امام حسن (عليهالسلام) ميباشد، ولي در تفكر شيعه بحث به گونهاي ديگر است.
1- مردمان زمان امام حسن (عليهالسلام) با امام آنگونه رفتار
مىكردند كه گویى امامت ايشان در امتداد خط سقیفه و شأن ایشان در حد
خلافت است و به همين علت، جایگاه رفیع امامت را تنزل ميبخشیدند. اما به اعتقاد شیعه امامان معصوم (عليهمالسلام) حجت خدا بر مردم هستند و از این رو رفتار و گفتارشان حجت است. بر این اساس، صلح امام حسن (عليهالسلام) عملی است که از سوی حجت خدا انجام شده و قطعاً دلایل بسیار مستحکم و متقنی داشته، گرچه دیگران آن را ندانند؛ چنانکه آن حضرت خود بدان اشاره کردهاند.
عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: لَمَّا صَالَحَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهماالسلام) مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ دَخَلَ عَلَیْهِ النَّاسُ فَلَامَهُ بَعْضُهُمْ عَلَى بَیْعَتِهِ. فَقَالَ )علیهالسلام): وَ یْحَکُمْ مَا تَدْرُونَ مَا عَمِلْتُ؟ وَ اللهِ الَّذِی عَمِلْتُ خَیْرٌ لِشِیعَتِی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ، أَ لَا تَعْلَمُونَ أَنَّنِی إِمَامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ أَحَدُ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللهِ عَلَیَّ؟ قَالُوا: بَلَى. قَالَ: أَمَا عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخَضِرَ لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ کَانَ ذَلِکَ سَخَطاً لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ إِذْ خَفِیَ عَلَیْهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِی ذَلِکَ وَ کَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ حِکْمَةً وَ صَوَاباً؟ أَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّهُ مَا مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا وَ یَقَعُ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ إِلَّا الْقَائِمُ الَّذِی یُصَلِّی رُوحُ اللهِ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ خَلْفَهُ فَإِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَهُ وَ یُغَیِّبُ شَخْصَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ إِذَا خَرَج؛
ابو سعید عقیصا گوید: وقتى امام حسن (علیهالسلام) با معاویه مصالحه کردند، مردم به نزد ايشان آمدند و بعضى از آنها امام را به واسطه بیعتشان مورد سرزنش قرار دادند. امام (علیهالسلام) فرمودند: واى بر شما، چه مىدانید که چه کردم؟ به خدا سوگند این عمل براى شیعیانم از آنچه که آفتاب بر آن بتابد و غروب کند بهتر است. آیا نمىدانید که من امام مفترضالطاعة بر شما هستم و به نصّ رسول خدا (صلى الله علیه و آله) یکى از دو سروران جوانان بهشتم؟ گفتند: آرى. فرمودند: آیا مىدانید که وقتى خضر (علیهالسلام) کشتى را سوراخ کرد و دیوار را به پا داشت و آن جوان را کشت، این اعمال موجب خشم موسى بن عمران (علیهالسلام) گردید، چون حکمت آنها بر وى پوشیده بود؟ اما آن اعمال نزد خداى تعالى عین حکمت و صواب بود؟ آیا مىدانید که هیچیک از ما ائمه نیست جز آنکه بیعت سرکش زمانش بر گردن اوست مگر قائمى که روح الله عیسى بن مریم (سلام الله علیهم) پشت سر او نماز مىخواند؟ خداوند ولادت او را مخفى مىسازد و شخص او نهان مىشود تا آنگاه که خروج کند بیعت احدى بر گردن او نباشد11.
2- از سوی دیگر، شیعيان معتقدند همه كارهاى امامان معصوم (عليهمالسلام) بر اساس دستورهاى الهى و انجام وظيفه الهي است. امام از اسرار غیب و پشت پرده آگاه است و هر چه او كند همان صحیح است.
از امام صادق (عليهالسلام) روایت شده که فرمودند: «به راستی که وصیّت به صورت کتابی از آسمان بر محمد (صلي الله عليه و آله) نازل گردید و نامهي مُهر شدهای جز وصیّت بر آن حضرت نازل نشد. جبرئیل عرض کرد: ای محمد! این است وصیّت تو در امت خویش که نزد خاندانت خواهد بود. رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمودند: ای جبرئیل! کدام خاندانم؟ عرض کرد: بندگان برگزیده خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند... به راستی وصیّت، مُهرهایی بود، پس علی (عليهالسلام) مهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل کرد؛ سپس حسن (عليهالسلام) مهر دوم را گشود و هر چه در آن بود به آن عمل کرد و چون حسن (عليهالسلام) از دنیا رفت، حسین (عليهالسلام) مهر سوم را گشود و دید دستور خروج و کشتن و کشته شدن در آن بود...»12
بنابراين اگر علت صلح امام حسن (عليهالسلام) انجام تکلیف الهی باشد؛ بدین معنا که خداوند چنین وظیفهای را برای آن حضرت تعیین کرده است، اشکال و شبههای بر صلح ایشان وارد نیست، و اگر میبینیم برخی اشکالهایی بر آن وارد میکنند به این دلیل است که سرّ آن را نمیدانند.
وقايع پس از صلح